قلم|محمدحسین افشار🇵🇸
یادداشتی مشترک برای مجموعه ۷ جلدی نارنیا شیر، ساحره و کمد لباس جادو، زمان و موعود این سه کلمه. ی
یادداشتی مشترک برای مجموعه ۷ جلدی نارنیا
شیر، ساحره و کمد لباس
جادو، زمان و موعود
این سه کلمه. یعنی جادو و زمان و موعود ترکیباتی هستند که معمولا در هر رمان یا فیلمی که قرار است ضد الهی نوشته شود موجود هستند. حالا یا هر سه که چه بهتر یا دو تا و یا حداقل یکی از اینها
مثلا رمان و فیلم هری پاتر که هر سه را با هم یک جا داشت
مجموعه هفت جلدی نارنیا هم از مجموعه کتاب هایی است که همه اینها را هم دارد
اول یک تبریک بگویم به سی.اس.لوئیس و بعد خیلی کوتاه رابطه این سه عنصر را با داستان ضد الهی توضیح بدم و بعد هم چند نکته راجع به رمان
الف) اما تبریک:
واقعا باید به این نویسنده قهار تبریک گفت بابت این کتاب
رمانی ۷ جلدی بی نظیر. از چه جهت؟ از این جهت که شما هر چه در این ۷ جلد پیش میرید با خودتون میگید دیگه الآن باید ایده های غافلگیر کننده و جدید لوئیس تموم بشه
ولی تمومی نداره و در هر جلد نه یک بار، بلکه بارها شما رو با ایده های جدید و خاص خودش غافلگیر می کنه و همین ها مخاطب رو با خودش همراه می کنه
ب) رابطه این سه عنصر با داستان ضد الهی
۱. داستانی که در اون عنصر جادو وجود داشته باشه، بذر احتمال وجود یک قدرتی را در ذهن مخاطب می کاره که اون قدرت فراطبیعی هست و ربطی هم به خدای یکتا نداره. در نتیجه با همین قاعده می تونه خیلی از ادله و براهین فلسفی و یا دلائل ذهنی و ساده ما مردم پیرامون اثبات خدا رو به چالش بکشه و یا حتی به صورت ناخودآگاه اونها رو از بین ببره. بدون اینکه حتی بهش فکر بکنی
۲. داستانی که در اون امکان سفر در زمان باشه یا اینکه زمان یک عنصر نسبی مطرح بشه، این مسئله رو مطرح می کنه و سلسله علت و معلول که قراره نهایتا به یک علت بدون معلول برسه که همون خدای یگانه است، می تونه به اون نرسه. بلکه به یک معلول دیگه برسه که از آینده به گذشته سفر کرده. ساده بخوام بگم، این میشه که هیچ قدرت فراطبیعی ای وجود نداره و ما مردم در آینده اینقدر قدرت می گیریم که با سفر در زمان، گذشته این دنیا رو خلق می کنیم. این مطلب به صورت واضح و با تصریح در سینمایی اینتراستلار(میان ستاره ای) و سریال دارک بیان میشه و به خورد مخاطب داده میشه
که همین نسبیت زمان در ۷ جلدی نارنیا مشهود هست و با همین مسئله هم کار رو پیش میبره
۳. موعود. داستان هایی که قراره موعود رو به چالش بکشن، معمولا چند مدل وارد میشن. یا اینکه موعود رو شیطیانی و بر خلاف وعده ها نشون میدن. یا اینکه موعود رو خیلی دور نشون میدن و زمان ظهور اون رو دیر وقت نشون میدن، مثل سینمایی تل ماسه. یا موعود رو خیلی عادی نشون میدن. مثل هری پاتر، سینمایی تل ماسه. در ۷ جلدی نارنیا هم همین طور هست. هم موعود شیطانی رو نشون میده و هم موعود هایی بسیار عادی که در دنیای ما، چند بچه دبستانی هستند و پس از ظهورشون هم هیچ کار خاصی انجام نمی دن. و مردم عادی هستند که در کنار اونا، دنیا رو نجات میدن
بر خلاف همه نکاتی که ما نسبت به موعود مطرح می کنیم...
ج) چند نکته غیر از اینها نسبت به نارنیا
۱. مجموعه نارنیا برای کودکان نوشته شده. پس اگر مطالعه کردید و خوشتون نیومد، به اون تعریفاتی که اول نوشته ام کردم، خرده نگیرید
۲. در همه جلدها می بینیم که همه کارهای خوب، با توصیه اسلان(شیری که نقش خدا را در نارنیا بازی می کند) انجام میشود. و دریغ از اینکه کمی فکر باعث کارهای خوب بشوند
بدتر اینکه گاهی اوقات فکر های خوبی مطرح می شود و به وسیله انجام آن، اتفاق بدی می افتد و انجام دهنده توسط اسلان توبیخ می شود
۳و ۴. مجموعه نارنیا به شدت نمادگراست و تقریبا همه خصلت های انسانی رو در قالب های نمادین جمع کرده. حتی بسیاری از اتفاقات این دنیا رو هم به صورت نمادین در خودش داره. از ماجرای آدم و حوا و سیب بهشتی و اخراج از بهشت (که البته قهرمان نارنیایی از حضرت آدم ع نعوذ بالله بهتر بود و گول شیطان رو نخورد و سیب رو نخورد که این نکته و نکات مشابهش هم نکته چهارم محسوب میشود) تا خیلی از اتفاقات دیگر و نهایتا روز قیامت و پایان دنیا و خاموشی خورشید
May 11
نمی خوام به شخص یا گروهی اتهام بزنم
ولی شهیدان قاضی رازینی و قاضی مقیسه، پرونده خیلی از متهمان سیاسی و اقتصادی از آغاز انقلاب تا الان رو بررسی کردن
از منافقین گرفته تا متهمین ۸۸...
🖌🔻
@MIM_afshar
هدایت شده از وحید یامین پور
مسئولین جمهوری اسلامی هنوز هم شهید میشوند؛ نه فقط سردارها و سربازهایش... جمهوری اسلامی همهجایش خط مقدم است. بدترین و کثیفترین موجودات عالم از ما متنفرند؛ از صهیونیستها تا منافقین تا فحشاطلبان... هروقت اسلحه داشتند با تیر، اگر تیرشان نرسید، با توییتر.
➕️ @Yaminpour
قلم|محمدحسین افشار🇵🇸
یادداشتی مشترک برای مجموعه ۷ جلدی نارنیا شیر، ساحره و کمد لباس جادو، زمان و موعود این سه کلمه. ی
یادداشتی بر مرگ ایوان ایلیچ نوشته تولستوی
اولین کتابی بود که از تولستوی خوندم. واقعا در این کتاب از عبارت پردازی های کم نظیری استفاده کرده
شما رو بر بال قلمش سوار میکنه و همه ماه های پایانی عمر ایوان ایلیچ رو در اون چند ساعتی که دارید این کتاب رو می خونید، حس میکنید
انگار که اون چند ساعت، چندین ماه زمان برده و همه اش رو در کنار ایوان ایلیچ بودید
و طبیعتا همه درس زندگانی که تولستوی با #مرگ ایوان ایلیچ میخواد به مخاطب بده، اون هم انکار که قطره چکانی و طی ماه ها به شما داده.
که اثرش یقینا بارها بیشتر از حالت عادی است.
اما...
اما تولستوی تا اواخر کتاب به مخاطب خودش یادآوری مرگ و پوچی و گذرا بودن دنیا رو هدیه میده که خیلی هم خوب
ولی تا اواخر کتاب هیچی به مخاطب نمیگه که خب به جاش چی؟
اگه زندگی پوچ و گذراست و همه میمیریم و انا الیه راجعون، خب به جای این چه چیزی به من مخاطب میدی؟
اواخر کتاب هم خیلی گذرا و طی چند جمله آن هم به صورت پراکنده و در چند ده صفحه با مخاطب اینطور سخن میگه. که به نظرم کافی نبود.
ولی در مجموع، عالی بود👌
اما نکته پایانی:
داستان مرگ ایوان ایلیچ به طرز معناداری شبیه خطبه ۲۲۱ نهج البلاغه هست. تا حدی که اگر هر دو رو خونده باشید، به نظرتون میرسه که احتمالاً تولستوی اول اون خطبه رو مطالعه کرده بود و سپس این داستان رو نوشته.
و اگر هر دو رو خونده باشید، حتما تایید می کنید که داستان مرگ که در اون خطبه موجود هست، بسیار گیراتر و حرفه ای تر و جذاب و اثرگذارتر از مرگ ایوان ایلیچ هست
که البته این نکته ابدا نقصان تولستوی نیست. که هیچ انسانی قابل مقایسه به معصومین نخواهد بود
سردار قاآنی:
امروز ساعت یک بعد از ظهر از بزرگترین شکست رژیم صهیونسیتی رونمایی خواهد شد
🖌🔻
@MIM_afshar
قلم|محمدحسین افشار🇵🇸
سردار قاآنی: امروز ساعت یک بعد از ظهر از بزرگترین شکست رژیم صهیونسیتی رونمایی خواهد شد 🖌🔻 @MIM_afsh
خب دوستان
ظاهراً مقصود سردار، همون ماجرای آتش بس حماس و رژیم صهیونسیتی بوده:)
انشاءالله ساعت ۴ مبادله گروه اول اسرا انجام میشه
قلم|محمدحسین افشار🇵🇸
یادداشتی بر مرگ ایوان ایلیچ نوشته تولستوی اولین کتابی بود که از تولستوی خوندم. واقعا در این کتاب از
یادداشتی بر " غلاغه به خونه اش نرسید" نوشته آقای ابوالفضل زرویی نصرآبادی
حقیقتا "غلاغه به خونه اش نرسید" کتابیه که حسرت میخورم چرا زودتر نخونده بودم
یک مجموعه از افسانه های امروزی(تعبیر خود نویسنده) که با کنار هم قرار دادن افسانه های قدیمی یا اتفاقات امروزی درست شده
طنزی که در این ترکیب به وجود اومده حقیقتا شیرینه
و استفاده ای که آقای زرویی نصرآبادی از این طنز کرده، یعنی نقدهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی به مسئولین و مردم، یک روش نقد جدید رو به مخاطب یاد میده
واقعا حین مطالعه این کتاب بارها استفاده بردم و لذت کشیدم و دهانم شیرین شد و لبانم خندان
هدایت شده از حسنولوژی
کاش زندگی فرصت بیشتری برای زندگیکردن به ما میداد
این ایام به کتابخانۀ دانشگاه برای درسخواندن میروم، امروز صبح کارمند کتابخانه که صبحها کتب جدید خریداری شده را برای کتابدارهای دانشگاه میآورد را داخل آسانسور دیدم. بین کتابهایی که با نخ شیرینی به هم وصل شده بودند، "چشمهایش" به چشم میخورد. همراه آن کارمند وارد کتابخانه شدیم، او کتابها را روی میز کتابداری گذاشت، من هم کتاب و جزوههایم را از کیفم درآوردم و به سمت میزهای مطالعه راهی شدم، برای رسیدن به میزهای مطالعه باید از انبوه قفسه های کتاب گذشت. داشتم میرفتم که چشمم به کتاب "شکسپیر و شرکا" افتاد که توی قفسه جاخوش کرده بود. تصمیم گرفتم امانتش بگیرم، وسایلم را روی میزی که معمولا روی آن مینشینم گذاشتم و به سمت قفسهها برگشتم تا بردارمش و بعدازظهر هنگام امانتش بگیرم، همان لحظه چشمم افتاد به کتبی با جلدهای سیاهرنگ در قفسۀ پشت، دست "شکسپیر و شرکا" را گرفتم و باخود به قفسۀ پشتی بردم، مجموعه کتابهای اخوان ثالث بود، یکیدوتایشان را خوانده بودم، دلم میخواست "مرد جنزده" را هم بخوانم، سرم را چرخاندم و دیدم "داستان دوشهر" جان دیکنز خودنمایی میکرد، کنارش "غرور و تعصب" با غرور و تعصب توی قفسه نشسته بود و با "جین ایر" مشغول گفتوگو بود. کمی که دقت میکردی در مییافتی "ارباب حلقهها" هم درحال گفتگو با "هری پاتر" است، تنها کتابی که بین این بزرگواران خواندمش، سرتان را درد نیاورم، "شکسپیر و شرکا" را بردم سرجاشان تا به کاسبیشان ادامه دهند، خودم هم در راه برگشت به "پایی که جاماند"ه بود سلام کردم، سر راه کمی با دوست و همراه قدیمی، "ماجراهای شرلوک هلمز" احوالپرسی کردم، قبل از اینکه به میزم برسم هم "هملت" که به نظر میرسید تازگی املت خورده باشد برایم دست تکان داد.
امشب را خسته بودم، موبایلم را به دست گرفته بودم و بیهدف میچرخیدم، از سکوی دوست، ایتا، گرفته تا پلتفرم دشمن، تلگرام. از کانالی به کانال دیگر، یکیشان هم یک کانال موسیقی بود که فردی موسیقیهایش را آنجا جمع میکند و الحق که فاخرند، یا آن کانال که محتوای طنز قرار میدهد و بینهایت کانال دیگری که وجود دارند، همهچیز جذاب است و آدم را دعوت میکند به کشف و چیزهای جدید و جالب. اما زمان؟ زمان من گمشده است. زمانم کم است و عمرم نیز.
مدتهاست که میخواهم اسپانیایی یاد بگیرم، دوست دارم سفری به تاجیکستان برم، در مقاطع بالاتر توی علم و صنعت درس بخوانم، شریف هم بدک نیست، موسیقی های جالب بیشتری گوش کنم، کله پاچۀ اصغر سگپز را امتحان کنم، پای منبر آخوندهای جدید و جالبتری بشینم، فیلمهای بیشتری ببینم، دوستانم را بیشتر ببینم، کتاب هایی که امروز دیدمشان را یک روز بخوانم، کاش وقت داشتم همۀ اینها را امتحان کنم، همۀ کتابهای دنیا را بخوانم، اما وقت نیست. زندگی هیچوقت یک تجربۀ کامل در اختیار ما قرار نمیدهد، نمیتوان آن را تمام و کمال زیست، فقط میتوانی گوشههایی از آن را زندگی کرد. آهان، داشتم میگفتم، هیچ کتابی را برنداشتم، انتخاب سختی بود، دلم میخواست همهشان را بخوانم و عطشم را پاسخ دهم، اما تواناییاش را ندارم.
قلم|محمدحسین افشار🇵🇸
کاش زندگی فرصت بیشتری برای زندگیکردن به ما میداد این ایام به کتابخانۀ دانشگاه برای درسخواندن می
وقتی میبینی زندگی یکی دیگه چقدر شبیه تویه