۱۲ از ۳۶
کتاب «روابط متکامل زن و مرد»
استاد صفایی :)
بریدهای از کتاب را اینجا مینویسم، خواندن، خریدن، نقاط ضعف و قدرتش با شما:
#بریدهای_از_کتاب:
هر کس خلق را در خود نگه دارد و باتلاق استعدادهای عظیم او بشود، او هم طاغوت است.
همین :)
[ کتاب بخوانیم ]
#چند_از_چند
#میم_نوشت
@mim_nevesht74
میدونی تو زندگیم، چی بهم آرامش داد؟
اینکه به هر اتفاقی که پیش میاد راضیم.
اگه خوب بود زندگیمو قشنگ کرد
و اگه بد بود،منو ساخت.
میمنوشت
تلک قضیه.mp3
14.71M
برای روزها و شبهایی که قلبم، برای مردم فلسطین سخت فشرده میشود.
لما بيحكي عن الإنسان؟
شايف أم بتبكي ضناها
زمانی که از انسانیت میگویند
مادری را در عزای فرزندش میبینم
#تلک_قضیه
#پرسیدید_که:
لوازم نویسندگی برای یادگیری نویسندگی خوبه؟میشه بعدش قلم خوبی داشت؟
__________________________________________
#جوابم:
نه، لوازم نویسندگی به تنهایی نمیتونه قلم شما رو خوب کنه.
ولی ممکن است که انگیزه و نوع نگاه شما، برای نویسنده شدن رو به ترتیب بالا ببره و تغییر (قشنگتر) بده.
اگه توی این زمینه بازهم سوالی داشتید، اینجا 👈 @MryBgdl پیام بدید.
من نمیدانم این چندمین باریست که میگویم: «خوش به سعادتت، التماس دعا». یا با آنها که صمیمیتر بودم جمله را طولانیتر میکردم و جانم را نیز فدایشان. از احساساتم باهاشان صحبت میکردم. از اینکه چقدر دوست میداشتم هم قدم شوم با آنها و نشد؛
نشد، من همان همه کسی بودم که طلب دیدار یار را داشتم. اما نشد و قاعدهی یار بر این است تا که میلش به که باشد.
اربعین برای من از آن سفرهاست که جز زیبایی چیزی نمیبینم. نه که سختی نداشته باشد، اتفاقا دارد اما؛ اما همه چیز در این مسیر معنای دیگری دارد برایم. همه چیز زیباتر، قابل تحملتر و دلچسبتر میشود.
روحم را از مرزها عبور دادم و با تمام دوستانم در مسیر هم قدم شدم. به پدرمان امیرالمومنین علی (ع) سلام دادم و خانهی پدری را به مقصد وطنِ کربلا ترک کردم. در مشایه صبحانه، قهوه و چای عراقی خوردم. زیر کولرگازی موکبها استراحتی کردم. با صدای «مای بارد، مای بارد» آب معدنی لیوانی را با دستان خودم برداشتم. دست نوازش روی سر دختری کشیدم که با لبیک یا عباس، به چادرم عطر زد. صدای لِخ لخ خستهی پای زائران را شنیدم. بوی گلاب را استشمام کردم. من ۸۰ کیلومتر و شگفتیهایش را دیدم.
به وطن که رسیدم، از ورودی باب القبله، گنبد حرم اربابمان امام حسین (ع) را و به راست که پیچیدم، گنبد سقای آب و ادب حضرت عباس (ع) را دیدم. و در بین الحرمین سجدهی شکر بجا آوردم.
روحم صفا کرد اما جسمم در زندانِ تهران گیر کرده است. گاهی امتحان در نرفتن است، نه؟
#دلتنگ_حرم