بیرون پراکنی درونییاتم!
🌱 بسم رب القلم و آنچه رغم میزند؛ 📌 این پیام رو فروارد کن کانالت. یه جمله کوتاه زیرش بنویس، برات یه
«مراقب باش در زمین معنی خودت را گم نکنی»
انسان در محوری قرار دارد با هزاران راه ... یک آن غفلت از آنچه که هستیم عمریست پشیمانی. در آنچه که هستی و قرار است باشی بنگر. وسط صحن مبارزه؟! یا پشت کوهی غرور؟!
-واله-
بیرون پراکنی درونییاتم!
🌱 بسم رب القلم و آنچه رغم میزند؛ 📌 این پیام رو فروارد کن کانالت. یه جمله کوتاه زیرش بنویس، برات یه
میگُذرد و آخر جوانههای سبز ، از دلِ
تختهسنگها بیرون میآیند.
بغض چسبیده بود بیخ سینهام. خسته از سیاهی شهری که رخنه کرده بود توی قلبم. تاریکی برام بس بود نیاز به نور داشتم. دویدم. بدون هدف فقط فرار کردم از دست هرچی سیاهی که قلبم را پر کرده. آخرین بار یادمه خوردم زمین. پاهام درد میکرد. دستم زخم شده بود. اما چشمم را که باز کردم نور خورشید از لابهلای شاخ و برگها تابید توی صورتم. جا خوردم. سینهام سبک بود. زمین خورده بودم اما باریکهای نور توی قلبم تابید. بلند شدم لباسم را تکاندم. نگاهی به سیاهی و تاریکی شهر پشت سرم انداختم و رفت به طرف نوری که جلوی راهم. زمین خوردم. زخم برداشتم اما خورشید به قلبم تابید ..
بیرون پراکنی درونییاتم!
🌱 بسم رب القلم و آنچه رغم میزند؛ 📌 این پیام رو فروارد کن کانالت. یه جمله کوتاه زیرش بنویس، برات یه
و آنجا که مرگ راضی به وصال نیست ،
سیگار ِ لب ِ پنجره شاید تسکین بدهد .
شبیه یک صندلی خسته
گوشه پارکی بی عابر، در عصر دلگیر پاییز
روی چمن های عاشق
گوشهای از آغوش خود کز کردهام
آن طرف کنار کاجی تنها
دو جوان فارغ از هرچه هست و نیست
روی چمنها لم دادهاند و قهقهه میزنند و
قهوه تلخ میخورند و سیگارشان را دود میکنند
زندگی مثل همین ماشین های گذرا از کنار پارک است؛
گاه یک نفر از پشت شیشه دودی نگاهی غم بار به دل درخت کاج تنها میبخشد و میرود و گاه یک نفر در حالی که دستش را از پنجره بیرون گرفته است، با لبخندی، دل چمن های عاشق را آرام میکند و میرود. هردو میروند هیچ کدام پای ایستادن ندارند.
گاه غمی با قهوه تلخ شیرین میشود
و گاه با دودی که از پک های سیگار یک جوان،
که در آسمان محو میشود...
-منیب-
بیرون پراکنی درونییاتم!
🌱 بسم رب القلم و آنچه رغم میزند؛ 📌 این پیام رو فروارد کن کانالت. یه جمله کوتاه زیرش بنویس، برات یه
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند؟
-حسین جان
کربلا لحظه به لحظهاش روضه است. خورشید طلوع میکند روضه است. غروب میشود، روضه است. آفتاب به گنبد میتابد، روضه است. موکبی دم ورودی حرم آب میدهد، روضه است. سیل جمعیت را که در حرم قدم میزنند میبینی، روضه است. رو به روی ضریح میایستی و دست به سینه سلام میدهی روضه است. میخواهی سرت را بندازی پایین و بگذری، خنکی صحن و سرا، روضه است. چشمت به خط سرخ روی دیوار میخورد. چشمانت تار میشود و بوی خاک چادر مادری میپیچد توی مشامت، روضه در روضه است ... کربلا خط به خط روضه است ...
-مجیب-
بیرون پراکنی درونییاتم!
🌱 بسم رب القلم و آنچه رغم میزند؛ 📌 این پیام رو فروارد کن کانالت. یه جمله کوتاه زیرش بنویس، برات یه
فعلاً پایان چالش رو اعلام میکنم.
دستم درد گرفت 😅🙏🏻🌱
بیرون پراکنی درونییاتم!
و آنچه که شب رغم میزند؛
ترجیحاً تنهایی، با هندزفری، کنجی دنج یا زیر آسمان و غرق در فکر فکر فکر فکر ...
به دلها زخم وارد نکن
توی هر دل محبوبی خفته است؛
شاید آن محبوب، خودت باشی ...
محبوبم!
تو ماه آسمان شبی و من آب دریاچهای که
تو را به آغوش گرفته است
بیرون پراکنی درونییاتم!
پیام ناشناسش:
وقتی طرف اول صبح بلند میشه و بجای دستشویی شعرش میاد:
خب فاز ادبیاتی دیشب به فنا رفت و امروز از همین اول صبح رفت تو فاز طنز. دیگه فاخران ببخشید بابت امروز.
اینجور که پیداس جمعیت ما توی خیابون از جمعیت اونایی که امروز قرار بود بیرون باشند بیشتره؛ ای بابا بد شد که.
طرف بود و نبودش و فعالیتش برای اون حیوون نجیب هم مهم نیست بعد اومده استوری میزاره به خاطر مردم این سه روز فعالیت نمیکنم.
أمن/ آرام/ مملو از احساس/ باب دل/ خانهی همیشگی
[مکان: اون کنج از حرم خانم حضرت معصومه که گنبد توی چشمات طلایی میشه]
بیرون پراکنی درونییاتم!
أمن/ آرام/ مملو از احساس/ باب دل/ خانهی همیشگی [مکان: اون کنج از حرم خانم حضرت معصومه که گنبد توی
دیشب گوشهی ذهنم نوشتم ولی الان کلمات در عالم خارج پدید آمدن و نوشته شدن در اینجا؛
ولی الان که زیر سقف اصفهان این کلمات خلق شدن همراه با داغی بود که در کنج قلبم شلعهور بود ... درد مظلومیت هم وطن دردی عمیق است اما درد هم وطن هم شهری دردی عمیقترررررررر با زخمهای فراوان؛
#اصفهان
با هر قطره خونی که از ما میریزید
صدها نفر به پا میخیزند برای مقابله با دشمنانی
همچون شما.
#اصفهان
ایران روزا چی چنگ میزنه به دلت؟!
میخوای بشینی کنار یکی لیوان چاییت رو سر بکشی و براش از درد دلت بگی؟!
بیا من اینجا نشستم تا باهم صحبت کنیم، غصه بخوریم و کوه رنجی که روی دوشت سنگینی میکنه باهم تقسیمش کنیم؛
-صندقچهای برای گفتن و شنفتن درداتون-