هوا مه آلود بود و من سرگردان در جنگل قدم میزدم و هوای سرد را به اعماق ریه هایم میفرستادم. جنگل امروز ساکت تر از قبل به نظر میرسید انگار که دورتادور آن را اشباح گرفته باشند،همانقدر سرد و بی روح
ولی سبز..
اگر دقت میکردی حس شادابی را در آن روح های سرگردان احساس میکردی!
حس جوانی،حس شوق به زندگی که دیگر نصیب آنها نمیشود..و تمام حصرت هایی که با خود به قبرستان بردند
شاید برای همین است که در این جنگل پرسه میزنند
شاید هنوز هم فکر میکنند کسی اینجا به سراغشان بیاید و دلتنگشان شود
پس شاید من هم بتوانم اینجا بمانم
ولی اگر بمانم قطعا خودم هم در آن محوطه مرگ گرفتار میشوم
پس متاسفم مِری عزیزم،امیدوارم مرا بخشیده باشی میدانی ک بعد از مرگ تو همیشه به یادت بوده و هستم..
اگر بتوانم بعدا هم به شما سر میزنم تا با آرامش به خانه خود برگردید-
-از طرف *جودی @mininm به پریاِ زیبا @shesfall✨☘
دوستی واژه عجیبی بود که بعد از آشنا شدن با او تازه درکش کردم..
توانستم دوستی را پیدا کنم که مرا میفهمید و باعث میشد در کنار او خودم باشم..نیازی به نقش بازی کردن نبود چون او مرا کامل میشناخت
هرگز فکر نمیکردم بتوانم تا این حد احساس شادی کنم
اما وقتی احساسم را با اون تقسیم میکردم شادی ام چندبرار می شد و او یک جورایی ناجی زندگی من بود
با او ساعت ها کتاب میخواندم و درمود اینکه کدام ستاره پر نور تر است بحث میکردیم
با او به مسخره ترین چیز ها میخندیدم و با او مشکلاتم را ساده میگرفتم
اگر او هنوز هم بود مطمعنم زندگی برایم جای لذت بخش تری میشد
اما من از او شادی را یاد گرفتم پس میتوانم هنوز هم شاد باشم..
-از طرف *جودی @mininm به چنل @maghmum_ir ✨🤝
چشم هایم را میبندم و میگذارم در لا به لای متن آهنگ مورد علاقم گم شوم..
این آهنگ مرا میبرد به گذشته های دور و مرا آنجا رها میکند و من آنجا هرچیزی را ک دوست دارم عوض خواهم کرد و خاطراتم را با خودم به آینده میبرم تا شاید بتوانم دوباره خاطرات خوبم را تکرار کنم..
و بتوانم آدم های مهم زندگی ام را دوباره ببینم
بدون آنها زندگی یک چیز کم دارد و همیشه یک گوشه از آن خالی است و منتظر است کسی بیاید و تغییری ایجاد کند اما چیزی که هیچوقت به راحتی پیدا نمیشود همان چیز ها و آدم هایی هستند ک در کنارشان خوشحالیم
با این حال در این فکر هستم که آن گوشه خالی از زندگی ام را هم خودم پُر کنم بالاخره
تنها چیزی که همیشه برای تو باقی می ماند خودت هستی-
-از *طرف جودی @mininm به عارفه خانوم @Alive_poets12✨🍓
او همیشه دفتر خاطراتش را همه جا با خود میبرد..
اگر از او میپرسیدید چرا این کتاب را همه جا با خود میبری میگفت نمیدانم کِی به این دفتر نیاز پیدا میکنم برای همین ترجیح میدهم همه جا او را ببرم
میخواهم تمام خاطراتم را با او شریک شوم و برایش تعریف کنم
فکر میکنم دفترم خیلی بیشتر از دوستانم به من گوش میدهد و همه چیز را در خودش ثبت میکند و در مواقع لزوم به من یادآوری میکند،که هستم و چرا باید زندگی را به زیباترین شکلی که میشود زندگی کنم!
او میداند من کی شاد و کی غمگین هستم و همیشه برای شنیدن حرف هایم آماده است
هربار که مدادم را در دستم میگیرم و مینویسم کوله باری از فکر های بی پایان در سرم خالی میشوند و احساس سبکی میکنم و نمیتوانم بدون او جایی بروم زیرا او بخشی از من است!
-از *طرف جودی@mininm به نهان رویا@nahan_roya✨🌙
کلبه رو به رو زیادی درب و داغان به نظر میرسید و جَسپر بعید میدانست کسی آنحا زندگی کند ولی با این حال یک حس درونی به تو میگفت برو داخل کلبه
جسپر گفت:جهنم و ضرر تهش توسط یه روح خبیث گرفتار میشم و مجبور میشم تا ابد رخت هاشو بشورم
با قدم های پیوسته و محکم به طرف کلبه رفت و در را با پایش حل داد
بلند گفت: سلامممم
ولی هیچ جوابی نگرفت و دوباره گفت:سلامممم
صدایی مانند گربه شان توماس زمانی ک التماس میکرد تا بهش یک تکه گوشت بدهیم در فضای کلبه پیچید
اما هرچه گشت چیزی ندید
میخواست رد شود ک کسی دوباره با صدای بلند گفت: جلو پاتو نگا کن خانوم
نگاه جسبر به پایین کشیده شد و کوتوله ای را دید که با لباس یه دست نارنجی اش دست به کمر آنجا وایستاده و برایش چشم غره میرود
حالا بماند ک دهان جسپر از تعجب باز مانده بود و از آخر هم کوتوله باید مگس ها را از جلوی دهانش میپراند
کوتوله گفت: چیه مگه جن دیدی؟ اگه برات سوال پیش اومده باید بگم بله کوتوله ها وجود دارند و من به هیچ وجه یه روح سرگردان یا یه همچین چیزی نیستم پس لطف کن و دهنتو ببند و بیا تو نمیخام کسی یه آمیزاد غول پیکر رو دم در خونمون ببینه
-از *طرف جودی@mininm به هرسیلیا عزیز@love_myself_2✨🐸