eitaa logo
[نهـان‌رویــا]
106 دنبال‌کننده
107 عکس
28 ویدیو
2 فایل
حقیقتا هرچیزی که می‌بینید، حاصل ایده‌ای نصف شبی و عجیبه برای نوشتن. برای به حرکت در آوردن قلم و راکد نذاشتن مغز خسته و روح درمونده توی این روزها. همین.
مشاهده در ایتا
دانلود
🤫 _کلارا وایت_
راستی... سفرنامه رو یادتونه؟ نصفه مونده بنده خدا
روز پنج‌شنبه صبح بعد، آغازی بر روز زیارت ضریح و همچنین وداع با امام بود. پس از خواندن نماز صبح و فرو رفتن در چرتی کوتاه، در صف زیارت قدم گذاشتیم. خوشی زیر پاشنه پاهایم را می‌بوسید و عطری آشنا مشامم را قلقلک می‌داد. قدم پشت قدم قرار می‌گرفت. چند دقیقه بیشتر نگذشت که ضریح گلکاری شده آقا هویدا شد. جلو رفتم. دست به ضریح مشبک گره کردم. قلبم در سینه می‌رقصید. هیجان، خستگی را در جنگی نابرابر شکست داده بود. چند قدمی که عقب رفتم، تا آنجا که کل هیبت ضریح را در یک نگاه می‌دیدم، به یاد مداحی‌ای افتادم که از پیش از سفر برای آن لحظه آماده کرده بودم. هندزفری نصفه‌نیمه را در یک گوش چپاندم و اجازه دادم نوای کلمینی مرا دربر بگیرد. ناگه همه چیز رو به سیاهی نهاد و مردم چشمم به ضریح قفل شد. دیگر من بودم و آقا. هزار و چهارصد سال پیش، شب به نیمه رسیده و مدینه در هاله‌ای از بی‌وجدانی خفته بود اما صدای گریه‌ای از خانه داغدار علی برنمی‌خواست. تنها چیزی که در میان خش‌خش نسیم در نخل ها، شنیده می‌شد زمزمه‌هایی آرام بود. مولا کنار بدن پوشیده در کفن بانو با او حرف می‌زد و جواب می‌خواست ولی می‌دانست صدای زهرا دیگر در گوش جسمش طنین نخواهد انداخت. مداح زمزمه می‌کرد با من حرف بزن. و من گوشه ای از این تصویر می‌گریستم. چند دقیقه‌ بعد به ناچار مجبور به ترک قبه بودم درحالی که می‌دانستم ردش به تنم لرز و بر روحم برق انداخته است. نماز زیارت آقا را مقابل ایوان ناودان طلا خواندم. بقیه زمان به رفت‌وآمد، زیارت شیخ انصاری و کمی عکس گرفتن سپری شد. اما حالا مانند یک خواب، درهم ریخته و دور از ذهن یادآوری می‌شود. به طوری‌که زمانی که تلاش می‌کنی رشته هایش را از هم بگشایی مطمئنی یکی از آنها را گم‌ خواهی‌کرد. و درنهایت حوالی نیمه های شب، پس از بازگشتن به زائرسرا و نوشیدن یکی از خوشمزه ترین قهوه‌های زندگی‌ام، به اتوبوس رسیدیم. نجف پشت سرمان ماند. امام در سکوتی بلند به وداعمان پاسخ داد و ما به سوی کربلا راه افتادیم، غافل از آنکه هنوز که هنوز است گوشه ای از قلبمان کنار همان ضریح نقره ای فقط از هُرم حب علی‌ست که می‌تپد.
پنج‌شنبه، ۲۵ بهمن ۴۰۳
https://eitaa.com/nahan_roya/654 سلاممم یادم نمیاد خونده باشم ولی خیلی قشنگه خیلی زیباست خیلییی 🥲 ________________ ممنونممم ولی منظورم این نبود که اینو قبلا خوندید، این ادامه سفرنامه کربلاست که از اوایل اسفند نوشتنش رو متوقف کرده بودم😔 یکی دو بخش کربلا رو بنویسم پرونده این هم بسته میشه