#تاریخ
#اول_صفر | ورود اسرا به شام
مأموران یزید، قافلۀ اسیران حسین -سلاماللهعلیه- و سرِ مبارکش را برگرفتند و از کوفه به راه افتادند، روستا به روستا و دِه به دِه گذشتند تا چهار فرسخی دمشق...
از آنجا تا برسند به شهر دمشق، اهل دهاتی که در مسیر بود، بر آنها (یعنی مأموران ستم) هدایا نثار میکردند و احترامشان میداشتند.
تا آنکه به دروازۀ ساعات رسیدند. دستور آمد پشت آن بِایستید تا شهر را زینت ببندند و به نشانۀ جشن، ریسهبندی کنند این شهر نکبتزده را.
قافله را سه روز پشت دروازۀ شهر نگهداشتند و شهر را چنان که شبیهش را چشمی ندیده بود، آذین بستند.
حدود پانصد هزار مرد و زن با دف؛ و خان و خانزادههایشان با طبل و بوق و دُهُل به کوچه و خیابانهای شهر آمده بودند [انگار باقیماندۀ آن نیزه و شمشیر و عصا و سنگ بدستانِ معرکۀ نینوا بودند و به مصاف میرفتند].
چند هزار زن و مرد رقصکنان با دف و چنگ و ساز و آواز؛ به استقبال اسیران آلالله -سلاماللهعلیهم- رفتند.
دست و پای خود حنا بسته و چشمها سرمهکشیده و لباسهای نو بر تن کرده بودند. از زیادیِ جمعیت، انگار قیامت کبریٰ بود.
چون خورشید طلوع کرد، ملاعین سرها را به شهر وارد کردند و از بازار شام عبور دادند. وقتِ غروب بود که کاروان، به کاخ یزید لعین رسید.
📚 برگی از کتاب «کامل بهائی» نوشتۀ عماد الدین طبری شیعی (متوفای ۵۵۳ ه.ق.)
پ.ن.۱: «باب الساعات» از ورودیهای شهر شام (دمشق) بوده که به مسجد اُمَوی منتهی میشده. برخی گویند چون به
بالای آن (دروازۀ شهر یا ورودیِ مسجد اموی) ساعتی بزرگ قرار داشته، چنین نامیده میشد.
ولی برخی چنین گویند که نامگذاری آن به این جهت است که عمۀ سادات را ساعتی و ساعتی و ساعتی و... سه روز پشت این دروازه نگاه داشتند.
@khasi_dat_miqat