eitaa logo
موسسه فرهنگي ميرداماد گرگان
266 دنبال‌کننده
890 عکس
67 ویدیو
4 فایل
کانال رسمی موسسه فرهنگي ميرداماد در ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
☘️ 👈پیام هشتم اصولاً لغت «درد» را در ساحت بدن بکار می‏ گیریم و دیگران امکان دیدن آن را دارند مثلاً دست ما لای درب قرار می‎گیرد و درد می‎کند اما «رنج» در ساحت روح و روان است و دیگران آن را نمی‎بینند و از درون خودش را می‏خورد شاعر عرب می‏گوید «اگر با نیزه زخم بزنید(درد) یک روزی التیام می ‏یابد ولی اگر با زبان زخم بزنید(رنج) به این زودی‎ها التیام نمی‎یابد. 🗞مطالعه متن کامل مقاله از طریق لینک زیر:👇👇 mirdamad.org/fa/news/737 🌐 https://eitaa.com/mirdamad_org ┗━━━🍃🌺🍃━━━┛
🔰علاقمندان گرامی کلاس امروز چهارشنبه 22شهریورماه تشکیل نمی گردد. 🌐 https://eitaa.com/mirdamad_org ┗━━━🍃🌺🍃━━━┛
🍃سی و هفتمین نشست خاطره گویی یادگاران دفاع مقدس «» ✅ با روایتگری: سردار علی فردوس، اسدا... کربلایی عباسی ⏰ زمان: دوشنبه 27 شهریورماه 1402، ساعت 16 🏢 مکان: تالار اندیشه 👈از همه برادران و خواهران جهت شرکت دعوت به عمل می آید. 🌐 https://eitaa.com/mirdamad_org ┗━━━🍃🌺🍃━━━┛
🍂فلک را رکن آرامش شکسته 🍂زمین از اشک غم، در گل نشسته 🍂ملائک جمله در جوش و خروشند 🍂خلایق جمله از ماتم خموشند 🥀تسلیت باد عزای رحلت رسول خدا(ص)، شهادت کریم آل طاها امام حسن مجبتی(ع) و امام رضا(ع) بر شیعیان 🌐 https://eitaa.com/mirdamad_org ┗━━━🍃🌺🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃گوشه ایی از نشست ☝️ 💠 با شما همراه خواهیم بود، عصری دیگر با خاطرات شنیدنی یادگاران دفاع مقدس در 🔰 سی و هفتمین نشست خاطره گویی یادگاران ⏰ زمان: دوشنبه 27 شهریورماه ساعت 16 🏢 مکان: تالار اندیشه 🌿انتشار اطلاعیه و اطلاع رسانی به سایر علاقمندان موجب امتنان خواهد 👈از همه برادران و خواهران جهت شرکت دعوت به عمل می آید. 🌐 https://eitaa.com/mirdamad_org ┗━━━🍃🌺🍃━━━┛
73 پیام هشتم ☘️خداوند از دو زن در قرآن تمجيد كرده و آن‏ها را براى مؤمنين و مؤمنات، الگو قرار داده است. بیان داستان زندگی آسيه و مريم در قرآن كريم تمثيلى براى اهل ايمان است. اينان چون ايمان آوردند و در صراط مستقيم خدا قرار گرفتند، مورد لطف و رحمت خدا در اين جهان و نيز در سراى آخرت واقع شدند و قابلیت الگو شدن برای جامعه بشری پیدا کردند. 🗞مطالعه متن کامل مقاله از طریق لینک زیر:👇👇 http://mirdamad.org/fa/news/740/73 🌐https://eitaa.com/mirdamad_org ┗━━━🍃🌺🍃━━━┛
💠سی و سومین نشست از سلسله برنامه‏ های 👈با موضوع: تفسیر در دنیای مدرن 🔸با حضور: دکتر انشاءالله رحمتی و دکتر امیرعباس علی ‏زمانی ⏰زمان: چهارشنبه 29 شهریورماه 1402، ساعت 16 🏢مکان: ، میدان شهید مفتح، تالار اندیشه از همه خواهران و برادران جهت شرکت دعوت به عمل می آید. 🌐 https://eitaa.com/mirdamad_org ┗━━━🍃🌺🍃━━━┛
⭐️ «» 000-1238هـ.ق. 🟢«ميرزا محمد نامي استرآبادي کرمانشاهي»، از ادبا، شعرا و فضلاي استرآبادي الاصل «کرمانشاه» است. 🔸شرح‌حال‌نگاران، محمد نامي را از احفاد «ميرزا مهدي خان» منشي «نادرشاه افشار» معرفي کرده‌اند. از آنجا که پدر و جدش در دستگاه حکومتي خدمت مي‌ کرد، مجبور به هجرت به ديگر شهرهاي «ايران» شدند. 🔹پدرش در «کرمانشاه» خدمت مي‌کرد و ميرزا محمد در آنجا ديده به جهان گشود. خودش در دستگاه حکومت «محمدعلي ميرزا دولتشاه» صاحب مقام و منزلت بود. 🔸«ميرزا احمد ديوان بيگي شيرازي» در «حديقة الشعرا»، نامي را از شاعران فاضل و رئيس ادبا توصيف کرده است. 🔹او مي‌گويد: در زمان توقف در «کرمانشاه» دو نسخه از اشعار او را ديدم. سپس توضيح مي‌دهد که يکي از آنها را يکي از شاگردانش تغيير داده و پس از تصرفاتي به نام خود کرده است. نسخه‌ي ديگر هم ناتمام بود. 🔸اما «فرشيد يوسفي» در «باغ هزار گل» مي‌نويسد: «ديوان نامي را چندين سال پيش نگارنده ملاحظه نمود که با خط بسيار زيبا تهيه و تدوين شده بود...» 🔹برخي منابع مانند «تاريخ مشاهير کُرد»، نامي کرمانشاهي را از طايفه‌ي «کلهر» تصور کرده و در زمره‌ي شعراي کُرد آورده‌ است. «لغت‌نامه‌ي‌ دهخدا»، «نامي کلهري» را با «نامي کرمانشاهي» يکي دانسته و او را «نامي کرمانشاهي کلهري» فرض کرده است. 🔸به‌نظر نمي‌رسد منظور «تاريخ مشاهير کرد»، از «نامي کلهري»، همان نامي کرمانشاهي استرآبادي باشد. خصوصاً که «نامي کلهري» را از مقربان و نزديکان «الله قليخان زنگنه» حاکم «کرمانشاه» معرفي کرده است. 🔹در هر حال نامي استرآبادي کرمانشاهي، از شعرايي است که قصايد و غزليات در مدح رسول اکرم (ص) و ائمه‌ي اطهار (ع) بسيار سروده و اشعارش از مهارت و قدرت طبع او حکايت دارد. 🔸ميرزا محمد استرآبادي کرمانشاهي ظاهراً در همان «کرمانشاه» زيست و هم در آنجا به سال 1238هـ.ق. بدرود حيات گفت. 🔹نام پدر نامي کرمانشاهي به دست نيامد. ليکن فرزندش «ميرزا عبدالمجيد» متخلّص به «منظر» و نوه‌اش «ميرزا حسن» متخلّص به «کوثر» است. 📜آثار: ديوان ✅منبع: کتاب 🌐 https://eitaa.com/mirdamad_org ┗━━━🍃🌺🍃━━━┛
🍃سی و هفتمین نشست خاطره گویی یادگاران دفاع مقدس «» ✅ با روایتگری: سردار علی فردوس، اسدا... کربلایی عباسی ⏰ زمان: دوشنبه 27 شهریورماه 1402، ساعت 16 🏢 مکان: تالار اندیشه 👈از همه برادران و خواهران جهت شرکت دعوت به عمل می آید. 🌐 https://eitaa.com/mirdamad_org ┗━━━🍃🌺🍃━━━┛
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹برگزاری سی و هفتمین نشست خاطره گویی رزمندگان دفاع مقدس 🌱نسل ماندگار 🌱 با حضور سردار علی فردوس و اسدالله کربلایی عباسی در تالار اندیشه موسسه فرهنگی
💠سی و سومین نشست از سلسله برنامه‏ های 👈با موضوع: تفسیر در دنیای مدرن 🔸با حضور: دکتر انشاءالله رحمتی و دکتر امیرعباس علی ‏زمانی ⏰زمان: چهارشنبه 29 شهریورماه 1402، ساعت 16 🏢مکان: ، میدان شهید مفتح، تالار اندیشه از همه خواهران و برادران جهت شرکت دعوت به عمل می آید. 🌐 https://eitaa.com/mirdamad_org ┗━━━🍃🌺🍃━━━┛
📣 سی و هفتمین نشست برگزار شد 🍃نسل ماندگار در پله سی و هفتم خود میهمان ویژه داشت. او از فرماندهان جنگ تحمیلی بود که بعثی ها لقب ژنرال یک چشم خمینی به او داد و برای سرش جایزه گذاشته بودند. وی در بسیاری از عملیات ها شرکت و فرماندهی تیپ یک لشکر 25 کربلا را بر عهده داشت در نهایت به اسارت دشمن درآمد.سردار علی فردوس در آستانه گرامیداشت هفته دفاع مقدس در جمع دوستان و همرزمانش به بیان خاطراتش ازدوران حماسه پرداخت. ایشان در ابتدای سخنش مروری بر آغاز جنگ و امکانات و تجهیزات عراق و قدرت ایمان نیروی های ایرانی داشت و گفت: « جنگ ما جنگ ایمان بود. ما در اول جنگ چیزی نداشتیم. دشمن ما مغرورانه برای شهرهای ایران اسم گذاشته بود و صدام گفت که مصاحبه بعدی من در تهران خواهد بود. 🔸فرمانده تیپ یک لشکر 25 کربلا در بخشی از خاطراتش گفت: «ابتدای اسارت ما، بنده خدایی بود به نام مهدی کرباسچی بچه 14 ساله ای از نیروهای شناسایی شهید هاشمی یک شب روی دوش به سلول ما آوردنش تمام سرش باد کرده و لباسش توی گوشتش رفته بود. می گفت توی شرق بصره و در شناسایی عملیات بدر دستگیر شدم. فرمانده سوم سپاه عراق یعنی ماهر عبدالرشید این قدر من را کتک می زد وقتی نمی توانست از من اعتراف بگیرد چوب خیزران توی دو دستم میگذاشتن و من را بلند می کردند و وقتی نمی توانستند اعتراف بگیرند با کفش خودش فک من را فشار می داد. 🔹علی فردوس همچنین به عملیات محرم اشاره کرد و گفت: «در عملیات محرم گفتند 15 نفر داوطلب می خواهیم. فردی 16 ساله که تنها فرزند خانواده بود و به چند زبان خارجی مسلط بود و زمانی که آمده بود در لشکر همه می گفتند آدمی که باسواد هست می رود پرسنلی اما او گفت می خواهم بروم واحد تخریب حسین خرازی برای منفجر کردن پلی که عراقی ها بر رودخانه فصلی زده بودند 15 نفر را می فرستد که این نوجوان هم با آنها بود. عراقی ها متوجه می شوند و درگیری بوجود می آید و 14-13 نفر فرار می کنند ولی این فرد می ماند. حسین خرازی نگران لو دادن عملیات بود، یکی از دوستان این نوجوان گفت اگر سرش برود هیچ وقت عملیات را لو نمی دهد شما عملیات را انجام دهید. عملیات انجام شد و دیدند زیر پل سر آن بنده خدا را جدا کردن. عراقی ها گفته بودند هرچی او را زدیم و شکنجه دادیم اعترافی نکرد و سر او را از تنش جدا کردیم.» 🔸دیگر خاطره گوی نشست سی و هفتم نسل ماندگار اسدا... کربلایی عباسی بود. این رزمنده محجوب در ابتدای سخنانش در گزارشی به فعالیت های رزمندگان روستای آلوکلاته در طول دفاع مقدس اشاره کرد. کربلایی عباسی که از اولین افراد اعزامی از روستاهای به جبهه و منطقه گیلانغرب بود بیشتر خاطراتش حول رساندن مهمات به رزمندگان بود. او گفت: «در عملیات والفجر 8 رزمندگان در خط مقدم نیاز ضروری به مهمات داشتند. مهمات را بار تویوتا کردیم و در حالی که به شدت ما را گلوله باران می کردند مهمات را به رزمندگان رساندم. سه تا از چرخ های ماشین ما پنچر شده بود و فقط با یک چرخ سالم به عقب برگشتم. در یک نوبت خواستند که بعد از خالی کردن مهمات در برگشت اجساد شهدا را به عقب بیاورم و در مرتبه بعدی هم گفتند در برگشت از خط رزمندگانی که مجروح شده بودند را به عقبه برگردانم.او همچنین با یادی از مرحوم حاج غلام صادقلی گفت: «کار ما مهمات رساندن به جاده فاو- بصره بود. می بایست با چراغ خاموش و با نور منور می رفتیم. جلو و عقب ماشین را با خمپاره می زدند منتها خدا کمک می کرد که مهمات به رزمندگان برسد. ایشان در بخشی دیگری از خاطراتش گفت: «سال اول جنگ از گرگان و روستاهای همجوار 113 نفر رفتیم گیلانغرب مستقر شدیم. یک شب گفتند باید بروید جلو و ما را دو دسته کردند و مهمات را روی دو تا قاطر سوار کردن. گفتند آنهایی که می روند مدارک شان را به دسته ای که می مانند تحویل بدهند. خدا رحمت کنه شهید اسماعیل ثناگو را. ایشان فکر کرد من در دسته بعدی هستم و آنجا می مانم، مدارکش را به من داد. من هم مدارکم را بیرون آوردم و دادم به ایشان. گفت شما چرا گفتم ما با هم هستیم. خنده ای کرد و مدارک را دادیم به کسی دیگر. شب بود و منور زده بودند. دو تا قاطری که بارشان مهمات بود هردو ترسیدن و رم کردند یکی شان چنان ترسیده بود که تمام مهمات را در آن صحرا پخش کرد. 🌐 https://eitaa.com/mirdamad_org ┗━━━🍃🌺🍃━━━┛