eitaa logo
میثاق با قلم
54 دنبال‌کننده
4 عکس
0 ویدیو
0 فایل
در این کانال، احادیث اهل بیت (علیهم‌السلام) روایت می‌شود. راه ارتباطی: @f_marjani
مشاهده در ایتا
دانلود
خدا در سوره طه به حضرت موسی (علیه‌السلام) می‌فرماید: «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي» . منم خدای یکتا که هیچ خدایی جز من نیست؛ پس من را (به یگانگی) بپرست و نماز را مخصوصاً برای یاد من به پادار. (سوره طه، آیه۱۴) نکتۀ خیلی جالبی است. توجه به اینکه من همان خدا و الله هستم: «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا»؛ همۀ عوامل، گرایش‌ها و جذبه‌ها که به اشکال‌ گوناگون می‌خواهند دل تو را به خود متوجه کنند و تو را از من غافل کنند را بیرون بریز؛ دل تو فقط باید مشغول من باشد، ولا‌غیر. اگر این‌طور کنی و این را بفهمی؛ «فَاعْبُدْنِي»، حالا تازه به عبادت من قابلیت پیدا می‌کنی. عبادت من یعنی چه؟ یعنی «توجه به من» سراسرِ زندگی‌ات شود. عبادت؛ یعنی آثار اعمال و حرکات ما درواقع توجه به خدا باشد و ظهور و بروز کند؛ آنگاه قابلیت پیدا می‌کنیم «وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي». باید کل زندگی من نماز (توجه به او) شود؛ این آیه به صراحت این مطلب را بیان می‌فرماید. https://eitaa.com/misagh_ba_ghalam
امام موسی بن جعفر (علیه‌السلام) «إِنَّ اَلْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَجَمِيعُ مَا حَرَّمَ اَللَّهُ فِي اَلْقُرْآنِ هُوَ اَلظَّاهِرُ وَ اَلْبَاطِنُ مِنْ ذَلِكَ أَئِمَّةُ اَلْجَوْرِ وَ جَمِيعُ مَا أَحَلَّ اَللَّهُ تَعَالَى فِي اَلْكِتَابِ هُوَ اَلظَّاهِرُ وَ اَلْبَاطِنُ مِنْ ذَلِكَ أَئِمَّةُ اَلْحَقِّ». براى قرآن ظاهر و باطنى است. همۀ آنچه خدا در قرآن حرام كرده است، ظاهر قرآن است و باطن آن پيشوايان جور و ظلم‌اند. و همۀ آنچه خداى تعالى در قرآن حلال فرموده است، ظاهر قرآن است و باطن آن پيشوايان حق (ائمه معصومين عليهم‌السلام) هستند. (الکافي، ج1، ص374) این یک روایت کلیدی است. می‌فرماید هر چه قرآن و خداوند حرام کرده است، مثل دروغ‌گفتن، شراب‌خوردن، قماربازی و... این‌ها ظاهر است، من از این‌ها فرار می‌کردم؛ اما درواقع و در باطن انجام‌دادن این‌ها باعث می‌شود که من، پیشوای جور و ظالم را برای خودم انتخاب کنم و گویا من از آن‌ها تبعیت می‌کنم. چون زندگی من به آن سمت جهت پیدا می‌کند. این‌ها قرار است باعث شود من جهت پیدا کنم. زندگی من جهت پیدا کند. تا عملیات جهت پیدا نکند، آن نتیجه اصلی حاصل نمی‌شود. جهت خیلی مهم است. همین‌طور هرچه در قرآن احکام حلال آمده است؛ مانند نماز، روزه و...، صورت و ظاهر است، اگر این‌ها به صورت جهت‌دار تأثیرات تربیتیِ وجودیِ خودش را ایجاد کند، می‌رسد به امام هدیٰ و امام حق. این چه رمزی است که می‌خواهد باز کند! در آینده چه اتفاقی با این اعمال جهت‌دار قرار است بیفتد! پس در مسئله اخلاق با این نگاه، معارف از فضای ذهنی و لفظی درمی‌آید و در فضای حسی ما قرار می‌گیرد؛ وقتی در فضای حسی ما قرار گرفت تبدیل به زندگی می‌شود؛ وقتی زندگی شد خواهیم دید که فرق این دو زندگی با دو پیشوای متفاوت چیست. https://eitaa.com/misagh_ba_ghalam
امیرالمؤمنین علی‌ (علیه‌السلام) «اِنَّ لِلقُلُوبِ اِقبالاً وَ اِدباراً فَاِذا اَقبَلَت فَاَحمِلوها علي النَّوافِلِ وَ اذا اَدبَرَت فَاقتَصروا بِها عَلي الفَرائِضِ». دل‌ها را روی‌آوردن و پشت‌کردنی است. اگر دل روی آورد، آن را به مستحبات وا داريد و اگر روی برگرداند، بر انجام واجباتش بسنده داريد. (نهج‌البلاغه، حکمت۳۱۲) چه فرمول‌های دقیقی را حضرت به ما نشان می‌دهد! این همان سیر هماهنگی اعمال و برنامه‌ها است. «اِنَّ لِلقُلُوبِ اِقبالاً وَ اِدباراً» قلب حالتی دارد که گاهی إقبال می‌کند و به اعمال خوب روی می‌آورد، از اعمال خوب لذت می‌برد؛ گاهی هم إدبار دارد، حوصله‌اش نمی‌شود، از اعمال خوب روی می‌گرداند؛ «فَاِذا اَقبَلَت فَاَحمِلوها علي النَّوافِلِ» اگر دیدی که قلبت از آن مستحب لذت می‌برد، توجه می‌کند و روی آورده است؛ پس آن را حمل کن، نوافل و اعمال مستحب هر چقدر می‌خواهی انجام بده، برو جلو، فرصت است، زیبایی است. همین فرصت است و مدام در تکامل تو اثر خیلی قوی دارد. «وَ اذا اَدبَرَت فَاقتَصروا بِها عَلي الفَرائِضِ» اگر دیدی که دلت گرفته، حوصلۀ این‌ها را نداری، فقط به واجبات قناعت کن. این هم یک مرحله از مراحل سیر هماهنگی برنامه‌ها است. و بندی ما در انجام واجب و ترک حرام هرچه هم سخت‌کوشی کنیم می‌ارزد؛ نگوییم که حالا حوصله ندارم، حالا دلم گرفته است؛ نه؛ هرطور شده باید به خودمان فشار بیاوریم؛ این است. همین، گناهانِ ما را پاک می‌کند؛ کار سختی است که درجۀ عمل ما را چند برابر می‌کند. اما در مستحبات با دو شرط به مستحبات عمل کنیم؛ شرط اول اینکه با واجباتم تعارض نکند یا منشأ حرام نباشد؛ دوم آن‌مقدار که لذت می‌برم انجام دهم. این یک فرمول است. مثلاً اگر تا ساعت یک شب یکسری کارهای مستحبی انجام دهم، نماز صبحم قضا می‌شود، این منشأ حرام است، این مستحب به درد من نمی‌خورد. اگر به واجبی تعارض نکند یا موجب ترک واجب یا آمدن حرام نشود، اما از آن لذت نمی‌برم، آنجا باز مستحب را کنار می‌گذارم. وقتی این دو شرط انجام گرفت، «لا يُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» ، ظرفیت افراد اینجا متفاوت است، وسعت افراد متفاوت است؛ یکی ماشاءالله از اول شب تا طلوع آفتاب صبح با لذت نماز می‌خواند، دعا می‌کند، صبح هم سرحال روزه گرفته است، بیشتر لذت می‌برد؛ خوشا به حالش؛ اما اگر من یک ساعت بدخواب شوم، مریضی‌هایی پشت سرش می‌آید، فردا اعمال دیگرم می‌ماند، وظیفۀ من این است که بخوابم. چشم و هم‌چشمی و مسابقه و رقابت نیست. یکی دعای کمیل را در قنوت می‌خواند؛ خوشا به حالش؛ من دعای کمیل را فقط یکی دو ورق می‌خوانم، از همان یک ورق لذت می‌برم. این فرمول است. https://eitaa.com/misagh_ba_ghalam
علی‌بن‌ابیطالب (علیه‌السلام) «كُلَّمَا ازدادَ عِلمُ الرَّجُلِ زادَت عِنايَتُهُ بِنَفسِهِ، وبَذَلَ في رِياضَتِها وصَلاحِها جُهدَهُ». هر چه دانش مرد زيادتر شود، اهتمام او به نفْسش بيشتر شود و توان خود را در راه تربيت و اصلاح نفْسش به كار گيرد. (غرر الحكم، ح 7204) این‌ها مطالبی است که معصوم (علیه‌السلام) برای ما باز می‌کند که چطور باید از علم استفاده کنیم و جهت سِیر علم به چه شکل باشد. این علم باید ما را به سمت معرفت نفس‌مان ببرد؛ وگرنه مصائبی به بار خواهد آورد که خیلی فراتر از عُجب و خودبرتربینی و غرور است. اگر یک فیزیکدان در مکتب زندگی کند و بینشش باز شود، غیر فیزیکدانی است که از دور است؛ یعنی اگر علم فیزیک به سمت معرفت برود، چیز دیگری خواهد شد. یک شیمیدان همین‌طور، یک گیاه‌شناس همین‌طور. خدا لعنت کند دستانی که ما را از اهل بیت (علیهم‌السلام) دور کردند. https://eitaa.com/misagh_ba_ghalam
مولا (علیه‌السلام): «جَهلُ المَرءِ بعُيوبِهِ مِن أكبَرِ ذُنوبِهِ» . نادانى انسان به عيوب خويش، از بزرگ‌ترين گناهان او است. (أعلام الدین في صفات المؤمنین، ج۱، ص ۱۸۷) این انسان بیچاره متوجه نیست که جایگاهش در این عالم در چه وضعیتی است. نقص و عیوبش را متوجه نیست و توجهش به خیالات و داشته‌های ظاهری خودش است. نمی‌داند که در چه عیوبی فرو رفته است. همان‌گونه که در نوزادی در ضعف فرو رفته است و تماماً در ضعف غوطه‌ور است. چشم نمی‌تواند ببیند، گوش نمی‌شنود، بدن نمی‌تواند حتی غلت بخورد؛ هیچ هیچ. این انسان بیچاره هم در عیب فرو رفته و بزرگ‌ترین گناه برای انسان همین است که بر این مسئله جاهل است. می‌گوید من چه گناهی کرده‌ام که مثلاً از نظر اقتصادی روز به روز بدتر می‌شوم؟ کاش کسی پیدا شود، گناه من را پیدا کرده و به خودم بگوید تا جبرانش کنم و دیگر همیشه و هر روز راحت شوم، من چه گناهی کردم که فلان گرفتاری ول‌کن من نیست، آن را پیدا کنم، حل کنم و یک‌بار برای همیشه راحت شوم. می‌بینید چقدر اشتباه بزرگی است؟ مگر ما فقط همین یک گناه را داریم؟ مگر فقط همین یک مورد است؟ که بالأخره معجزه‌ای شود و کسی هم علم غیبی داشته باشد و به ما گوشزد کند و تمام شود. اتفاقاً خداوند مدام می‌خواهد تو را گوش‌مالی بدهد و مشکلی پیش بیاورد که تو بگویی هیچ هستم، من همان ضعیف و بیچاره‌ای هستم که برای یک مشکل ساده به هم می‌ریزم. برگرد، بیدار شو تا ببینی در چه عیوبی فرو رفته‌ای. خدا بیدار و متوجهم کند تا عیوبی که در آن‌ها فرو رفته‌ام برایم باز شوند. یک به یک با آن‌ها مبارزه کنم تا درجۀ وجودی‌ام بالا رود. این فرمایش مولا علی(علیه‌السلام) است؛ معنای بزرگی است؛ چه کسی می‌تواند بگوید من عیب ندارم؟ «اکبر الذنب». همین که انسان احساس کند من گناه ندارم، خود همین فکر بزرگ‌ترین گناه است. اما در عین حال قرآن امید می‌دهد که گناهان‌تان را می‌بخشیم. https://eitaa.com/misagh_ba_ghalam
اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): « إِنَّ إِبْلِيسَ رَضِيَ مِنْكُمْ بِالْمُحَقَّرَاتِ وَ اَلذَّنْبُ اَلَّذِي لاَ يُغْفَرُ قَوْلُ اَلرَّجُلِ لاَ أُؤَاخَذُ بِهَذَا اَلذَّنْبِ اِسْتِصْغَاراً لَهُ». ابليس به گناهان كوچك شما راضى مى‌شود،و گناهى كه قابل بخشش نيست،آن است كه كسى بگويد:اين كه گناه كوچكى است و به خاطر آن من مؤاخذه نمى‌شوم! (بحار الأنوار، ج۷۰، ص۳۶۳) آن‌قدر ابلیس بی‌رحم است، آن‌قدر به بنی‌آدم بی‌رحم است که حتی راضی است یک گناه کوچک و خیلی ریز انجام بدهی. به خیالت هم نمی‌آید که گناه بود. می‌گویی من کاری نکردم. این‌قدر ریز است. اما راضی‌ات می‌کند که آن گناه را انجام بدهی. چرا؟ زیرا همان یک گناه ریز در سرنوشت تو آثاری خواهد داشت. گاهی هیکل یک چیز مهم نیست، خاصیت آن خیلی مهم است. مثلاً لازم نیست شما به یک تانکر بنزین یک شعلۀ چند اینچی بزنید تا منفجر شود. یک جرقه هم به آن بزنید فوراً منفجر می‌شود. یعنی آن ابلیس می‌فهمد که همان گناه کوچکی که انجام دادی در سرنوشت و کمالات بالا و رشدهای تو چه می‌خواست انجام بدهد. چه مصیبت و بلایی سر انسان آورد. او می‌داند. https://eitaa.com/misagh_ba_ghalam
زمانی که انسان در توی نعمات خدا غرق است، خود آن غفلتی است. معرفت بالایی می‌طلبد که در عین فرورفتن در نعمات خدا ببیند که نعمت خدا است و گرفتار جذب آن نعمت نشود که در باتلاق بیفتد. معرفت خاصی می‌طلبد. اما لحظۀ نیاز به آن نعمت، خدای متعال از روی لطف و رحمتش این را طوری قرار داده که هر انسانی در هر مرتبه‌ای باشد می‌تواند به آن نعمت خدا توجه کند. زیرا همین الآن آن نیاز همۀ وجودش را در ارتباط با آن نعمت متلاطم کرده است. شرایط خاصی در ارتباط با آن نعمت برای او پیدا شده است. آن لحظۀ نیاز به نعمت به نظر ما یک گرفتاری است. اما در عالم واقع و از طرف خالق من و خالق هستی و خالق نعمات یک رحمت است که من را از این غفلت بیدار کند و توجه کنم که من عاشق این نعمت نیستم؛ اگرچه نیازم به آن نعمت فوران می‌کند. مثلاً انسان در بیابان تشنه است. شرایطی پیش آمده است. همیشه کنار چشمه بوده است. کنار یخچال بوده است. کنارش انواع شربت بوده است. اما الآن احساس نیاز جدی می‌کند. نیازش در بیابان جدی شده است. با همۀ وجود انسان می‌تواند متوجه شود که من عجب موجود ضعیفی بودم. عجب موجود ناتوانی بودم. عجب موجود سراسر نیازی بودم. چه خبر بود که در آن اوج بی‌نیازیِ توهمی خودم را کسی می‌دانستم. الآن آب به من نرسیده دست و پایم می‌لرزد. آرام‌آرام چشم‌هایم نمی‌بیند. آرام‌آرام آتش می‌گیرم. اگر کسی با اهل بیت (علیهم‌السلام) در انس باشد و در تربیت نفس باشد، آن نیاز بهترین فرصت است که بگوید بحث این نیست که من تشنه‌ام. تشنگی بعد از ده دقیقه آب‌خوردن تمام می‌شود و می‌‌رود. بحث این است که من بیدار شوم. من چنین موجودی هستم. همین مقدار که انسان به طور جدّ این‌ها برایش باز می‌شود، چقدر غفلت‌ها پاره می‌شود. طرز تفکر و توجه و حال را جدی جدی جهت می‌دهد. توجه می‌کند که اصلاً این آب چیست که من این‌قدر آن را دوست دارم. آیا این یک موجود مستقلی است. یعنی ذاتاً خودش به خودش پابرجا است یا خود او هم محتاج است. اگر ابری بارانی شد هست، نشد نیست. این از کجا آمده، این آب، آب شده است؟ اصلاً چه ارتباطی با من دارد؟ آن لحظۀ نیاز همۀ قوۀ فکرش به کار می‌افتد. یعنی با جان وجودش خودش را می‌شناسد. با نعمتی که بوده آن را می‌شناسد. و رابطۀ آن را با خودش می‌شناسد. با آن آب چه ارتباط و چه رابطه‌ای دارم؟ این پرده‌ها مدام پاره می‌شود. خدا به حضرت فرمود که نعمت من را به این‌ها توجه بده. جهت درست بده. او را از غفلت بیرون بکش. به خودی خود می‌بیند در این همه نعمت فرو رفته بود. این عشق به او برمی‌گردد. می‌بیند که این همه که عاشق نعمتهای خداست، درواقع عاشق خودش است که آن نعمتها با او ارتباط وجودی داشتند. مدام که فکرش را عمیق‌تر کند می‌بیند که خودش هم فعل خداست. خودش هم مخلوق خداست. بنابراین عاشق خدا می‌شود. https://eitaa.com/misagh_ba_ghalam
امام صادق (علیه‌السلام): «إِنَّ اَللَّهَ كَانَ إِذْ لاَ كَانَ فَخَلَقَ اَلْكَانَ وَ اَلْمَكَانَ وَ خَلَقَ نُورَ اَلْأَنْوَارِ اَلَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ اَلْأَنْوَارُ وَ أَجْرَى فِيهِ مِنْ نُورِهِ اَلَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ اَلْأَنْوَارُ وَ هُوَ اَلنُّورُ اَلَّذِي خَلَقَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً فَلَمْ يَزَالاَ نُورَيْنِ أَوَّلَيْنِ إِذْ لاَ شَيْءَ كُوِّنَ قَبْلَهُمَا». همانا خدا بود و هيچ پديده‌اى نبود. سپس پديده و مكان را آفريد و نور الانوار را آفريد كه همه نورها از او نور گرفت و از نور خود كه همه نورها از آن نور يافت در آن (نور الانوار) جارى ساخت و آن نوري است كه محمد و على را از آن آفريد. پس محمد و على دو نور نخستين بودند؛ زيرا پيش از آن‌ها چيزى پديد نيامده بود. و آن دو همواره پاك و پاكيزه در صلب‌هاى پاك جارى بودند تا آنكه در پاك‌ترين آن‌ها يعنى عبداللّٰه و ابوطالب از يك ديگر جدا گشتند. (الکافي، ج۱، ص۴۴۱) خیلی صریح است! رابطۀ نیاز وجودی ما و معصومین (علیهم‌السلام) یک رابطۀ وجودی است. بلکه ما اولین و نزدیک‌ترین رابطۀ وجودی را با معصومین (علیهم‌السلام) داریم. نیاز به آب و غذا و... نیازهای ثانویۀ ما است. خدا لعنت کند دشمنان اهل بیت را که نگذاشتند این رابطۀ وجودی با معصومین برای ما باز شود. https://eitaa.com/misagh_ba_ghalam
علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: «نَبِّهْ بِالتَّفَكُّرِ قَلْبَكَ». با انديشيدن، دلت را هوشيار كن. (بحار الأنوار، ج۶۸، ص۳۱۸ ) این خیلی جالب است. اگر قوۀ فکر شخصی که شکسته شده، قاطی شده، آن را نظم بدهی، به خودی خود بیدار می‌شود. این پرده کنار می‌رود و به خودی خود بیدار می‌شود. گاهی من خودم در رفتارم اشتباهاتی می‌کنم، روانشناسی نمی‌کنم، نکات ظریف تربیتی شخص را توجه ندارم، هوس و غرض و خشم شخصی خودم را اِعمال می‌کنم. از این یک موج منفی به فرد می‌خورد. زخم برمی‌دارد، عفونت هم می‌کند. بعد می‌گویند فلانی با من لج می‌کند! فلانی چنین و چنان می‌کند. نمی‌گوید که من خودم عفونت داده‌ام و آنجا را عفونی کرده‌ام. https://eitaa.com/misagh_ba_ghalam
پیامبر اکرم (صلی‌الّله‌علیه‌و‌آله‌وسلم): «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى اَلْفِطْرَةِ يَعْنِي اَلْمَعْرِفَةَ بِأَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ». هر نوزادى بر همين فطرت متولد مى‌شود؛ يعنى خداى عزّ و جلّ را خالق خود مي‌داند. (الکافی، ج2، ص12) «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى اَلْفِطْرَةِ» . بعد حضرت فرمود فطرت یعنی چه؛ یعنی «اَلْمَعْرِفَةَ بِأَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ». «المعرفته»، نه «العِلمُ». وقتی یک پارچ آب روی پارچه یا پنبه می‌ریزند خیس می‌شود. این آقا می‌بیند چه می‌شود. اما همان پارچ را روی خودش می‌ریزند، خیس می‌شود، احساس می‌کند و می‌فهمد که «خیس می‌شوم» یعنی چه. یک شعله کبریت به دستش یا انگشتش می‌خورد می‌بیند که «می‌سوزم» یعنی چه. معرفت پیدا می‌کند! حضرت می‌فرماید: «اَلْمَعْرِفَةَ بِأَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ». معرفت پیدا می‌کند. آن شخصیت موهومی و «أنَا»، آن منِ مستقل خیالی خودش که خودش را کسی می‌دانست. منم منم می‌گفت. من بودم که این کار را کردم. من بودم که این حرف را زدم. فکر من بود و.... این من که به برکت تربیت نفس کنار رفت و شکست، واقعیت خودش در خودش ظهور می‌کند. آنچه ظهور می‌کند، فطرت انسانی است. شکستن نفس این‌گونه است. یک زمان به‌صورت جبری حادثه‌ای برای کسی پیش می‌آید. می‌گویند فلانی دلش شکست. شاید برای بعضی افراد درست باشد که چون دلش شکست، خدا آنجا است، می‌توان آنجا خدا را فهمید. اما آن یکی جبری نیست؛ با تربیت نفس اتفاق می‌افتد. شکستن دل به معنای معرفتی مدنظر است. وقتی تربیت را درست رشد داد، رشد داد و عقل به مرحله‌ای رسید که آنجا آن منِ موهومی رفت؛ آن شکست دل است. حالا اینجا خدا را می‌بیند. https://eitaa.com/misagh_ba_ghalam
مولا علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: «ذِكرُ اللّهِ مَطرَدَةُ الشيطانِ» . ياد خدا باعث راندن شيطان است. (غررالحکم، ح۵۱۶۲) با بیش از بیست روش ما را احاطه کرده است. تمام درون و بیرون ما را گرفته است. می‌گویند خدا چرا این شیطان را آفریده که من این‌گونه بیچاره شوم؟ خب خدا آن را آفرید. در مقابل فرمود که این راه من که سهل‌الوصول‌تر، نورانی‌تر و لذتبخش‌تر است را انتخاب کن. وقتی این همه نشانه می‌بینی، چرا این را انتخاب نمی‌کنی؟ چرا بهانه می‌آوری؟ می‌فرماید اگر این را انتخاب کنی، اصلاً شیطان رانده شده است؛ چه رانده‌شدنی! چه فراری! https://eitaa.com/misagh_ba_ghalam
امام صادق (علیه‌السلام): «إِنَّ رُوحَ اَلْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اِتِّصَالاً بِرُوحِ اَللَّهِ مِنِ اِتِّصَالِ شُعَاعِ اَلشَّمْسِ بِهَا» پیوستگی روحِ ﻣﺆﻣﻦ ﺑﻪ روحِ ﺧﺪﺍ، بیشتر از پیوستگی ﭘﺮﺗﻮ خورشید ﺑﻪ خورشید ﺍﺳﺖ. (بحارالانوار، ج71، ص268) حضرت چقدر زیبا معنای مؤمن (و به عبارتی معنای ولیّ) را بیان می‌فرماید که در این اتصال چیزی از خودش نمی‌ماند. چنانچه شعاع خورشید چیزی از خودش ندارد. اگر می‌توانست به نطق بیاید، با فریاد می‌گفت من لحظه‌ای از منبع خورشید قطع شوم، موجود نیستم. بسیار قابل تفکر و تأمل https://eitaa.com/misagh_ba_ghalam