#قورگورو یا #کانباغه
چرا اغلب ایدههای خوب عملی نمیشوند؟!
قورباغه به کانگورو گفت:
من و تو میتوانیم بپریم. پس اگر باهم ازدواج کنیم، بچهمان میتواند از روی کوهها یک فرسنگ بپرد، و ما میتوانیم اسمش را "#قورگورو" بگذاریم.
کانگورو گفت: عزیزم چه فکر جالبی!
من با خوشحالی با تو ازدواج می کنم اما درباره ی قورگورو، بهتر است اسمش را بگذاریم «#کانباغه».
هر دو بر سر «قورگورو» و «کانباغه» بحث کردند و بحث کردند.
آخرش قورباغه گفت:
برای من نه «قورگورو» مهم است و نه «کانباغه».
اصلا من دلم نمی خواهد با تو ازدواج کنم.
کانگورو گفت:
بهتر.
قورباغه دیگر چیزی نگفت. کانگورو هم جست زد و رفت.
آنها هیچوقت ازدواج نکردند، بچه ای هم نداشتند که بتواند از کوه ها بجهد و تا یک فرسنگ بپرد. چه بد، چه حیف که نتوانستند فقط سر یک اسم #توافق کنند.
این قصه زیبا از شل سیلور اشتاین مفهوم جالبی دارد.
«پتانسیل موجود برای دستاوردهای بزرگ، #قربانی اختلاف نظرهای کوچک می شود.»
هر آدمی درون خود کوزه ای دارد که با عقاید، باورها و دانشی که از محیط اطرافش می گیرد پر می شود.
این کوزه اگر روزی پر شود یاد گرفتنِ آدمی تمام می شود، نه که نتواند، دیگر #نمیخواهد چیز بیشتری یاد بگیرد. پس تفکر را کنار می گذارد و با تعصب از کوزه باورهایش دفاع می کند و حتی برای آن میمیرد، اما آدم #غیرمتعصب تا لحظه مرگ در حال پرکردن کوزه است و صدها بار محتوای آن را تغییر می دهد.
آنچه ما را #ویران می کند باورهای غلط و تعصباتی است که به خودمان اجازه دگربینی و دگرگونی آنها را نمیدهیم!
@missaghe313
📜 هیچ سِرّی همیشه مخفی نمیماند! گاهی از چهره و زبان بدن و گاهی از زبان آشکار میگردد! 📜
مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلاَّ ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ، وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ.
هيچ کس چيزى را در دل پنهان نمىکند مگر اين که در #سخنان بىانديشهاى که از او صادر مىشود و در صفحه #صورتش، آشکار مىگردد.
امیرالمومنین علی ع
#نهجالبلاغه
حکمت ۲۶
شرح و تفسیر حکمت ۲۶
براى هميشه پنهان نمىماند!
اين نکته مسلم است که اعمال انسان #بازتاب نيات، خواسته ها و سجاياى اوست که به صورت طبيعى ظاهر مى گردد؛ بخشى از آن #اختيارى است مانند اين که به هنگام ترسيدن از چيزى تصميم به فرار مى گيرد و بخش ديگرى #غيراختيارى است که مثلاً در پريدن رنگ از صورت او، احساس مى شود يا به هنگام غضب صورتش بى اختيار برافروخته مى گردد و گاه اندامش مى لرزد و نيز عکس العمل هايى در افعال و اعمال او ظاهر مى شود.
اما گاه مى شود انسان چيزى در درون دارد که #نمىخواهد آن را آشکار کند، در اين صورت سعى مى کند در ميان سخن و کردار خود و آنچه در درون دارد دوگانگى ايجاد کند. اين دوگانگى در آنجا که انسان هشيار و مراقب باشد ممکن است ظاهر نشود، اما به هنگام غفلت و عدم توجه، آنچه در درون است خود را در عمل يا سخن هاى نينديشيده ظاهر مى کند.
به علاوه پنهان کردن بخش غير اختيارى مانند آثارى که در چهره انسان نمايان مى شود #کارِآسانىنيست.
اين پديده قانونى در #روانشناسى است که به وسيله آن بسيارى از مجرمان را به اعتراف وا مى دارند و مطالبى را که اصرار بر اخفايش دارند آشکار مى سازند. اميرمؤمنان على ع اين قانون مهم را در عبارت کوتاه و بسيار پرمعناى مورد بحث بيان فرموده است.
در قرآن مجيد درباره منافقان مى خوانيم:
أَمْ حَسِبَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ * وَ لَوْ نَشاءُ لأَرَيْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسيماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ في لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللّهُ يَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ؛
آيا کسانى که در دلهايشان بيمارى (نفاق) است گمان کردند خداوند کينههايشان را آشکار نمى سازد * و اگر ما بخواهيم آن ها را به تو نشان مى دهيم تا آنان را با قيافههايشان بشناسى، هر چند مى توانى آنها را از #طرزِسخنانشان شناسايى کنى و خداوند اعمال شما را مى داند.
همان گونه که منافقان و مجرمان را مى توان از سخنان ناسنجيده و اشتباه آلود يا از رنگ رخساره آن ها شناخت، نيکوکاران و مؤمنان راستين را هم مى توان از اين طريق شناسايى کرد، لذا قرآن درباره ياران صديق پيامبر ص مى فرمايد:
سيماهُمْ فِى وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ
اين اثر سجده لازم نيست حتماً به صورت پينههاى پيشانى باشد، بلکه نورانيت درون سبب نورانيت برون مى شود.
اين اصل کلى نه تنها در کلمات حکما و انديشمندان و روان شناسان آمده، بلکه در اشعار شعرا نيز بازتاب گسترده اى دارد. بسيارى از اديبان عرب و عجم در اين زمينه اشعارى سروده اند:
«ابن معتز» شاعر عرب مى گويد:
از نگاه کردن مشکوک و خطرناک، حال او را بشناس، زيرا #چشمها صورت دل هاست.
و به سخنان نسنجيدهاش دقت کن، زيرا اين #سخنان ميوههاى عيوب را مى چيند (و در اختيار تو مى گذارد).
#سعدى نيز در شعر معروفش مى گويد:
گفتم به نيرنگ و فسون پنهان کنم ريش درون * پنهان نمى ماند که خون از آستانم مى رود.
در جاى ديگر مى گويد:
ما در اين شهر غريبيم و در اين ملک فقير * به کمند تو گرفتار و به دام تو اسير
گر بگويم که مرا حال پريشانى نيست *رنگ رخساره نشان مى دهد از سرّ ضمير
http://nahj.makarem.ir/wisdom/983
@missaghe313