هدایت شده از کاروان بسوی بینهایت
19.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍از اتوبوس پیاده شدم، اما اینبار به سمتِ خونه...
تمام لحظات سفر با اشک از جلوی چشمام رد شدن :)
بدرقه با پرچم آقا و خادماش،
ترکیب بوی اسپند و قرآن،
حکایت جاموندهها و رفتنیا،
مهرهای گذرنامه،
رد شدن از مرز،
خاطرات تک تک قدمهایی که برداشته ششن تا به کربلا رسیدن...
و حالا، سختترین قسمتِ سفر اینجاست!
دیگه خبری نیست از نجف و کربلا و تمومِ رفقا... از تمومِ اون سختیهایی که حالا برامون شیرینن:)
اون خاطرات تکرارناپذیرن اما،
ما هنوز تو مسیر عشقیم... (:
#خاطره_بازی
#اربعین۱۴۰۲
#سفرة_الی_الله
مجهولات
📍از اتوبوس پیاده شدم، اما اینبار به سمتِ خونه... تمام لحظات سفر با اشک از جلوی چشمام رد شدن :) بدرق
ذوق.. اشک.. حیرت.. حسرت.. شعف.. غصه.. و...
https://eitaa.com/himayejan/15196
شاید باورت نشه ولی من و مامانمم اینجوریم. فکر کردیم فقط خودمونیم تا امروز که عمهام اومد گفت ما ام سه چهار روزه کلا خسته ایم!
بعد گفت این مدت با هر کس صحبت میکنم همین جوره!
اول من و مامانم داشتیم از این تفاهم ذوق میکردیم که عمهام یه نظریه سمی رو مطرح کرد:
- چون نزدیک سالگرد طرفه تو هوا یا آب یه چیزی رو زدن که مردم همه کسل و بیحال باشن و نتونن شورش کنن!
هیچی دیگه من و مامانم لبخند زدیم با پرانتز تااا کازابلانکا
مجهولات
شاید باورتون نشه ولی از شلوغی اتاقم و سر و صدای خونه پناه آوردم به مستر اتاق تا بتونم نیم ساعت تمرکز
الآنم دقیقا با همون حجم کاری، به مستر اتاق، تبلتم، هدفونم و سررسید مخصوصم نیاز دارم ولی هیچ کدوم نیست!
دردناکه.
مجهولات
سلام به شما از سالن تئاتر
کلی کپشن قرار بود براش بنویسم که وقت و حوصلهاش رو ندارم