eitaa logo
مجهولات
194 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
461 ویدیو
16 فایل
- باشد که غم خجل شود از صبرِ قلبِ ما . 😂✌️ محل انتشار واگویه‌های شخصی و اندکی روزمرگی! تخلصاً تأویل هستم سناً +18 از قدیمی‌های ایتا! @ha_jafarii ناشناس. https://daigo.ir/secret/192696131 محل save ناشناسا: @mjholat_gap *فقط بحثای طولانی و جذاب
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستت دارم؛ ممنونم که هستی :)🤍 - کلیک کن رو متن بالا.. حالا بفرستش برای همونی که می‌دونی!
مجهولات
• اکیپ کتانی قرمز‌ها ❤️👟 ✍🏻:ح.جعفری زینب با خنده به صورت تپلش نگاهی انداخت. راست می‌گفت. به‌ خاطر و
• اکیپ کتانی قرمز‌ها ❤️👟 ✍🏻:ح.جعفری باید به لیست القاب جدیدش، کنار دختر بسیجی، دختر انقلابی را هم می‌افزود. خنده‌اش گرفت. برای چه به اردو آمده بود؟ تا آمد فکر کند، چشمانش سنگین شد و به خواب عمیقی فرو رفت. فرد‌‌ا، از همان کله صبح یک تماس حال همه را گرفت! بابای شیوا بود. اول تا آخر با توپ پر تشر زد و شیوای بیچاره، هاج و واج و درمانده زبانش به هیچ حرفی باز نمی‌شد. نگفته بود با بسیج به اردو می‌رود. فقط گفت با جمعی از بچه‌های دانشگاه. حالا کجا کسی از او عکس گرفته و منتشر کرده بودند نه فهمید و نه برایش مهم بود که بفهمد... ولی عکس دو روزی بود که پخش شده و حسابی سر و صدا کرده بود! "شیوا فرخ، بلاگر شناخته شده و دختر منصور فرخ هنرمند معروف کشور، بین جمع بسیجی‌های اعزامی به مناطق سیل‌زده شمال کشور!" این خبر فخر داشت، مباهات داشت. ولی شیوا وقتی صفحه‌اش را چک کرد، تا حالا چیزی جز فحش به خودش و پدرش و مقدسات دین و انقلاب نصیبش نشده بود! همین‌طور صفحه پدرش... حس کرد قلبش مچاله شده. پدرش گفته بود کارگردانی نیز قرارداد سریال را با او فسق کرده و گفته دیگر بین مردم هیچ محبوبیتی ندارد! مگر این مردم که بودند؟ مگر شیوا داشت چه کار می‌کرد؟ این مردم که بودند که کمک به هم نوع بلا دیده‌شان آن‌ ها را سر خشم می‌آورد و وقتی که چند ماه قبل به حومه شهر رفت و برای سگ های ولگرد غذا ریخت و استوری کرد آن‌قدر تشویقش کردند؟ این مردم داشتند به کجا می‌رفتند‌؟ مهندسی مغزهای‌شان دست کدام کفتاری افتاده بود؟ شیوا آن‌جا بیش‌تر از هر وقت دیگری دلش شکست. از پدرش شنید، از چند صد نفری که هوادار نامیده بودشان شنید، مادرش جواب تلفن‌هایش را نمی‌داد، اسم و عکس او و پدرش از داغ‌های گوگل تا اکسپلور اینستای همه پخش بود و او نمی‌توانست کاری انجام دهد! با بغض به زینب چشم دوخت و گفت: - پس رفیقاتون کجا ان؟ حق همه حقه و باید گرفته بشه حق ما حق نیست؟ الان فقط من فحش نمی‌خورم! دارن به زیر و زبر دین و نظام فحش میدن! نمی‌خواید کاری کنید؟ زینب حال بدش را فهمید. او را در آغوش گرفت و دلداری‌اش داد. همان وقت با بچه هایی که تهران بودند، تماس گرفت و رسما آغاز عملیات سایبری را اعلام کرد. گفت دو سویه عمل کنند. هم دفاع و رفع شبهه‌، هم حمله و طرح شبهه علیه دشمن! جنگ، جنگ روانی بود. جنگ قلم‌ها! جنگ دروغ در برابر راست، ناسزا در برابر دلیل‌، حق در برابر باطل و بد تر از همه، مردم در برابر مردم! شیوا هم فهمیده بود این همه انتشار و محتوا سازی و دروغ و نفرت پراکنی، هشتک سازی و پیشروی حساب شده ابتدا علیه او و پدرش، سپس همه چیز، کار مردم نبود! لیدری داشت پر قدرت و دست پر! از همان لیدر هایی که به اسم آزادی بیان‌، خیلی ها را خفه کرده بودند! تا وقتی شیوا دم از استرسش برای موقعیت پدرش به خاطر فعالیت بدون حجاب او در فضای مجازی می‌زد، همین کفتار هایی که به جانش افتاده‌اند، حامی‌اش بودند. حالا که پایش به بسیج باز شده این‌طور منفورش می‌دانستند! این تضاد ها به خوبی ثابت می‌کرد این ها دوستش نبودند. بغض بدی به گلویش چنگ انداخت. گل بگیرند در هر چه فضای مسموم مجازی است که این‌طور افسار عقل مردم را به دست گرفته و به هر سو می‌خواهد می‌کشاند... حقیقت این است، این فضا واقعی‌تر از هر واقعیتی بود! جراحت جنگ‌هایش بیش از هر جراحتی درد داشت... این‌ها مشکلی نبود که با فیلتر و... رفع شود. این جنگ هنرمندانه‌، هنرمند طلب می‌کرد! نویسندگان‌، خوانندگان، گویندگان، گرافیست‌ها، مجریان، خبرنگاران‌، بازیگران‌‌، دبیران، همه باید یک دست می‌شدند. باید هر کس در حوزه خودش درست کار می‌کرد! هدف تفرقه بود. باید همدلی می‌کردند. حقیقت این است که ما همه بر سر مسئله وطن هم‌صداییم. وطنی که دشمن تکه تکه می‌خواهدش. خار. ضعیف. مستعمره‌ی بی چون و چرا. برده! @mjholat
مجهولات
دوستت دارم؛ ممنونم که هستی :)🤍 - کلیک کن رو متن بالا.. حالا بفرستش برای همونی که می‌دونی!
- https://eitaa.com/mjholat/11068 خودت این کارو کردی؟ :)... + حقیقتا خیلی دربارش فکر کردم ولی هنوز نه. فکر کنم ایرادشم همین خیلی فکر کردن بود.
هدایت شده از Motivation🇵🇸
مودم وقتی یکی اسم واقعیمو تو ناشناس میگه: چه کسی مرا با نام کنعانی ام صدا زد؟ 🗿
مجهولات
میخوام چندتا از کانالایی که دنبال می‌کنم و بهم وایب متفاوتی میدن و به نظرم ارزش حمایت شدن دارن رو از
۲. هشتادی جماعت (دل نوشت) کانال یه دختر دهه هشتادی اکتیو که همسایهٔ امام رضا(ع)ــست! اوایل که عضو شدم، صرفا از اون جهت خوشم اومد که وایبِ دهه هشتادیش از همه کانالای دهه هشتادیِ دیگه حق‌تر بود. و فان! ولی یه روز با دل نوشت آشنا شدم. جایی که رقیه، مدیر کانال قصه‌اش رو خودش به زبون روون نوشته بود :)✨ و فکر کنم تا حالا هیچ‌وقت این‌قدر با کسی همزادپنداری نکرده بودم! خب از اون موقع خیلی معناهای دیگه‌ام برام پیدا کرد!
فکر کنم اومدنت به زندگیم همون معجزه‌ای بود که انتظارشو می‌کشیدم.. (:
مجهولات
یک‌‌سلام‌از‌منِ‌ درمانده‌به‌سلطان‌بدهد هرکس‌‌این‌شعرمراخواندو‌خراسانی‌ بود ؛ ۙ ادرے
عاشق‌کُشی، دیوانه کردن، مردم‌آزاری. یک جفت چشم مشکی و اینقدر کارایی؟! ۙ ادرے
مجهولات
- https://eitaa.com/mjholat/11074 مزودج شدی انشاء الله؟ #ناشناس + نـــه😑😂
- https://eitaa.com/mjholat/11077 اخه دختر نمیگی ما منتظریم؟ هروقت خبری شد انشاءالله غیر مستقیم نگیااا ما کنجکاو میشیم + اتفاقا بعد این پیام یه دور رفتم وایب کانالو چک کردم و دیدم چه سم‌ـه .😂 بزارید یه نشونه واضح و راحت بهتون بدم. تا وقتی اون عقاب بر فراز آسمان این‌‌جا در پروازه، هنوز هیچ خبری نیست!
مجهولات
دوستت دارم؛ ممنونم که هستی :)🤍 - کلیک کن رو متن بالا.. حالا بفرستش برای همونی که می‌دونی!
تو واقعا خیلی قوی‌ بودی؛ فقط یه کم دیگه دووم بیار مطمئنم که میشه :)🤍
- کلیک کن رو متن بالا.. حالا بفرستش برای همونی که می‌دونی!
مجهولات
• اکیپ کتانی قرمز‌ها ❤️👟 ✍🏻:ح.جعفری باید به لیست القاب جدیدش، کنار دختر بسیجی، دختر انقلابی را هم م
• اکیپ کتانی قرمز‌ها ❤️👟 ✍🏻:ح.جعفری وطنی که اگر با هر عقیده‌ای زیر چتر قانونش هم‌صدا شویم تمام این ها را زمین خواهد زد. تفسیر لزوم این قوانین، که قوانین اسلامی می‌خواندندش هم با خود مردم بود. با قشری که این لزوم را درک کرده بودند و حالا وظیفه‌شان بود به گوش دیگران هم برسانند. این یک قلم می‌شد "کار فرهنگی"! به قول غیاثی برای صعود، باید کل این هشتاد میلیون بسیجی می‌شدند. هشتاد میلیون "لشکر مخلص خدا". تعریفی که دشمن از ذهن‌ها پاکش کرده بود. لشکر؟ اخلاص؟ خد‌ا؟ نوجوانان ترجیح داده بودند دوازده تا اسم عجیب و غریب و سخت کره‌ای را، عادات و رنگ‌های مورد علاقه‌ آن اشخاص را، متن آهنگ‌ های‌شان از بدو تشکیل گروه ر‌‌ا، اسم پدر و مادر و خواهر و برادر و سال تولد و سال انتشار آهنگ ها و همه و همه این ها را حفظ کنند. از یک مشت عروسک هم‌جنس باز اسطوره بسازند، به آن ها و عقایدشان معرفت پیدا کنند‌، به ظواهرشان محبت بورزند و آن ها را عشق بخوانند، ولی از خدا غافل باشند! سهروردی در باب عشق می‌آورد: ‌- فطرت انسان پیوسته در پی حسن است و وصول به حسن ممکن نشود مگر با عشق! و عشق ممکن نشود مگر محبت به غایت برسد و محبت به غایت نمی‌رسد مگر معرفت در اوج خودش باشد. و حسن دو جزء دارد. جمال و کمال. نظام مادی گرای لیبرالیسم غرب آمد و هدف اصلی انسان، "کمال" را در ذهنش کم‌رنگ کرد و جمال را جلوه داد. این جمال خود ساخته را در سطح جهانی معرفی کرد و به همه شناساند. سپس محبتش را در دل ها زیاد کرد و این‌چنین "توهم عشق" پدید آمد. عشقی که فقط بر پایه جمال است و مقصدی جز نیستی و تهی شدن ندارد. احساس بیهودگی... و خودکشی! چر‌‌ا؟ چون دشمن کف خیابان بود و دوست کنج محراب! شیوا دلش برای خودش سوخت. برای خودش و تمام آن‌ هایی که دنبالش می‌کردند. او را، و عقیده عشق جمال محور و بی کمال را... آن روز حال‌شان بدجور گرفته شد. آخر سر زینب مجبور شد گوشی ها را ضبط کند تا بچه ها سر کارشان برگردند. تا بعدازظهر خودشان را کشاندند. نزدیک عصر بود که خبر آمد خیِّری برای ناهار، چندین پرس قیمه فرستاده. همه‌شان وجد زده بودند. چند ظرف را برای بچه های داخل شهر بردند و حجم عمده هم ماند برای منطقه چادرنشین ها! آن‌قدر زیاد بود که همه یک دل سیر بخورند. ملیحه با خنده گفت: - آخیش! بعد از سه روز بالاخره ظهر شد ما یه ناهار خوردیم! همگی زیر خنده زدند و کلی برای اموات بانی صلوات فرستادند. کم کم هوا داشت تاریک می‌شد. مژده با شنیدن صدای زنگ گوشی‌، کش و قوسی به بدنش داد. شماره غیاثی بود. قبل از رفتن به همه شماره‌اش را داد که اگر موردی پیش آمد به مشکل نخورند. تماس را که وصل کرد ابتدا فقط صدای نفس نفس می‌آمد. با تعجب الو گفت که غیاثی بریده بریده فریاد زد: - خانم هدایتی، هواشناسی گفته یه توده بارشی دیگه داره میاد این‌جا... اگر برسه ظرف ده دقیقه دوباره کل شهر میره زیر آب... یک ساعت... یک ساعت، یک ساعت و نیم وقت داریم منطقه رو خالی کنیم. بدوئید. سریع مردم و راهنمایی کنید سمت یه جایی که... حاشیه رود خونه نباشه، پستی‌ام نباشه! چیزی‌ام شد... با خودم تماس بگیرید. @mjholat