یک قاضی بسیار مؤمنی در زمان حکومت دنبلیها در شهر خوی به نام شیخ صادق بود. (محلّهای به نام آقا صادق در محلّه امامزاده شهر خوی هم اکنون به این نام مشهور است)
روزی پیروزنی فقیر و بی نوا از جوانی نزد او شکایت بُرد که مرغ مرا این جوان دزدیده است.
قاضی آقا صادق، آن جوان را احضار کرد و جوان بعد از شنیدن شکایت آن پیرزن، بلافاصله به گناه خود بدون هیچ سخنی اعتراف کرد و سرش را پایین انداخت.
قاضی آقا صادق که خیلی ناراحت بود تصمیم داشت او را به اشدّ مجازات برساند چون به پیرزن بینوایی رحم نکرده بود. از این اعترافِ جوان خشمش فروکش کرد و قیمت مرغِ پیر زن را خودش داد و او را بخشید.
بعد از رفتن شاکی و متشاکی و حل و رضایت شان ، شاگردِ قاضی که یک جوان بود و در محکمه حاضر بود، دید حالِ آقا صادق دگرگون شد؛ آقا صادق گفت:
خدایا: این جوان به خطای خود اعتراف کرد و من در صددِ اثبات گناه او برنیامدم، اگر اعتراف نمیکرد با تحقیقی که در محل میکردم، آبروی او را میبردم و به شدیدترین وجه مجازاتش میکردم.
خدایا: من نیز بر جهل و نادانیام در برابر تو اعتراف میکنم که مرا با قضاوتی اشتباه به دستِ خودم، جهل مرا بر خودم و دیگران اثبات نکنی.
خدایا : من در برابر تو به ناتوانی خودم اعتراف میکنم که مرا با قرار دادن در فلاکت و بدبختی، ناتوانی مرا به من و دیگران اثبات نکنی.
خدایا: من بر ضعیف بودن در برابر هوای نفسم، در برابرت اعتراف میکنم که مرا در معرضِ تهدید شیطان قرار ندهی تا ضعفِ ایمان و ارادهام را بر من و دیگران ثابت کنی.
خدایا: ناتوانی بیش نیستم که به همه چیز ابتدای کار اعتراف میکنم، دستم را بگیر و مرا ببخش و مرا نَیازمایی که من، خود را میشناسم و تو مرا بهتر از من میشناسی.
@mkmh_marand
* طنز گونه *
حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
روزی ملا خرش را گم کرده بود ملا راه می رفت و شکر می کرد.
دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده ای دیگر چرا خدا را شکر می کنی؟
ملا گفت به خاطر اینکه خودم بر روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم با آن گم شده بودم.
@mkmh_marand
حکایت
روزی از بهلول پرسیدند : راز طول عمر در چیست ؟
گفت : در زبان آدمی
گفتند؛ چگونه است آن راز؟
گفت ؛ آن است که هر اندازه زبان آدمی کوتاه باشد، عمرش دراز میشود و هر چه زبان دراز شود، از طول عمر آدمی کاسته می شود .......
@mkmh_marand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر ابعاد جعبه با وسیله مطابقت نداشت چه باید کرد؟
@mkmh_marand
شفاعت امام حسين (ع) به خاطر مادر
مرحوم آقا شيخ محمدحسين قمشهای که از شاگردان سيد مرتضی کشميری بود در سن 18 سالگی در قمشه مبتلا به مرض حصبه شد، اطبا در مداواي او توفيقی نيافتند و ايشان فوت کرد.
مادرش گفت:دست به جنازه فرزندم نزنيد تا من برگردم، قرآن را بر داشت و گريه کنان به پشت بام رفت و ابا عبدالله (ع) را شفيع قرار داد و گفت:
دست از شما برنمیدارم تا بچهام زنده شود. چند دقيقه نگذشت که شيخ محمد حسين زنده شد و گفت : برويد به مادرم بگوييد که شفاعت امام حسين (ع) پذيرفته شد. او ميگويد: وقتی مرگم نزديک شد دو نفر نورانی سفيد پوش را ديدم که گفتند:
چه باکی داری؟ گفتم :اعضايم درد ميکند. يکی از آن دو دست به پايم کشيد راحت شدم، ديدم اهل خانه گريانند ولی هرچه خواستم بگويم که راحت شدم نتوانستم تا آن که آن دو من را به حرکت در آوردند در بين راه شخصی نورانی را ديدم که به آن دو فرمود:
ما سی سال عمر به او عطا کرديم و فرمود:او را به مادرش برگردانيد که يکباره ديدم همه گريان هستند.
اکثر علمای نجف نقل کردهاند ايشان مدتی بعد از ساکنان نجف شدند که پس از سی سال به ديار باقی شتافتند.
@mkmh_marand
حکایت
درخت جوانی نزد درخت پیری رفت و گفت: خبر داری که چیزی آمده که ما را میبُرد و از پایمان میاندازد؟
درخت پیر گفت: برو ببین از ما هم چیزی همراه او هست؟
درخت جوان رفت و دید سری از آهن و دستهای از چوب دارد. پس نزد درخت پیر برگشت و گفت: سرش آهن و تنهاش چوب است.
درخت پیر آهی کشید و گفت: از ماست که بر ماست.
@mkmh_marand
هدایت شده از کانال هرزندیمیز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹حسین سلطان عشق،عباس ساقی عشق،زینب شاهد عشق و سجاد راوی عشق. کاروان عشق در راه است و خود “عشق” نیمه شعبان خواهد آمد…🌹
🌷اعیاد شعبانیه مبارک🌷
🍃🥀 @harzandimiz 🌾🍃
بِسْمِ ٱللّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيمِ
یا ذَالْجَلالِ وَالْاِکْرام (ای صاحب شکوه و بزرگواری)
پروردگارا:
در این یکشنبه زمستانی ؛ سلامتی به تنمون، برکت به سفرههامون ، آرامش به قلبهامون، طول عمر با عزت به عزیزانمون و صفا و صمیمیت به خونههامون عطا بفرما...
آمیـــن یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام
ای صاحب جلال و بزرگواری
@mkmh_marand
یک نصیحت واسه تمام
مراحل عمر از شیخ بهایی(ره):
شکوه سکوت را
به ارزانیِ کلام مفروش...
سلام
صبح یکشنبه دوستان بخیر
سوم شعبان سالروز ولادت با سعادت
امام حسین (ع) بر تمامی شیعیان
مبارک باد
با تشکر از آقای جعفری نژاد
@mkmh_marand
6.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کشور خانم خیلی پفک دوست دارد
آقا قدرت هم طبق معمول براش پفک خریده ولی دستاش جون ندارد تا در پفک رو باز کند...
صفا و صمیمیت مهمان خانه هامون
@mkmh_marand
پیر مرد تهیدستی زندگی را در فقر و تنگدستی میگذراند و به سختی برای زن و فرزاندانش قوت و غذایی نا چیز فراهم میساخت
از قضا یکروز که به آسیاب رفته بود
دهقانی مقداری گندم در دامن لباسش ریخت
پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و به سوی خانه دوید ؛ در همان حال با پرودرگار از مشکلات خود سخن می گفت:
و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار میکرد
ای گشاینده گره های ناگشوده , عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای
پیرمرد در همین حال بود که ناگهان گره ای از گره هایش باز شد ، و تمامی گندمها به زمین ریخت
او به شدت ناراحت و غمگین شد و رو به خدا کرد و گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود
پیرمرد بسیار ناراحت نشست تا گندمها را از زمین جمع کند.
ولی در کمال نا باوری دید دانه های گندم روی ظرفی از طلا ریخته اند
مولانا:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
@mkmh_marand