eitaa logo
پرویزن
484 دنبال‌کننده
182 عکس
14 ویدیو
74 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پرویزن
"تودیع رمضان" یکی از موضوع‌های منعکس در ادبیات فارسی، به‌ویژه در مقدمه و متن قصاید مدحی، پایان رمضان است. در ادبیات فارسی کهن، به‌ویژه در سده‌های نخستین، به دلیل غلبه‌ی فضای بزمی و خوش‌باشی، بیشتر از منظر پایان روزه‌داری و تاثیر آن بر بزم‌ها و تهنیت عید فطر، به این موضوع پراخته شده؛ چنانکه منوچهری سروده است: ماه رمضان رفت و مرا رفتنِ او بِه عید رمضان آمد المنه لله مضمونی که در اغلب تهنیت‌سروده‌های عید فطر دیده می‌شود و در مجالی دیگر به آن خواهیم پرداخت. اما به‌ندرت، در برخی اشعار، پایان رمضان دیگرگونه توصیف شده، چنانکه فرخی خلاف اغلب اشعار مدحی‌اش با موضوع عید فطر و پایان رمضان، کمی اندوه‌ورزانه و اخلاقی به پایان این ماه اشاره کرده است: رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر خُنُک آن‌کاو رمضان را بسزا برد به سر توصیف اندوه پایان ماه رمضان در شعر پس از سده‌ی ششم، به‌مرور در ادبیات فارسی نمود می‌یابد. از شاخص‌ترین اشعار در وداع ماه مبارک رمضان در این دوران، قصیده‌ی سعدی است: برگ تحویل می‌کند رمضان بارِ تودیع بر دل اخوان یارِ نادیده‌سیر، زود برفت دیر ننشست نازنین‌مهمان... الوداع ای زمان طاعت و خیر مجلس ذکر و محفل قرآن مهر فرمان ایزدی بر لب نفس در بند و دیو در زندان... پایان وداع‌نامه‌های شعر فارسی در این یادداشت، ابیات زیر از صائب است که از معدود اشعار با این مضمون در غزلسروده‌های سبک هندی است؛ در افسوس پایان یافتنِ ماه مبارک: افسوس که ایام شریف رمضان رفت سی عید به یک‌مرتبه از دست جهان رفت افسوس که سی‌پاره ازین ماه مبارک از دست به یک‌باره چو اوراق خزان رفت ماهِ رمضان حافظ این گلّه بُد از گرگ فریاد که زود از سر این گلّه شبان رفت... @mmparvizan
"سنت قصیده‌سرایی و تبریک عید رمضان" اگر سده‌های چهارم تا ششم را دوران شکوه قصیده‌سرایی در ادب پارسی بدانیم، نوع توجه شاعران به موضوع‌ها و مضامینِ جلوه‌گر در قصاید، می‌تواند بیانگر برخی آیین‌ها و سنت‌های رایج در آن دوران باشد. در نگاهی کلی به حدود ۳۰۰۰ قصیده‌ی بررسی شده از ۲۰ شاعر شاخص (بنگرید به مقاله‌ی پیوست)، در این چندسده، نزدیک به هزار قصیده با موضوع‌هایی مربوط به تبریک، تهنیت، شادباش، تسلیت و تعزیت و شکایت سروده شده که نشان‌دهنده‌ی برجستگیِ وجهی از شادی یا غم، در آن اشعار است. بُعد شادیانه در قصاید سده‌های نخستین حدود سه‌برابر جنبه‌ی غم‌انگیز آن‌هاست؛ هرچند هرچه از سده‌ی چهارم به ششم نزدیک می‌شویم از انعکاس تبریک و تهنیت مناسبت‌ها در ادبیات کاسته و به تعزیت و شکایت افزوده شده، نکته‌ای که با رویدادهای اجتماعی و سیاسی و مذهبی این سده، پیوندی آشکار دارد. در سنت قصیده‌سرایی، حدود چهل درصد از تبریک‌ها و شادباش‌ها مربوط به فرارسیدن بهار و نوروز است و پس از آن، شاعران بیش از همه اعیاد اسلامی، به‌ویژه دو عید قربان و فطر را تبریک گفته‌اند. سرودن شعر در تبریک این دو عید خطاب به ممدوح یا مخاطب غیردرباری، در دیوان اغلب شاعران شاخص دیده می‌شود؛ البته فرخی و معزی و مسعود سعد، بیش از دیگر شاعران این سه‌سده، به این موضوع پرداخته‌اند؛ با این‌حال در دیوان شاعران دیگر چون: عنصری، منوچهری، قطران، ازرقی، سنایی، عمعق، مختاری، ادیب صابر، عبدالواسع جبلی، انوری، جمال‌الدین، خاقانی، ظهیر، کمال‌الدین و ... هم گرامیداشت اعیاد اسلامی نمود یافته است. مسعود سعد در شعری مدحی و در تهنیت عید رمضان می‌گوید: رسید عید و ز ما ماه روزه کرد گذر وداع باید کردش که کرد رای سفر به ما مقدمه‌ی عید فرخجسته رسید براند روزه‌ی فرخنده ساقه‌ی لشکر (دیوان، ص ۱۶۸) در اغلب این سروده‌ها، عید فطر با نام عید روزه یا عید رمضان، وصف شده؛ چنانکه امیرالشعرا معزی در تبریک عید روزه به ملکشاه گفته است: آمد رسول عید و مه روزه نام او فرخنده باد بر شه گیتی سلام او (دیوان، ص ۶۷۶) و در خطاب به سنجر سروده است: امسال در آفاق دو عید است به یکبار بر ملت و دولت اثر هردو پدیدار یک عید ز ماه شب شوّال و دگر عید از عافیت شاه جهانگیر جهاندار از میان شاعران، سنایی با توجه به گرایشش به ادبیات عرفانی، توصیفی متفاوت با دیگر شاعران مداح دارد و می‌توان نوع نگاه او را آغاز تحول در تهنیت آمدن عید فطر دانست؛ شیوه‌ای که گویا از مسیر او به غزلیات شمس راه یافته است: آمد هلال دل‌ها ناگه پدید ناگه هان ای هلال‌جویان ربّی و ربّک الله (دیوان، ص ۵۹۴) https://eitaa.com/mmparvizan
"گشایش" کمی "باران" بیاور! تا که نم‌نم روزه بگشایم به شوق پرکشیدن، توبه‌ی سی‌روزه بگشایم پس از یک‌ماه رفتن پابه‌پای تشنگی، باید لب خشکیده‌ام را بر مدارِ کوزه بگشایم من از راهی بعید اینجا رسیدم، مهلتی یاران که از پایم برای استراحت، "موزه" بگشایم دوباره گرگِ جانم چیره شد بر دشت خون‌خواری مبادا باز در شوق دریدن، پوزه بگشایم در این عصر گداپرور مبادا دست‌هایم را به سمت دوستان با تهمت دریوزه بگشایم ازین پس در غم این پهنه‌ی فیروزه‌گون باید به زهد از دست جان، انگشتر فیروزه بگشایم * دلم سیر است ازین دنیای خوار روزه‌دار ای مرگ! کمی "تربت" بیاید تا به‌حسرت روزه بگشایم https://eitaa.com/mmparvizan
"دریچه‌ای بر جهان شعر چینی" یا هو همه‌ی ما شناختی نسبی از اجناس رایج چینی داریم و از روی بی‌توجهی یا به ناچار، بسیاری از اقلام متعلق به این اقتصاد را در حافظه‌ی اتاق یا محل کارمان جا داده‌ایم.  البته در فرهنگ اقتصادی ایرانیان کالاهای چینی به دلایل مختلف تبلیغاتی و فرهنگی چندان جایگاه شریفی ندارد و بسیاری حتی در هنگام استفاده نیز به آن‌ها با نگاه محترمانه نمی‌نگرند. این جای بسی شکر است؛ اما خانوارهای ایرانی به دلیل گران‌بودن اقلام درجه اول و مناسب، و اغلب به دلیل فقر مادی ناچارند اجناس و کالاهای درجه چندم چینی یا متعلق به هر کشور دیگر را در سبد زندگی خود جا دهند. با این حال کمتر کسی، کالای چینی را با دید ارزش تهیه می‌کند و کسی الگوی مصرف خود را ولو در خیال، بر اساس اجناس بنجل چینی تنظیم نمی‌کند. حال فرض کنید، جامعه‌ی ایرانی به اندازه‌ای به خط فقر نزدیک شود که دیگر کسی در جامعه نتواند اجناس درجه اول تهیه کند و همه‌ی ایرانیان چه مصرف‌کنندگان و چه تولید و توزیع کنندگان، به مصرف کالاهای چینی یا شبیه آن گرایش پیدا کنند. نتیجه‌ی این اقبال، فراموشی آهسته‌ی کالاهای اصیل و تغییر ذائقه‌ی مصرف ایرانیان خواهد بود. شاید بعید نباشد اگر در چنین جامعه‌ای، پس از مد شدن اقلام درجه چندم، افراد که به‌مرور زمان، حافظه‌ی اصیل خود را از دست داده اند، در مواجهه با اجناس درجه‌یک احساس سردرگمی کنند یا بدتر از آن، آن اجناس را  غیرطبیعی قلمداد کنند. اما در اقتصاد چنین وارونگیی به دشواری اتفاق می‌افتد. حال جامعه‌ی ادبی سالیان اخیر را در نظر بگیریم. شاعران و مخاطبان به دلیل فقر ادبی از شناخت شعر اصیل عاجز شده‌اند و فوج‌فوج شعرهای یک‌بار مصرف چینی (بخوانید رایج در محافل مجازی و جز آن) تولید می شود. این ویژگی از آفت‌های شاعران جوان  و جز آن است و جای بسی تاسف که به دلیل جایگاه حاشیه‌ای شعر در مقایسه با اقتصاد، شاعران عزیز حتی فقر ادبی خود را نمی‌پذیرند. شبیه گرسنگان سومالی شعرهای بیمار و لاغر می‌زایند و قبول ندارند سوء هاضمه دارند و چون قربانيان هیروشیما فرزندان ناقص می‌پرورند و به این جهش ژنتیک خطا بی‌توجهند. تاسف بیش‌تر این که اگر شعری یا شاعری با جهان اصیل بیابند او را عظیم‌الجثه‌ای غیرطبیعی می‌خوانند؛ چونان استبان در زیباترین غریق جهان مارکز، و دانش را نشان گسست از شعر و جهان شاعرانه می‌دانند و بی‌دانشی را نشانه‌ی طراوت ادبی خود می دانند. اینک در قرن جدید شمسی، ماییم شاعرانی که چون ماهیان اسیر در تنگ سفره‌ی عید، حافظه‌ی ادبی خود را در حد چند ثانیه‌ی محدود تقلیل داده‌ایم و از دریای بی‌کران ادب خاطره‌ای نداریم و اگر تصویری از دریا در دوردست ببینیم  تنها خمیازه می‌کشیم. https://eitaa.com/mmparvizan
"نگاهی به کتاب باغ در حصار مصائب" "باغ در حصار مصائب"، مجموعه‌ای از شاعر شناخته‌شده‌ی کاشانی، علی‌رضا رجب‌علی‌زاده است که در  سال ۱۳۹۲ از سوی نشر منتشر شده و با گذشت یک‌دهه از زمان انتشار، مطالعه‌ی آن همچنان می‌تواند برای اهالی شعر غنیمت باشد. این دفتر، شامل ۹۲ صفحه و اغلب سروده‌هایش غزل و پس از آن چارپاره و نیمایی است. خلاف بسیاری از دفترهای شاعران هم نسل، در این دفتر تنوع وزنی محسوسی دیده می‌شود؛ به طوری که در غزل‌ها از هیچ وزنی بیش از چهاربار استفاده نشده است. ساخت وزن‌ها متنوع است و انواع وزن‌های کوتاه، وزن‌هایی با طول متوسط، وزن‌های دولختی و وزن‌هایی با ارکانی بیش از عروض کهن، در شعرها نمود یافته است. دایره‌ی واژ‌ها در اشعار نسبتا گسترده است و کمتر دودستگی زبانی و اغلاط دستوری رایج در شعر دیگر شاعران در این دفتر دیده می‌شود. مضامین اشعار گاه مربوط به رویدادهای فردی و گاه مذهبی- وطنی است و شاعر در اشعار مذهبی و به‌ویژه پایداری، زبانی کمی متفاوت دارد. ویژگی بارز این دفتر که برخی مخاطبان را به خود جلب کند و از زوایایی سزوار نقد و بررسی است، پیوند اشعار با دیگر متون ادبی است. در برخی غزل‌های این مجموعه، نشانه‌هایی از زبان یا پیوندی بین اشعار و متون تاریخی یا داستانی چون دیده می‌شود. این پیوندها در سطح متعادل آن، از عوامل موثر ایجاد شاعرانگی در این دفتر بوده است؛ اما شاعر گاه در پیوند متنی با اشعار آنقدر اصرار ورزیده که سبب شده، سبک و جهان فردی‌اش در برخی اشعار به حاشیه رود؛ هرچند نوعی نوآوری و تجربه‌ی جدید از غزل‌سرایی را به مخاطبان خاص، ارائه کرده است. این تاثیرپذیری و اصرار بر اخوان‌گرایی را به صورت کلی در موارد زیر می‌توان طبقه‌بندی کرد: ۱. استفاده از وزن‌های خراسانی و همچنین وزن‌های مورد استفاده‌ی اخوان در نیمایی‌ها، به ویژه رکن مفاعیلن، برای تقویت امکان شبیه‌شدن شکل اشعار به سروده‌های اخوان. ۲. غلبه‌ی عناصر روایت در اشعار و نزدیک شدن به شیوه‌ی روایتی اخوان در اشعار و استفاده از نمادهای روایتی او چون: نقال، راوی و ... . ۳. فراوانی استفاده از شگردهای بیانی چون: خطاب و سوال های پیاپی در اشعار به شیوه‌ی اخوان. ۴. غلبه‌ی عناصر معنایی شعر اخوان در سروده‌ها، مفاهیمی چون: تنهایی، پوچی، تاریکی، یاس و ...  . ۵. زبان خراسانی اخوانی و نمود آن در اشعار، از قبیل: دایره‌ی واژگان، نوع ترکیب‌سازی‌ها و اضافه‌های مقلوب،  قیدها، اسم صوت‌ها و ... . ۶. تلاش برای نیمایی‌نویسی غزل‌ها؛ اغلب به شکل تفننی. ۷. اصرار بر ارجاع به سطرها، ترکیب‌ها، نام مجموعه‌ها و سروده‌های اخوان؛ به‌طوری که بخش‌هایی از اشعاری چون: زمستان، خوان هشتم، پادشاه فصل‌ها، از تهی سرشار، شاتقی، کتیبه و صدها استفاده‌ی از این دست، در این مجموعه دیده می‌شود. این که شاعر گاه به صورت تفننی از این ارتباطات بهره برده و جز اخوان، دیگر شاعران در پس‌زمینه‌ی شعرش حضور زیادی نداشته‌اند؛ سبب شده برخی ویژگی‌های جهان فردی‌اش در این مجموعه مجال نمود نیابد؛ با این‌حال، دفتر "باغ در حصار مصائب" از منظر سازگار کردن قالب غزل با منطق شعر نیمایی نوخراسانی، از متفاوت‌ترین مجموعه‌هایی است که از شاعران دهه‌های اخیر می‌توان خواند. https://eitaa.com/mmparvizan
"یک یادآوری به مناسبت ۲۵ فروردین یادروز عطار"   از مجموع ۸۷۳ غزل ثبت‌شده در دیوان ، تصحیح استاد ، ۱۱۷ غزل تخلص "فرید" دارد. آنچنان که بر اساس نسخه‌های کهن‌ مورد نظر  مصحح دریافت می‌شود؛ هرچه از نسخه‌های مقدم به متاخر نزدیک می‌شویم؛ بسامد این غزل‌ها افزونی می‌یابد. در حالی که سه نسخه‌ی مقدم؛ به ترتیب تقدم: ۱۰۴، ۹۹ و ۹۷ مورد از غزل‌هایی را که  تخلص فرید دارد؛ ثبت نکرده‌اند. موید این وضعیت، جنگ‌های شعری تا سده‌ی هشتم است که اغلب (دست کم آن‌هایی که این نگارنده از نظر گذرانده)، غزل‌هایی را به نام شیخ درج کرده‌اند که تخلص عطار دارد و به‌ندرت غزل‌هایی با  تخلص فرید در آن‌ها می‌توان دید. بر این اساس، به‌نظر می‌رسد اغلب غزل‌هایی که تخلص "فرید" دارد؛ سروده‌ی عطار نیشابوری نیست و در طول قرن‌ها به‌خطا یا عمد کاتبان به نام او ثبت شده است. https://eitaa.com/mmparvizan
"تقدیر" قلّه‏‌های مه‏‌خیزیم، اوجمان سبکباری ننگ‏‌بادمان خواهش، دور بادمان خواری! شرحِ غیرت مارا، با هراس می‏‌خوانند تندران برق‏‌آسا، ابرهای رگباری کهکشانی از شعریم، در فضای جان رقصان جویباری از داغیم، در مسیل  خون جاری شاعریت روز افزون! ای رفیق ناهمگون! هان بهوش تا ما را مثل خود مپنداری! چیست زندگیتان جز، تیک و تاک ساعت‏‌ها؟ خواب‌های خرگوشی، خلسه‌های بیداری؟ عشق را چه می‏‌دانند شاعران افیون‏‌خوار؟ درد را چه می‏‌فهمند ناظمان بازاری؟ * من تغزل زخمم بر تنم فرود آیید تیرهای مضمون‏‌کش، تیغ‏‌های پیکاری تشنه‏‌تشنه لبریزم، هان دمی بیا ای مرگ! تا "نمی" لبانت را بر لبم بیفشاری هان مرا شکوفا کن با نوازشی، تاکی چوب خشک بی‏‌برگی، از تبار بی‏‌باری؟ * ما: عقاب‏‌پروازیم، خیره بر زمین مردن؛ روزی شمایان باد، مرغ‏‌های پرواری! https://eitaa.com/mmparvizan
"به یاد پروین دولت‌آبادی" یکی از مباحثی که به موازات نقد و بیشتر از سوی جامعه‌ی آفریینندگان ادبی در پاسخ انتقادها مطرح می‌شود؛ چارچوب‌مند نبودن هنر و لزوم کلیشه‌گریزی و ساختارشکنی برای هنرمندان است. این مقوله، راه گریزی شده که از طریق آن جامعه‌ی خلاق ادبی خود را از دانش نقد بی‌نیاز بداند و چالش‌های نقد آثار خود را هم با مباحثی چون نوآوری، ساخت‌شکنی و گریز از کلیشه‌زدگی توجیه کند. حال آن که مباحثی چون ساخت‌شکنی و نوآوری پس از دانش هنرمند بر نقاط مقابل آن‌ها معنا پیدا می کند؛ یعنی هنرمند باید ابتدا سنت را بشناسد تا بتواند نوآوری کند؛ باید ساختار را بداند تا آن را بشکند. بی‌ساختاری و ساختار شکسته و ویران به معنی ساختارشکنی نیست. حتی در صورت دانایی، باید ساخت‌شکنی آگاهانه باشد ودر نتیجه نیز موثر واقع شود؛ برای توضیح بیشتر این مبحث، به نقد وزن در شعری از پروین دولت آبادی شاعر پیشکسوت کودک و نوجوان می‌پردازیم. درباره‌ی تفاوت نسبی وزن شعر کودک و نوجوان با شعر بزرگسال تاکنون سخنانی مطرح شده و کسانی چون: کیانوش در کتاب شعر کودک در ایران، سید آبادی در شعر در حاشیه، سلاجقه در ازاین باغ شرقی، و شاعران کودک چون: رحماندوست، نظر آهاری و ... مباحثی را در این حوزه مطرح کرده‌اند که خارج از محدوده‌ی بحث ماست. بحث اصلی این است که بسیاری ساختارشکنی وزن عروضی را در شعر کودک و نوجوان و به‌ویژه در برخی گروه های سنی مجاز می دانند؛  اما چنان که اشاره شد، این ساخت.شکنی باید با دانایی، آگاهی و نتیجه‌بخشی همراه باشد. از این زاویه به دفتر "گل بادام" از پروین دولت آبادی می‌نگریم که نخستین بار 1366 کانون پرورش فکری آن را منتشر کرده است. این دفتر به جز دو بیت مقدمه، دوازده شعر دیگر دارد که همه در دو قالب مثنوی و چهارپاره سروده شده است. شاعر در تمام مصراع‌های دوازده شعر، تساوی وزن ابیات را حفظ کرده جز، در شعر "کوه سربلند" که در دو مصرع، وزن از فاعلات فاعلات فع، به فاعلات فاعلات فاعلن تبدیل می‌شود: می‌نشست دانه‌های برف / نرم‌نرم روی پیکرش/ مخمل لطیف برف سرد/ عاقبت سپید می‌کند سرش/...باز می‌نشیند آفتاب گرم/ روی تپه‌ها و کوه.ها/ آورد سلام کوه را/ رود نغمه خوان به شهر ما. خلاصه‌ی بحث این که شاعر این شعر(چارپاره) ساختار شکنی نکرده؛ بلکه وزن را از دست داده است و دلایل آن این است: -در دیگر شعر‌ها و حتی دیگر بندهای همین شعر نشانی از ساخت‌شکنی دیده نمی‌شود. - در کتاب و مقدمه به این ساخت شکنی اشاره نشده؛ - وزن شعر از وزن پ‌هایی است که بسیاری از شاعران دیگر نیز در آن خطا کرده‌اند؛ -تغییر وزن هیچ کمکی به تقویت شاعرانگی شعرنکرده. حاصل بحث آن که در ساخت‌شکنی و نوآوری، رفتار ادبی باید با دانایی، آگاهانه و همراه با دلیل ادبی نتیجه‌بخش در اثر اتفاق بیفتد و بقیه‌ی موارد یا بر آمده از ناآگاهی نویسندگان و شاعران است یا به جای کمک، ساختار اثر را دچار ضعف خواهد کرد. https://eitaa.com/mmparvizan
"به بهانه‌ی زادروز سیدعلی موسوی گرمارودی" سیدعلی موسوی گرمارودی(متولد ۱۳۲۰ قم)، از ستون‌های شعر معناگرا در ادبیات پس از انقلاب اسلامی است که کمتر شاعری را از منظر وسعت دانش ادبی و تسلط همزمان بر ادبیات قبل و بعد از انقلاب(در جریان شعر انقلاب)، می‌توان با او مقایسه کرد. تاثیر او بر ادبیات معاصر فارسی از اواخر دهه‌ی چهل، بر اساس اسناد موجود در تاریخ نقد معاصر جلوه‌گر است؛ با این‌حال بیشترین نقش او را در کارنامه‌ی شعری‌اش در دهه‌های پنجاه و شصت خورشیدی، باید رهگیری کرد. او در کنار طاهره‌ی صفارزاده، دو نام شاخص جریان شعر منثور در دهه‌های نخست پس از انقلابند که اشعارشان در میان جریان‌ شعر روشنفکری نیز پذیرفته شده و در تحقیقات ادبی، بارها بر سبک ویژه‌شان تصریح شده است. از شاخص‌ترین دفترهای او می‌توان به "سرود رگبار" و "در سایه‌سار ولایت" اشاره کرد که سبک خاص گرمارودی را به مخاطبان شعر دینی معرفی کرده است. گرمارودی در شعر سپید، از طرفی متمایل به جریان شعر زبانگرای دهه‌های چهل و پنجاه است و از دیگرسو به سروده‌های شاملو نظر دارد و کوشیده، زبان تلفیقی این دو شیوه را با زبان شعر نوخراسانی و آثار ادبی کهن و متون دینی، در آمیزد. علاوه بر سپیدسروده‌هایش، او در مثنوی و قصیده نیز جایگاهی متمایز دارد؛ تا آنجا که کمتر شاعری از همنسلانش را می‌توان نام برد که در سرودن چکامه‌های استوار، هم‌تراز او باشد. از دیگر ویژگی‌های اشعار او علاوه بر تنوع معنایی و استواری زبانی، می‌توان به عمق معنا و رابطه‌ی بینامتنی برجسته در اشعارش اشاره کرد؛ هرچند برخی منتقدان، زبانورزی و جلوه‌های کوششی ترکیب‌سازانه در اشعارش را، بیش از نیاز و سلیقه‌ی مخاطب می‌دانند. https://eitaa.com/mmparvizan
"به بهانه‌ی یادروز سعدی" سعدی شیرازی، آن‌چنان جایگاهی در فرهنگ و ادب پارسی دارد که هیچ‌کس را یارای هم‌نامی با او نیست؛ گرچه در سده‌های اخیر افرادی در این کره‌ی خاکی زندگی خود را با نام او مزین کرده‌اند. مشهورتر از همه رئیس جمهور فقید است یا افرادی که هم‌اینک در شیراز، نام فرزندان خود را سعدی می‌گذارند؛ هرچند این سنت پسندیده، بیشتر متعلق به پدران ما در این دیار بوده‌است. شاعرانی نیز با نام، تخلص یا شهرت او در قلمرو زبان فارسی زیسته‌اند؛ از آن‌جمله سعدی(سعدای) اردستانی، سعدی قره‌باغی(؟)، سعدی لکهنویی، سعدی مشهدی، سعدی زمان تبریزی و ... که کمتر کسی نامی از ایشان شنیده است. همنامی با سعدی دلیل شباهت با او نیست؛ چنانکه پس از شیخ، اشعاری به بهانه‌های مذهبی و غیرمذهبی یا از روی سهو و خطای کاتبان و گردآورندگان،  به او منسوب شده که در جوهره‌ی شعری؛ هیچ اشتراکی با جهان و زبان سعدی ندارد. برای مثال، غزلی را در ادامه می‌آوریم که در بیاضی موجود در کتابخانه‌ی کنگره‌ی شمالی (قرن ۱۱) به نام شیخ سعدی ثبت شده است. شعری شیعی که چون دیگر اشعار از این دست؛ احتمالا برای انتساب سعدی به مذهب تشیع به نام او ثبت شده و از نظر نسخه‌ و سبک؛ هیچ پیوندی با سعدی شیرازی ندارد. انتساب‌هایی مردود که در تذکره‌ها و جنگ‌های سده‌های دهم به بعد، به‌فراوانی دیده می‌شود و بعید نیست، این غزل، سروده‌ی یکی از دیگر سعدی‌های گمنام روزگار باشد: جلای آینه‌ی خاطرم ز مهر علی است محبتی که مرا هست با علی، ازلی است هزاربار تو را بیش گفتم ای عاقل که جانشین رسول خدا علیّ ِ ولی است دهان من چو صدف در سخن دُرافشان است دلم چو بحر پر از دُرّ مهر آل علی است کسی که در دل او مهر آل حیدر نیست مدام روی‌سیاه‌است و کار او دغلی است منوش می که ترش‌رو شوی ز تلخی او شراب مهر علی خور که طعم او عسلی است گمان مبر که من از باده‌ی عنب مستم که مستی می "سعدی" ز جام لم‌یزلی است https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"مقبول‌ترین غزل‌های سعدی" چندی پیش، یکی از دوستان نظرم را درباره‌ی بهترین شعر سعدی جویا شد‌. قطعا پاسخ دادن به این سوال دشوار است و هیچ‌گاه نخواهیم توانست به آن پاسخ دهیم. بخشی از این دشواری به سلایق گوناگون و تعاریف متمایز موجود درباره‌ی شعر باز می‌گردد. بر این‌ها متغیرهایی چون زمان و مکان را نیز می‌توان افزود. برای تحلیل بهتر، به جُنگ‌های شعر نزدیک به زمان سعدی مراجعه و غزل‌های انتخابی را فهرست می‌کنیم، شاید بتوان بهترین غزل‌های سعدی را از دیدگاه گذشتگان شناخت. انتخاب‌ها می‌تواند نشان‌دهنده‌ی تفاوت نگاه‌ها و معیارها در گزینش بهترین اشعار استاد غزل باشد. جنگ‌های بررسی شده به شرح زیر است: جنگ مورخ ۷۳۰ ایاصوفیا، جنگ شمس حاجی، جنگ لالااسماعیل، مونس‌‌الاحرار بدر جاجرمی، جنگ گنج‌بخش، جنگ ۹۰۰ مجلس، سفینه‌ی ترمد، انیس‌الخلوه، بیاض تاج‌الدین احمد، مجموعه‌ی لطایف و سفینه‌ی ظرایف و انیس الوحده. گزارش این تطبیق در ادامه می‌آید: ۱_ از ۷۱۵ غزل سعدی به تصحیح دکتر یوسفی، حدود ۱۹۰ غزل در دستِ کم یک و نهایتا چهار جنگ تکرار شده‌است. اگر بخواهیم به سوال آن دوست عزیز پاسخ دهیم، تنها می‌توانیم بگوییم که احتمالا، انتخاب ما یکی از ۵۲۵ غزل انتخاب نشده در جنگ‌ها خواهد بود. چرا؟ شاید به دلیل تفاوت نگاه عصر ما به شعر و سلیقه‌ی حاکم ادبی در روزگار ما. ۲_ از میان غزل‌های منتخب جنگ‌ها، حدود ۱۷۰ غزل را گردآورندگانِ یک یا دو جنگ انتخاب کرده‌اند و جزو اشعار برگزیده‌ی ۹ یا ۸ گزینشگر نبوده است. این نکته اتفاق نداشتن آنان را در موضوع بهترین اشعار سعدی تایید می‌کند. ۳_ بیش از بیست غزل، در سه یا چهار جنگ تکرار شده‌اند که نشان دهنده‌ی سلیقه‌ی قرن هشتمی‌ها در مواجهه با غزل سعدی می‌تواند باشد(البته بر اساس این ده جنگ). مصرع اول این غزل‌های مقبول، چنین است: _سروی چو تو می‌باید تا باغ بیاراید _سزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال _ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی _این بوی روح‌پرور از آن خوی دلبرست _چنان به روی تو آشفته‌ام به بوی تو مست _ذوقی چنان ندارد، بی‌دوست زندگانی _ماه‌رویا روی خوب از من متاب _برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق‌فام را _هزار سختی اگر بر من آید آسان است _امیدوارم اگر صد رهم بیندازی _من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود _بخت آیینه ندارم که درو می‌نگری _مشتاقی و صبوری، از حد گذشت یارا _هرگز حسد نکردم، بر منصبی و مالی _من از دست کمان‌داران ابرو _قیامت باشد آن قامت در آغوش _مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید _به حسن دلبر من هیچ در نمی‌باید _لاابالی چه‌کند دفتر دانایی را _خرامان از درم بازا کت از جان آرزومندم _راستی گویم به سروی ماند این بالای تو _دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکل است. ۴_ انتخاب جنگ‌های نزدیک به عصر سعدی، احتمالا متفاوت با سلیقه‌ی معاصران و متمایز با گزیده‌های منتشرشده از او و شعرهای محبوبش در روزگار ماست. نکته‌ای که انتخاب بهترین اشعار او را برای هر ادبیات‌خوانی دشوار می‌کند. @mmparvizan
🌿گرچه شیرین‌ دهنان پادشهانند ولی او سلیمان زمان است که خاتم با اوست... 🪐دورهم‌نشینی جوانان و اهالی شعر و ادب فارس 🟪خانه شعر و ادبیات خاتم 🔰مجال شعرخوانی، نقد آثار، گفت و گو و فراگیری 💐بزرگداشت جناب سعدی (علیه الرحمه) 📆دوشنبه ۳ اردیبهشت‌ ۱۴۰۳ ⏳ساعت ۱۶:۳۰ 📝باارشاد: دکتر محمد مرادی 📍مکان: چهارراه حافظیه- اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی- طبقه زیرین- تالار گفتگو 🔼ورود برای عموم علاقه‌مندان به شعر و ادبیات، آزاد است! | خانه شعر و ادبیات خاتم | @khatam_shz
هدایت شده از پرویزن
"به‌بهانه‌ی زادروز قیصر" اگر از منظر تکرار و اهمیت کمّی به سروده‌های قیصر امین پور بنگریم، توجه به عشق، کاربردی‌ترین مفهوم در سروده‌های اوست. از ۳۰۵ قطعه شعر موجود در مجموعه اشعار او، ۱۰۳ شعر با عشق و گونه‌های آن پیوند دارد؛ هرچند نوع تلقی امین‌پور از مفهوم عشق، در ادوار مختلف شاعری‌اش، تحول یافته است. این مفهوم در دفترهای "در کوچه‌ی آفتاب" و "تنفس صبح" به دلیل غلبه‌ی فضای آغاز انقلاب، تاحدودی در حاشیه قرار گرفته؛ هرچند در بسیاری از جنگ‌سروده‌های او، به جذابیت کلام حماسی شاعر و عمق یافتنِ مرثیه‌های او کمک کرده است. عشق عرفانی در این دست از اشعار قیصر، راهی برای عروج روح شاعر است. در این سروده‌ها، عشق مفهومی مقدس و مستقل است که در کنار آن، کمتر به معشوق توجه شده است. در دفتر "آینه‌های ناگهان دوم" که در زمان جنگ سروده شده، عشق حضوری کمرنگ دارد؛ اما در دفتر نخست از این مجموعه، با پایان جنگ، عشق رنگی روزافزون یافته است. در این اشعار، عشق زبان شاعر برای بیان دردها و حسرت‌هاست. عشق، در دو دفتر آخر قیصر، نمودی چشمگیر یافته؛ از جمله در "گل‌ها همه آفتابگردانند" که بیش از نیمی از اشعار، مربوط به مفهوم عشق است. در این دفتر، عشق هویت پایدارانه‌ی خود را از دست داده و بُعدی فردی و گاه این‌جهانی یافته است. در دفتر "دستور زبان عشق" نیز، چنانکه از نام مجموعه مشخص است، مفهوم عشق به کلیدی‌ترین واژه در سروده‌ها تبدیل شده است. در این دفتر، علاوه بر عشق، معشوق نیز حضوری بارز یافته و در مواردی، شاعر کوشیده که از مفهوم زمینی عشق به ساحت عرفانی آن نزدیک شود؛ هرچند نوع نگاه عرفانی در این مجموعه، کاملا متمایز با بافت ایدئولوژیک آن در دفترهای نخستین امین‌پور است. @mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
Shahram Nazeri - Irane Javan - 320 - musicsweb.ir.mp3
8.7M
"ایران جوان" بیژن ترقی (متولد ۱۲ اسفند۱۳۰۸ و درگذشته‌ی ۴ اردیبهشت ۱۳۸۸) از شاخص‌ترین تصنیف‌گویان و ترانه‌سرایان معاصر است. آثار مشترک او با استادانی بنام چون: روح‌الله خالقی و غلام‌حسین بنان و پرویز یاحقی، آغازگر تحول در زوایایی از موسیقی معاصر ایرانی بوده است. ترقی، از سویی نقطه‌ی اتصال تصنیف‌سرایی ایرانی عصر قاجار و ترانه‌گویی جدید است و از دیگرسو، جلوه‌هایی از شعربازگشتی به شیوه‌ی بهار و رهی معیری را با شیوه‌ی نوگویانی مثل نیما، در حد آغازین آن، به هم در آمیخته است. "آتش کاروان" و "بهار دلنشین" و "برگ خزان" و "می‌زده" و "ایران جوان/ وطنم"، سروده‌‌های شاخص اوست که چون اغلب آثارش، در آن‌ها زبان پیراسته با بیان احساسی عراقی و رمانتیک معاصر با هم پیوند یافته است؛ هرچند داستان‌گونگی و برخی ویژگی‌های زبان ترانه‌های عامیانه نیز بر کارنامه‌ی ادبی او تاثیر نهاده است. ترقی چه در ترانه‌های محاوره‌ای و چه در تصنیف‌های رسمی، یکدستی زبانی پیشه کرده است. از جنبه‌های مثبت موسیقی‌سروده‌های او، تنوع شکل و وزن و استفاده‌ی مناسب از قافیه و تکثر و تاثیر برش‌های میان‌سطری است. تصنیف "ایران جوان" از شاخص‌ترین آثار اوست که بر اساس طرح اولیه‌ی موسیقی قاجاری سروده شده و بر زبان بسیاری از خوانندگان روزگار ما، زبانزد شده است. https://eitaa.com/mmparvizan
"یاهو" روز وصل دوست‌داران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد چند روز پیش باخبر شدم که دوست شاعر و فرزانه، همنشین سال‌های دور و نزدیک، حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسین انصاری‌نژاد، پس از سال‌ها اقامت در شهر شعر و ادب و سومین حرم اهل بیت(ع)، شیراز جنت‌طراز، اقامت در جوار کریمه‌ی اهل بیت(ع) را برگزیده و ضریح‌بوس آستان و نغمه‌سرای آسمان پرمهر خواهر حضرت شاهچراغ(ع) شده است. برای من که قریب دودهه است با او بر زمین نشسته‌ام و بال‌دربالش در افق‌ شعر پر کشیده‌ام، این هجرت، هرچند افزونی‌بخش دلتنگی است؛ نویدبخش اتفاق‌هایی خوشایند در ادبیات حوزوی و تجربه‌هایی معنوی در وادی فرزانگی برای آن عزیز دریادل است. بی‌شک فارس تاریخی، همیشه شاهد بالیدن گرامیانی بوده که جلوه‌های گوناگون فرهنگ و دانش را در این وادی نمایندگی کرده‌اند و در هوای بهشتی این دیار زرخیز نفس کشیده‌اند. تلاش چندساله‌ی برادر عزیزم، محمدحسین در رشد ادبیات متعهد شیراز و رونق دادن فعالیت ادبیات پایداری در اداره‌ی حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس فارس، تجربه‌ای درخشان برای ایشان و یادگاری نیکو برای پارسایان پارسی بود. آفرینش و نگارش و انتشار ده‌ها کتاب اثرگذار در حوزه‌ی ادبیات انقلاب اسلامی و برگزاری جشنواره‌ها و فراخوان‌های متعدد ادبی به همت و پشتکار ایشان، قطعا در خاطره‌ی دوستان می‌ماند. هرچند دلتنگ ایشان و اشعارشان خواهیم بود؛ امید است دوری منزل در این سفر روحانی، مانع تجدید دیدار و شنیدن اشعار او نشود و بیش از آن آرزومندیم که خالیگاه حضور ایشان، به تلاش دیگر دوستان و با همراهی دعا و به مدد همدلی‌شان از راه دور، پُر شود. محمد مرادی ششم اردیبهشت ۱۴۰۳ https://eitaa.com/mmparvizan
"ایستگاه" به زیر سایه‌ی کدام، آشنا بایستم؟ تو نیستی حبیبِ من! بگو کجا بایستم؟ یگانه تکیه‌گاه من، عصای شانه‌های توست بگو چگونه بی‌توکلّ ِ عصا، بایستم؟ چقدر پابه‌پا کنم به شوق خنده‌های تو؟ چقدر در مسیر تو، به روی پا بایستم؟ صدا بزن مرا دوباره، ای حضور ِ پشتِ سر! که لحظه‌ای به جستجوی آن صدا، بایستم * منم درخت گردویی که عاشق هوای توست چطور بی‌تو در هوایِ بی‌هوا بایستم؟ قرارمان درست در همان زمانِ عاشقی بیا که پای آن قرارِ آشنا، بایستم تو می‌رسی از آن‌طرف، من این‌طرف نشسته‌ام به پاسخ سلام من بایست تا بایستم https://eitaa.com/mmparvizan @drmomoradi
ششمین رویداد فرهنگی ادبی *آیینه‌ها* آشنایی با شاعران قرن نهم تا معاصر "بررسی آراء و آثار: اهلی شیرازی" مجری: دکتر مهدی فاموری سخنران: دکتر غلام‌رضا کافی 🕓زمان: یکشنبه ۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶ 🏛مکان: شیراز – چهارراه حافظیه – سالن غزل تالار حافظ اداره‌ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان فارس اداره‌ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس مؤسسه‌ی فرهنگی هنری آفتاب مهر صبا‌‌‌ https://eitaa.com/mmparvizan
برگزاری نشست "سعدی و هنری شاعری"   خانه‌ی شعر و ادبیات خاتم                                                                 خلاصه‌ی سخنرانی را در پیوند زیر بخوانید: https://fars.anjom.ir/fa/news/2841 https://eitaa.com/mmparvizan
"به ایرانِ عزیز: به بهانه‌ی روز خلیج فارس" به من اجازه بده! تا تو را نفس بکشم در ابتدایِ تو بی‌انتها نفس بکشم بهانه، "حبّ وطن" نیست، من غریبِ تو ام به جز تو پیش کدام آشنا نفس بکشم؟ کسی نباید از این راز با خبر باشد غم تورا... باید... بی‌صدا‌ نفس بکشم مرا به دلهره‌ی دشت‌ها ببر، بگذار که در تجمع آلاله‌ها نفس بکشم مرا ببر تا دریا، مرا ببر به خلیج مرا ببر به دماوند تا نفس بکشم خراب کن سبلان را...، ببند کارون را... تو باش تنها، تا من رها نفس بکشم تو باش تنها، مانند ماه، مثل زمین که در پناه تو بعد از خدا نفس بکشم بپاش در وزش باد عطرِ نامت را که عاشقانه به یاد شما نفس بکشم خیال کن تو نباشی، به من بگو دیگر به اعتبارِ کدامین هوا نفس بکشم؟ تو از تلاقی هفت.آسمان وسیع‌تری کجای وسعتِ این ماجرا نفس بکشم تمام دنیایم را گرفته‌ای پس از این اگر کنار تو نه، پس کجا نفس بکشم؟ "غبار راهگذارت کجاست؟" بگذر تا "به یادگارِ نسیم صبا" *نفس بکشم * تو سرزمین منی روز آخرینم باد اگر هوایی غیر از تورا نفس بکشم *تضمین از حافظ https://eitaa.com/mmparvizan
"ادبیات ضد استعماری و روز خلیج فارس" دهم اردیبهشت سالروز اخراج پرتقالی‌ها از خلیج فارس و یادگار حماسه‌ی بازپس‌گیری جزایر ایرانی، به کوشش امام‌قلی‌خان، سردار ایرانی عصر صفوی است. اهمیت این رویداد در تاریخ و ادبیات فارسی به‌اندازه‌ای بوده که در منظومه‌های حماسی و کتاب‌های تاریخی، بارها به این رویداد اشاره شده است. "جنگنامه‌ی کِشم" از شاعری ناشناس و "جرون‌نامه" سروده‌ی قدری، دو مثنوی حماسی است که به این رویداد و ماجرای فتح جزایر پرداخته است. شیوه‌ی روایت این منظومه‌ها و وزن انتخابی شبیه شاهنامه‌ی فردوسی است. این آثار از منظر ادبی و تصویرآفرینی و توصیف نبردها، فصاحت آثار دسته‌اول ادب فارسی را ندارد؛ با این‌حال بیش از همه سرآغاز ادبیات ضداستعماری در شعر فارسی است. این دو منظومه به کوشش محمدباقر وثوقی و عبدالرسول خیراندیش(استاد بخش تاریخ دانشگاه شیراز) و به همت موسسه‌ی میراث مکتوب منتشر شده است. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از دل نخواهی
به نام خالق طراوت محض 📝غزل غروب شیراز 🍀به دکترمحمدمرادی واندوه غزل هایش🍀 به شوق همنفسی درغروب شیرازم کسی که دل بسپاردبه زخم آوازم به آبشار مجاور مگر مرا ببرد که تا در آب روان نامه ای بیندازم کجاست گستره ی آب های رکن آباد کجاست زمزمه ی رود وزخمه ی سازم؟ به دوردست دکل هاچقدرخیره شوم؟ چنین به برجک ویران،کدام سربازم؟ شبیه مزرعه ی زعفران،افق هایند چه خیره برشفق ونقشبند اعجازم کلاغ های سراسیمه اند و افراها وغرق حیرت ازآن ارتفاع پروازم سه سال عمر،دراین شهر،مثل ابرگذشت خوشم که غیرغزل نیست درپس اندازم! دم توگرم که دستت به روی شانه ی من در این تلاطم دلواپسی است  دمسازم گلایه ای است ازاین دوستان خنجرکیش خوشا نوازش دستت به زخم آوازم به حافظیه می آیم دراین غروب،مگر "به مویه های غریبانه،قصه پردازم"
"به بهانه‌ی روز کارگر" شعر کارگری یکی از شاخه‌های مربوط به ادبیات معاصر است که پس از تشکیل جنبش‌های کارگری در قفقاز، از میانه‌ی دوران قاجار به قلمرو ادب فارسی نیز راه یافته است. در شعر مشروطه و به‌ویژه در جریان شعر انتقادی و همچنین سروده‌های شاعران چپ، به مضامین مربوط به زندگی کارگران بسیار توجه شده؛ به‌طوری که نشانه‌های این جریان را در اشعار عارف و بهار و لاهوتی و بیش از آنان، فرخی یزدی می‌توان دید. فرخی در اشعارش چه در قالب غزل و چه در رباعی، بارها به وصف کارگران و نقش آنان در جامعه‌ی ایرانی پرداخته؛ تا آنجا که از این واژه در جایگاه ردیف اشعار خود بهره برده است‌. در زیر سه‌رباعی از دیوان او با موضوع "ادبیات کارگری" نقل شده است: در مملکتی که جنگ اصنافی نیست آزادی آن منبسط و کافی نیست در جشن به کارگر چرا ره ندهند؟ این مجلس اگر مجلس اشرافی نیست (دیوان فرخی، ص ۲۲۰) جان بنده‌ی رنج و زحمت کارگر است دل غرقه به خون ز محنت کارگر است با دیده‌ی انصاف چو نیکو نگری آفاق رهین منت کارگر است (همان، ص ۲۰۹) سرمایه‌ی اغنیا اگر کار کند با زحمت دست کارگر کار کند جانم به فدای دست خون‌آلودی کز بهر سعادت بشر کار کند (همان، ص ۲۳۵) "دیوان فرخی یزدی، به کوشش حسین مکی" https://eitaa.com/mmparvizan
"جور استاد" پادشاهی پسر به مکتب داد لوح سیمینش بر کنار نهاد بر سر لوح او نبشته به زر جور استاد به که مهر پدر گلستان سعدی، در تاثیر تربیت، نسخه‌ی نوشته شده در سال ۸۳۰ (هرات)، به قلم جعفر بایسنقری https://eitaa.com/mmparvizan
"محمد حقوقی و شعر معاصر فارسی" محمد حقوقی (۱۳ اردیبهشت ۱۳۱۶_ ۸ تیر ۱۳۸۸) از شاعران و منتقدان ادبی نام‌آور معاصر است که از دهه‌ی چهل، نقشی مهم در تبیین ویژگی‌های شعر پسانیمایی داشته است. او از جهتی، از پیروان فروغ فرخزاد است که در دهه‌ی چهل، جریان شعر زمان را معرفی و نمایندگی کرده و از دیگر سو، از اعضای جُنگ ادبی اصفهان است که بر تحولات ادبیات عصر پهلوی تاثیری شگرف گذاشته است. هرچند حقوقی در هنر شاعری کمتر مدّ نظر منتقدان و شاعران و جریان‌های ادبی بوده، در نقد شعر معاصر نامی سزامند است؛ تا آنجا که مجموعه‌ی شعر زمان ما که به کوشش او در نشر نگاه سامان یافته؛ همچنان از بهترین گزیده_اشعار و منتخب نقدها و گزاره‌های ادبی درباره‌ی نیما و فروغ و سهراب و اخوان و شاملو است. حقوقی در "شعر زمان ما"، هرچند از بوطیقای شعر نیمایی فاصله گرفته، یادداشت‌ها و نظرهایی دقیق درباره‌ی زبان و هنر شاعرانه‌ی پیروان او مطرح کرده است. او هرچند با وزن شعر نیمایی و برخی عناصر داستانی یا تزیینی آن زاویه دارد، کوشیده در نقدهایش نگاهی بی‌طرفانه به آثار منتخب داشته باشد. ارزش نقدهای حقوقی، وقتی روشن می‌شود که آن را با گزیده‌های دیگر "شعر زمان" مقایسه کنیم که پس از او به کوشش فیض شریفی منتشر شده و چه از منظر روش و چه در بر داشتن خطاهای ادبی و نقدی، با کارنامه‌ی حقوقی فاصله‌ای بعید دارد. محمد حقوقی علاوه بر "شعر زمان ما"، در کتاب "شعر نو از آغاز تا امروز" نیز کوشیده، هفت دهه از تاریخ شعر نو فارسی را بررسی کند؛ هرچند تعریف او از شعر نو، متمایز با بسیاری از منتقدان معاصر است. https://eitaa.com/mmparvizan
"از شیراز چه خبر؟" فردا روز شیراز است و برنامه‌های هفته‌ی شیراز هم به بهانه‌ی آن آغاز می‌شود. افرادی به دعوت این سازمان و آن سازمان گرد هم جمع می‌شوند؛ ضیافت‌هایی برپا می‌شود؛ از افرادی تقدیر می‌شود؛ تریبون‌ها پر هیاهو می‌شود و همه‌چیز به چند نشست و نمایشگاه و تعارف‌های جورواجور سالانه خلاصه خواهد شد. در انبوه این هیاهوها، اسم شهر ادب و سومین حرم اهل بیت(ع) می‌درخشد و صدالبته رسمش در گنجه‌ی فراموشی، چون سال‌های قبل خاک می‌خورد. راستی! در راهبندان پرهیاهوی این همه سازمان و ناسازمان، چه اتفاقی برای شیراز افتاده است؟ نه نشانی از برج اولیا می‌بینی که مقابر و نشانه‌های بسیاری از عارفان و دانشمندانش در تفاخر سیاست‌زدگی و سیمان‌فرازی، زیر انبوه آسفالت و ساختمان پنهان شده؛ نه خبری از شهر خلاق ادبی است که سنگ قبر شاعران و سخنورانش در مصلا و دارالسلام و باغ نو و دیگر جای‌ها، هر روز جابه‌جا و کاشی‌پوش می‌شود و از سعدی و حافظش تنها یادروزی باقی‌مانده که آن هم نمایشگاه مُدها لباس و کمدهای مسئوولان است؛ نه سخنی است از گل و درخت و شکوفه که باغ‌ها و راغ‌هایش، در تراکم دود و ساختمان محاصره شده است. با این‌حال، شیراز، این عروس از هزارتوهای زمان گذشته، همچنان به ناز و کرشمه، در حجره‌ی ایران‌زمین غمزه می‌فروشد. نامش بر اوج و عقاب‌های شکوهش فوج‌فوج است. فارغ از روزمرّگی و روزمرگی سازه‌مان‌های موازی و دودگرفته، شیراز عزیز با همه‌ی دیرسالی‌اش، جوان و فریبا و زیبا مانده است. چون درختی که بر جان ما ریشه دوانده و شاخه‌هایش دوردست آسمان را با ستاره‌ها پیوند زده است. با همه‌ی ناخردمندی‌ها و ناخرسندی‌ها، بمان شیراز عزیز! بمان! https://eitaa.com/mmparvizan