"یک رباعیِ آخرالزمانی و روایتهای متعدد"
در #کشکول #شیخ_بهایی، ابیاتی گوناگون(موثق و غیرموثق) گردآوری شده که برخی از آنها، ذهن مخاطب را به خود جلب میکند. از آن جمله است رباعیای با پیشبینیهای آخرالزمانی که در کشکول به نام خواجه نصیرالدین طوسی ثبت شده و بسیاری از مآخذ مختلف آن را نقل و تفسیر کردهاند و آن، رباعیِ مشهور زیر است:
در الف و ثلاثین دو قران میبینم
وز مهدی و دجال نشان میبینم
یا ملک شود خراب یا گردد دین
سرّی است نهان و من عیان میبینم
محتوای رباعی، پیشبینی رویدادی است که هیچگاه آنچنانکه راوی منتظر بوده رخ نداده است. رباعی یادشده در تعدادی از نسخ دیوان شاهنعمتالله ولی نیز نقل شده و تفاوتهایی در زمان پیشگویی دارد:
در نهصد و نه من دو قران میبینم
از مهدی و دجال نشان میبینم
دین نوع دگر گردد و اسلام دگر
این سرّ نهان است عیان میبینم
و در این چند سده، سال پیشگویی پیوسته در حال بازنگری و تغییر بوده است؛ چنانکه مصرع اول را در متون عصر قاجار به صورت "در سال غرس من دو قران میبینم" نوشتهاند و آن را سال ظهور محمد باب(۱۲۶۰) تفسیر کردهاند یا آن را به صورت "در الف و سه تسعین" نیز در آوردهاند.
قطعا در متون و نسخ مختلف، روایتهایی دیگر از این رباعی موجود است. قدیمترین ضبطی که اینک به آن دسترسی دارم، مربوط به بخش رباعیات سفینهی ظرایف (۴۱۱۰ کتابخانهی ملی لندن) است که به صورت زیر و بدون نام شاعر ذکر شده است:
در هفصد و تسعین دو قران میبینم
بنیاد خرابی جهان میبینم
#سوم_اردیبهشت
#یادروز_شیخ_بهایی
@mmparvizan
majmue-sheyxbahaii-j1@bamun1.pdf
3.24M
مجموعهمقالات همایش بینالمللی شیخ بهایی ج ۱
@mmparvizan
majmue-sheyxbahaii-j2@bamun1.pdf
7.43M
مجموعهمقالات همایش بینالمللی شیخ بهایی ج ۲
@mmparvizan
کلیات اشعار و آثار شیخ بهایی.PDF
4.64M
کلیات اشعار شیخ بهایی
با مقدمهی سعید نفیسی
@mmparvizan
نقدی بر "دفی از پوست ابلیس"
بسیاری از اهالی شعر و ادب، #ایرج_زبردست #رباعی_سرای معاصر اهل شیراز را میشناسند. او صاحب مجموعههایی متعدد است که ازآن میان دفتر #دفی_از_پوست_ابلیس، در سال ۱۳۹۴ از سوی نشر #نیماژ منتشر شده است و ۴۳ رباعی شاعر را در بر میگیرد.
اشعار این دفتر از زوایایی قابل تحسین و از جنبههایی نیز سزاوار نقدند. این زوایا گاه به زبان، تصاویر و ساختار بر میگردد، گاه متوجه تفنن طلبیهای شاعر است و گاه نیز میتوان از زاویهی مضامین و اندیشهی شاعر به آنها پرداخت.
آنچه در این یادداشت کوتاه به آن مینگریم و بیشتر برآمده از یک نگاه معناگراست، بررسی برخی رباعیهای این مجموعه از زاویهی نقد ایدئولوژیک است؛ شاخهای از نقد و سبکشناسی که در بسیاری از مطالعات جدید ادبی بر آن تاکید میشود.
علت انتخاب این زاویهی نقد، تلاشی است که شاعر برای گریز از گفتمان #ایدئولوژی_مذهبی و انقلابی، در سالهای اخیر نشان داده و کوشیده تا خود را از سیطرهی ایدئولوژیک شعر #انقلاب رها سازد؛ حال آنکه مطالعهی این دفتر و دیگر شعرهای اخیر او نشان میدهد، ایرج زبردست به همان اندازه که از جهان ایدئولوژیک شعر انقلاب فاصله گرفته، درگیر گفتمانی شده که کاملا به شعر او رنگ #شعاری داده؛ با این تفاوت که این شعارزدگی دیگر چون برخی از اشعار سالهای آغازین شاعری او وابسته به ایدئولوژی شعر انقلاب نیست.
اصرار او بر گریز از گفتمان شعر انقلاب به اندازهای است که گاه به نظر میرسد، شاعر را مجبور کرده تا به صورت #کوششی برخی ساختشکنیهای معنایی را در شعرش به کار گیرد، تا آنجا که نشانههای #تصنع و تبلیغ مفاهیم و مضامین درونی نشده و صرفا تفننی در بسیاری از رباعیها دیده میشود.
جالب این است که این نوع نگاه، گاه یادآور برخی شاعران مروج دیدگاههای #ملی_گرایانه است که نمایندهی مشهور این جریان را میتوان #پورداوود در عصر رضاشاهی دانست؛ هرچند پیش و پس از او نیز این اصرار و افراط را در شعر دیگران دیدهایم.
آنچه زبان شعر زبردست را در لایههای رویین(نه در عمق و لایهی شناختی) ایدئولوژیک میکند؛ اشارات آشکار به واژهها یا مفاهیمی است که مروج نقد شاعر از گفتمان مذهبی و ترویج نگاهی مغایر با گفتمان دینی است. این ویژگی در رباعی پشت جلد کتاب به خوبی دیده میشود:
تاریخ به زیر آب فریاد کشید:
کورش تو به پا خیز که ما درخوابیم
منجی بودن کورش یا نیاز به حضور او، مفهوم اصلی این رباعی است؛ اما آنچه در پرداخت این رباعی به چشم میآید لحن شعاری است که در دو نشانه از مصراع چهارم قابل واکاوی است؛ نخست استفاده از فعل امری (که در سبکشناسی ایدئولوریک اهمیت دارد) و دیگر ارجاع مصراع به سخن #محمد_رضاپهلوی که هر دو موید بار ایدئولوژیک قوی واژهها در این رباعی است. انتخاب رباعی پشت جلد به همراه نام کتاب که خود با محوریت واژهی #ابلیس دریافتی خاص را به مخاطب القا میکند از دیگر دلایل تقویت نگاه ایئولوژیک در مجموعه است.
جلوهی شگفت مجموعه و بزنگاه کشف لایههای کوششی رباعیها، تضادی است که میان گفتمان #ملی معدودی اشعار و مفاهیم #شطح_گونه و شبهعرفانی وجود دارد.
در بسیاری از این رباعیها شاعر کوشیده تا برخی دریافتهای سطحی یا عادی از مذهب یا مناسک آن را به شیوهی اهل عرفان نقد کند؛ اما با دقتکردن بر عمق ابیات و با در نظر گرفتن تضاد نقدهای ملی و عرفانی، میتوان دریافت که این انتقادها نه برآمده از تجربیات شاعرانه؛ بلکه زاییدهی مطالعات و شنیدههای شاعر است و تنها نقطهی اتصال این دو گفتمان، ایدئولوژی موید انتقاد از گفتمان حکومتی است:
ای دل قدم محال بر میداری
برگرد که خانهی خدا هم سنگی است
*
در رباعیای دیگر کعبه به طواف مادر شاعر میآید(ص ۱۴)؛ چون رباعی او که در آن کعبه به طواف تخت جمشید میآید. یا شاعر در شعری دیگر مدعی است که از راز و نیاز با خدا نیز میترسد. (ص۱۵).
یا از اذان گفتن مرگ در شهر سخن میگوید. (ص۱۸)یا شعر زیر که کاملا تکراری از اندیشههای عرفانی کهن است:
عوعوی سگی به از مناجات من است
در عبارت شطحگونهی زیر اوج این بازیهای مفهومی را میتوان دید:
نه نقطه نه خط نه حرف یک تشدیدم
تا لاف زنم تاج سر اللهم
گویا شاعر پس از خواندن سخنانی از #ابن_عربی، #روزبهان یا دیگران، بیتجربهی معنوی شطح، به تکرار مضامین و بیان شطحگونه در رباعیهایش دل خوشکرده است.
حاصل این نگاه را میتوان در چند بخش زیر طبقه بندی کرد:
الف_ خلاف ظاهر ایئولوژیگریز این مجموعه، رباعیهای ایرج زبردست پر از نشانههای ایدئولوژیک است.
ب_ اصرار بر برخی ساختارشکنیهای معنایی بدون در نظر گرفتن بسترهای اندیشگانی و معنوی لازم برای شکلگیری آنها، تصنع و شعارزدگی را وارد رباعیها کرده است.
ج_ نوعی تضاد بنیادین بین جهانبینی رباعیهای شبهعرفانی و ملی در این دفتر دیده میشود.
@mmparvizan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"با شاعران فارس"
همسایگان حافظ:
فرصت شیرازی (۱۲۷۹_ ۱۳۳۹ قمری)
گفته بودی بکشم فرصت خود را روزی
فرصت ار یافتی آن عهد فراموش مکن
#شعر_بازگشت
#شعر_مشروطه
@mmparvizan
"امکان حذف عین اول کلمه، در وزن شعر"
علم عروض و قافیهی سنتی به دلیل تاثیرپذیری مستقیم از زبان عربی، تابع اصول تلفظ کلام و آوای واژهها و تقطیع زبان عربی است. در شعر کهن، به دلیل این پیوند و اصرار شاعران پارسی بر تلفظ واژههای عربی دخیل، بر اساس اصل عربی، واژههای قافیه، عمدتا بر اساس تلفظ کتبی آنها انتخاب شده است.
در تقطیع اوزان شعر هم، نوع هجابندی تابع تلفظ کتبی موجود است و به همین دلیل، باوجود نزدیکی تلفظ دو صامت "همزه" و "عین" در ادب پارسی، بهشیوهی زبان تازی، این دو در تقطیع عروضی متفاوت با هم لحاظ شدهاست.
در نتیجه، طبق اختیارات زبانی علم عروض، در شعر فارسی امکان حذف همزهی ملفوظ و ادغام آن در کلمهی قبل وجود دارد؛ درصورتی که عروضیان، حذف "عین" را روا نمیدانند.
هرچه به سدههای هفتم و هشتم نزدیک میشویم به دو دلیل "گسست فرهنگی ایران از زبان خلافت عباسی و همچنین نزدیک شدن به زبان رایج در میان عامه، از طریق قوتیافتن ادب عرفانی"، توجه به تلفظ فارسی "عین" در ادبیات بیشتر شده تا آنجا که بهندرت در برخی دیوانهای عرفانی و منظومهها، نشان حذف "عین" را در تقطیع عروضی میتوان دید.
در دوران قاجار بهویژه در میان شاعران تعزیهسرا و همچنین اشعار سیاسی، به دلیل نزدیکشدن زبان شعر به زبان مردم، بسامد امکان حذف "عین" در وزن اشعار بیشتر شده و بارها این نوع کارکرد را در اشعار شاعران مشروطه میتوان ردگیری کرد؛ چنانکه میرزادهی عشقی سروده است:
یاران عبث نصیحت بیحاصلم کنید
دیوانهام من عقل (منَقل) ندارم ولم کنید
امکان حذف "عین" در وزن شعر نیمایی و همچنین سنتی سرایان معاصر(بهویژه در شعر دهههای اخیر) بهاندازهای است که بسیاری آن را بهعنوان قاعدهای پذیرفته شده در نظر گرفتهاند:
عبدالحسین انصاری:
باد رقصید و تو رفتی و من عاشق (مناشق) بودم
نجمه زارع:
هیچ حرفی نیست، دارم کمکم عادت (کمادت) میکنم
رضا علیاکبری:
در عصر (دَرَصر) حادثه و دیوار، خوشا بهحال کبوترها
محمدحسین بهرامیان:
من اعتراف میکنم عاشق (کنماشق) نبودهام
نکتهای که باید دربارهی این قاعدهی مرسوم در نظر گرفت این است که این امکان، کاملا تابع نوع زبان شعر است. در اشعاری که تابع زبان محاورهای یا نزدیک به زبان معیار است، بهدلیل نزدیکی تلفظ واژهها با زبان عامه، این امکان آسیبی به زبان شعر نمیرساند؛ اما در اشعاری که در آنها غلبه بر زبان بازگشتی و واژههای کهن است، این رفتار به دودستگی زبانی شعر خواهد انجامید.
#نقد_شعر
#وزن
@mmparvizan
"شعر انقلاب اسلامی و درنگها"
در روزهای اخیر، یکی از شاعران جوان انقلاب، چند رباعی انتقادی با موضوع نقد تعدادی دیگر از شاعران شناختهشدهی انقلاب منتشر کرده است. هرچند خودانتقادی در شعر انقلاب پدیدهای تازه نیست و میتوان این اتفاق را به فال نیکو گرفت؛ با در نظرگرفتن حواشی و ریشههای این دست انتقادها، لازم است به چند درنگ کوتاه دربارهی شعر انقلاب اسلامی اشاره کرد.
۱_ شاعران نقدشده، نامآورانی ۳۵ تا ۶۰ ساله بودهاند که نمیتوان نقش نسبی آنان را در تحولات ادب انقلاب، آفرینش اشعار انقلابی و خلق ادبی ندید گرفت. یکی از این شاعران، از بزرگترین غزلسرایان و سنتیگویان شعر انقلاب اسلامی است که همچنان ذوق و کلامی شکوهمند دارد. دیگری قصیدهسرایی بسیار تواناست؛ هرچند تجربههایش در نیمایی و غزل چندان درخشان نیست. شاعری دیگر، سپیدسرا و نیماییگویی اندیشهمند است که تجربههایی میانه در شعر سنتی دارد؛ شاعرِ دیگر غزلسرایی قابل با نگاهِ عرفانی_ فلسفی است که در سالهای اخیر بیشتر تجربههایی موفق در ترانه و تصنیف ارائه کرده و جوانترین شاعران این مجموعه، رباعیسرایی توانا در دههی هشتاد است که تجربههای دههی اخیر او چون سالیان نخستین شاعریاش نبوده است. با اینحال، در مقام نقد باید مراقب بود که به شان و جایگاه ادبی این عزیزان ظلمی نشود.
۲_ اینکه یکی از شاعران پیشکسوت این مجموعه، سالهاست بهانهی نقدهای طنز و جدی شاعران برون و درون انقلاب بوده، موید برخی رفتارهای خطای آن عزیز شاعر در سیاستگذاریهای شعر انقلاب بوده است. اشتباهی که جنابشان همچنان بر آن اصرار دارد و قطعا این "راه منتهی به ترکستان" چیزی جز آسیب و هزینه برای خود شاعر و شعر و شاعران انقلاب در پیش نخواهد داشت.
۳_ به میان آمدنِ نام شاعرانِ جدید در دامنهی نقد شاعران، آنهم شاعران متعهد به مرام انقلاب، نشانهی خوبی برای آیندهی این جریان نیست؛ امید است که پس از این، بر همگرایی این جریان افزوده شود و دوستی بین شاعران انقلاب اسلامی، افزونی یابد.
۴_ یکی از مهمترین علل رکود اعتماد شاعران انقلاب به برخی از جریانهای مرتبط با آن، سوگیریهای شخصی برخی افراد و نمایندگان سازمانهای متولی ادب انقلاب بوده است. پرهیز از پذیرش نقد و تلاش برای حذف و به حاشیهراندن منتقدان و شاعران دلسوز ادب انقلاب، قطعا آسیبهایی جدی برای شعر انقلاب در پیش خواهد داشت.
۵_ محفلزدگی و رسانهگرایی از سیاستهای خطای متولیان شعر انقلاب در دهههای اخیر بوده است. قطعا آنچه به نام شعر انقلاب در محافل متوسط و از دریچهی رسانههای جمعی ارائه میشود، حقیقت شعر پس از انقلاب نیست و شعر دهههای اخیر چه از منظر گونهشناسی و چه از زاویهی زبان و تخیل و قالب و جریانها، بسیار فراگیرتر و متنوعتر از اشعار یادشده است. مخاطبان منصف، نباید اشعار موجود در این محافل را نمایندهی تمام عیار شعر معاصر و ادب انقلاب بدانند؛ هرچند بارها اشعار نیکو نیز در این رسانهها خوانده شده است.
۶_ از آسیبهای جدی موجود در مسیر شعر انقلاب، دخالت سیاستورزان غیرادیب و حضور حقبهجانب نهادهای غیر هنری در تعریف شعر و راهبری آن است. علاوه بر آن، بهویژه در دو دههی اخیر، نهادهایی چون صدا و سیما و حوزهی هنری، بیشترین آسیب را به شعر معاصر وارد کردهاند و ذائقهی ادبی مخاطبان را بهشدت فروکاستهاند. بخشی از این آسیب هم متوجه وزارت ارشاد و دیگر نهادهای فرهنگی است؛ هرچند وزارت ارشاد، در توزین حمایت از شاعران جریانهای مختلف، تاحدودی بیطرفانهتر از دو نهاد یادشده رفتار کرده است.
۷_ شعر انقلاب اسلامی، راهی جز شنیدن صداهای گوناگون منتقدان و پذیرش نقدعلمی و تغییر و اصلاح مسیرهای خطا ندارد. شعر انقلاب و هر جریان دیگر ادبی، بدون استفاده از تحلیل علمی، ناقص و آسیبپذیر خواهد بود.
۸_ حذف سلایق متفاوت و کنار راندن شاعران و نویسندگان منتقد و یکجانبه و محدود کردن دایرهی شعر انقلاب اسلامی، این ساحت مقدّس را به مقام "شیر بییال و دم و اشکم" مفتخر خواهد کرد. امید که برای بهبود وضعیت شعر، این میراث جاودانهی ایران بزرگ، "دستی از غیب برون آید و کاری بکند"
#نقد_شعر
#شعر_انقلاب
@mmparvizan
"اسمش چیه" نام مجموعهای شامل ۵۲ ترانهای کودکانه ویژهی گروههای سنی الف و ب است که به سعی مجموعه کتابهای فندق (نشر افق) منتشر شده است.
شاعران این مجموعه، جعفر ابراهیمی، مصطفی رحماندوست، اسدالله شعبانی، افسانه شعباننژاد، شکوه قاسمنیا و بابک نیکطلب هستند که ترانههایی کودکانه را با موضوع معرفی اشیای جهان پیرامون کودک و به منظور "رشد و سامانبخشیدن تخیل کودکان و درک بهتر آنها از هستی" خلق کردهاند.
الگوی شکلی این ترانهها وامدار ترانههای عامیانهی کودکانه است و به صورت ۵تا ۹ سطری و با سطر آغازین "اسمش چیه؟" تنظیم شده و به دلیل تطابق ساختار موسیقایی سرودهها با شعر عامه، وزن تمام این اشعار، از تکرار رکن "مفتعلن" ساخته شده است.
در کنار نمونههای موفق در این کتاب، با وجود جایگاه شاعران شاخص آن، برخی کاستیها و دودستگیهای عمدتا زبانی و معنایی در اشعار دیده میشود؛ برای مثال در ترانهی "خیابون" از قاسمنیا:
اسمش چیه؟/ خیابون/ نه در داره نه دالون...
که گویا شاعر، ترانه را منطبق با کودکی خود سروده، حال آنکه کودک پیشدبستانی مخاطب کتاب، در دههی نود، هیچ شناختی از معنای "دالان" ندارد. تکرار واژهی "ایوان" در چند ترانهی دیگر نیز هرچند، برای گروهی از مخاطبان کودک آشناست؛ موید ذهن ماندهی شاعر در کودکی خود است. هیچ نشانهی متنی نیز وجود ندارد که بازگو کند، هدف شاعر آشنا کردن کودکان با واژههایی جدید است.
در بسیاری از ترانهها نیز، دودستگی واژههای عامیانه و کتابی را میتوان دید؛ برای مثال در ترانهی زیر از شعباننژاد:
اسمش چیه؟/ النگو/ قِل میخوره لب جو... (ادامه)
@mmparvizan
"ادامهی بحث نقد شعر کودک"
که شاعر با فاصلهای کم و در سطرهای پایانی از تلفظ عامیانهی "جوب" استفاده کرده است:
حالا که به من نگفته/ کاش توی جوب بیفته
همو در شعر "مارمولک" با وجود زبان شکسته، به دلیل ضرورت قافیه ناگزیر شده به جای "کوچیک" از کوچک (تلفظ کتابی) استفاده کند حال آنکه زبان کلّ شعر شکسته بوده است:
اسمش چیه؟/ مارمولکه/ دستها و پاهاش کوچکه...
این ناسازگاری زبانی را در ترانههایی از رحماندوست و دیگران هم میتوان دید.
سادهانگاری در منطق شاعرانه و انتخاب واژهها و کلیشگی ساخت و تکرارهای شبیه به هم، از دیگر مواردی است که در برخی ترانهها دیده میشود و نشاندهندهی سفارشیبودن این مجموعه چون بسیاری از دیگر آثار مربوط به شعر کودکان است و به پرکاری شاعران مجموعه و فرصت اندک برای پیراستن اشعار نیز مربوط است.
پ.ن: دربارهی آشنایی با مفهوم دالان، با چند کودک ۷تا ۱۲ ساله گفتگو کردم و دریافت آنان، موید نظر مطرح شده در این نقد است.
#نقد_شعر
#شعر_کودک
@mmparvizan
جلسهی نقد آقای اسدالله شعبانی.m4a
19.88M
معرفی و نقدی کوتاه بر کارنامهی شعری اسدالله شعبانی
جلسهی کی شعر تر انگیزد؟
گفتگو با اسدالله شعبانی شاعر کودکان ۱۰اردیبهشت ۱۴۰۲
مرکز مطالعات دانشگاه شیراز
#محمد_مرادی
@mmparvizan
سخنرانی با موضوع گردشگری ادبی.m4a
17.35M
گردشگری ادبی شیراز و زمینههای دهگانهی پیشنهادی
همایش ملی گردشگری پارس
۱۱ اردیبهشت
شیراز
@mmparvizan
"یادداشتی دربارهی رباعیات مجموعهی مرا به خاطرهی باد مسپار"
ایرج صفشکن، داروساز شیرازی، از علاقهمندان به حوزهی شعر و ادب در روزهای غربت شعر و شاعری است. از او مجموعههای متعددی در قالبهای نو و سنتی(عمدتا سپید و رباعی) منتشر شده که تعدادی از این اشعار را انتشار نگاه به مخاطبان عرضه است.
دفتر "مرا به خاطرهی باد مسپار" از این مجموعههاست که بیشتر سپیدسرودههای او را در بر میگیرد و در مجالی دیگر دربارهی آن سخن میگوییم. در بخشی از این دفتر با نام "شکوفههای خوشپوش"، بیست رباعی گنجانده شده که نشاندهندهی فضای غالب رباعیهای شاعر است. در ادامه، به چند نکته دربارهی این چارانهها اشاره میشود:
_ فضای کلی اشعار، سنتی است و کمتر نوآوری و اتفاقی تازه در آنها دیده میشود. تصویرگرایی و کشف مضامین نو (با توجه به تعاریف جدید) و اندیشهگرایی عرفانی_ فلسفی (در جایگاه مولفهی اساسی رباعی سنتی) در این اشعار، کمتر نمود یافته است.
_ از آسیبهای اصلی این اشعار و حتی سپیدسرودههای شاعر، غلبهی فضای کوششی بر جوششهای عاطفهمند است؛ کاستیای که رباعیها را تا حدودی شبیه هم ساخته است.
_ یکی دیگر از آسیبها، دودستگی ذهنی و زبانی شاعر، بدون در نظرگرفتن تمهیدات فرمی و شعری است. برای مثال، در شعر زیر که از مضمون داستان داش آکل صادق هدایت استفاده شده و از موفقترین رباعیهای مجموعه است؛ زبان سازگاریای با فضای رباعی ندارد:
از برج بلند تا سخیدستی خود
در عربدههای هرشب و مستی خود
هرسوی نظر کنی فقط میبینی
یکطوطی و مرجان و همه هستی خود
که در آن، شاعر میتوانست با تغییر ترکیب "سخیدستی" و "هر سوی نظر" مثلا به "هرسو که نظر"، کمی زبان شعر را با بافت معنایی آن هماهنگ کند.
ضرورت رعایت وزن نیز، بارها شاعر را مجبور به تخفیف و تزیینهای ناپسند واژگان کرده است؛ برای مثال در بیتهای زیر و در واژههای "بُد" و "بگفت":
پایان سفر رسید و ما منتظران
آیینه بدیم و روبهرو میکردیم
که در آن تعبیر روزمرهی "روبهرو کردن" با "بُدن" همسایه شده است.
این بال که میسوخت به آن بال بگفت
پرواز بدون بال آغاز شده
در بیت زیر هم عبارت محاورهی "پیچ تند"، همتبار ِ" هر سوی شدن" شده است؛ بیضرورت و تمهید شاعرانه:
اما چهکنم که پیچ تند لب عمر
هر سوی شدم به جستجو میآمد
_ بیت دوم رباعیها، از منظر پایانبخشی، نمایشی عمدتا ناموفق دارد. در بسیاری از این ابیات ابهامی بر آمده از "ضعف تالیف" به چشم میآید:
همسایهی دیوار به دیوار ولی
میگفت: بخوان بانگ در گوش، منم
یا:
دانی که جهان چرا چنین بیپرواست
تصویر نکرده بودم و آنی شد
_ نکتهی آخر اینکه در همین چند رباعی محدود، ایرادهایی موسیقایی در حوزهی علم عروض و قافیه میتوان دید. از آنجمله است قافیه شدن واژههای "نشستیم/ گذشتیم" در بیت زیر:
در حسرت دیدار نشستیم و نشد
هر کوچه که بود ما گذشتیم و نشد
@mmparvizan
"یادآوری یک امکان عروضی"
در علم عروض به دلیل رواج دو اختیار "قلب/ جابهجایی هجای کوتاه و بلند" و "ابدال/ تبدیل دوهجای کوتاه به بلند و بالعکس"، ارکان عروضیِ همطول (از نظر عدد وزنی) را میتوان با هم جایگزین کرد.
از مهمترین این ارکان: مفاعلن، مفتعلن، مفعولن، فعلاتن، هستند که عدد عروضی آنها شش است و در سنت شعر فارسی، بارها با هم جایگزین شدهاند؛ برای مثال در بسیاری از غزلهای مولوی و خاقانی و دیگران، مفاعلن به مفتعلن تبدیل شده است؛ در غزلی به مطلع زیر از شهریار بارها از این کارکرد استفاده شده است:
اگر ز روی مصلحت نگه ندارم برود
وگرنه گریه میکنم نمیگذارم برود
در مطلع مخزنالاسرار نظامی هم بر اساس همین امکان، تبدیل وزن "مفتعلن مفتعلن فاعلن" را به "مفعولن مفعولن فاعلن" میبینیم:
بسمالله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
ناآشنایی با این قابلیت عروضی سبب شده که برخی از اهل ادب، این بیت را بهصورت بسمِ اِلاهِ الرَحَمنِ الرحیم بخوانند؛ حال آنکه این نوع قرائت سازگار با زبان و قابلیت شعر نیست.
از منظر این اختیار عروضی، وزن مشهور بحر مجتث "مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن" به مفاعلن مفعولن مفاعلن فعلن تبدیل میشود و این کارکرد بارها در شعر شاعران شاخص از جمله سعدی تجربه شده است. از این نوع کاربرد است تبدیل "فاعلاتن فعلاتن فع" به "فاعلاتن مفعولن فع" در مصرع زیر از علیرضا قزوه:
آه بابا، بابا، بابا، سخت دلتنگ شما بودم
روی محورِ تبدیل ارکان عروضی، میتوان نحوهی قرار گرفتن ارکان یادشده را اینگونه ترسیم کرد:
مفاعن_ مفتعلن_ مفعولن_ فعلاتن
یعنی هرچه این ارکان نزدیکتر به هم باشند، احتمال تبدیل آنها به هم بیشتر است. البته استفادهی متعدد و متنوع از این اختیار در یک شعر، ممکن است آن را از نظر آوایی_ موسیقایی برای مخاطب دچار کاستی کند؛ هرچند از منظر علم ریاضی و آواشناسی و سنت ادبی، این کاربرد کاملا صحیح است. البته متناسب با نوع شعر و زبان و فضای آن، استفاده از این اختیار تاثیری متفاوت بر مخاطب دارد.
#نقد_شعر
#وزن
@mmparvizan
مقالهِ_'سه_گفتار_به_لهجه_شیرازی_قرن_نهم'،_محمدامین_ادیب_طوسی.pdf
657.5K
به مناسبت 15 اردیبهشت روز شیراز
سه گفتار به لهجهی شیرازی قرن نهم
ادیب طوسی
نشریهی دانشکدهی ادبیات تبریز
@mmparvizan
شعری شیرازی پژمان فیروزبخش.pdf
1.24M
به بهانۀ روز شیراز
گویش قدیمی شیراز به همراه بررسی غزلی از شمس پُس ناصر
پژمان فیروزبخش
مجلهی ایرانشناسی
@mmparvizan
گونه_های اصلی وزن در شعر شیرازی.pdf
407K
بررسی گونههای اصلی وزن و تحول آن در شعر گویش شیرازی
محمد مرادی مجلۀ ادبیات و زبانهای محلی ایرانزمین
@mmparvizan
"شیراز"
در ولایت پارس شهری است که آنرا به شکم شیر مانند کردهاند و از همهی شهرها که گرداگرد اوست، نعمت آنجا آورند و از آنجا به جایهای دیگر برند. و بنای آن محمدبن القاسمبن ابیعقیل، ابن عمّ حجّاجبنیوسف کرده است و دارالملک پادشاهان پارس است و هوای خوش دارد و نعمت فراخ باشد و درخت بسیار و میوه را حدّی نباشد.
مجملالتواریخ والقصص، به تصحیح اکبر نحوی، ص ۷۲۸.
#روز_شیراز
@mmparvizan
رنگ در اشعار منزوی.pdf
281.4K
تنوع متمایز رنگ در اشعار حسین منزوی، محمد مرادی، مجلۀ شعرپژوهی دانشگاه شیراز
۱۶ اردیبهشت: سالگرد درگذشت حسین منزوی
#غزل_معاصر
@mmparvizan
جریان شناسی غزل شاعران جوان.pdf
7.9M
جریانشناسی غزل شاعران جوان جنوب ایران: محمد مرادی
به راهنمایی دکتر کاووس حسنلی
۱۳۸۷ دانشگاه شیراز
نقد و بررسی محتوا و عناصر شاعرانه در غزل شاعرانی چون:
#غلام_رضا_کافی
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
#رضا_علی_اکبری
#محمدرضا_خالصی
#محمد_حسین_بهرامیان
#خلیل_ذکاوت
#بهمن_ساکی
#غلامرضا_طریقی
#عبدالحسین_انصاری
#پروانه_نجاتی
#محمدمهدی_سیار
#طاهره_خنیا
#علی_نسیمی
#محمدعلی_پورشیخ_علی
#هاشم_کرونی
#محمد_کاظم_حسینی
#مجتبی_صادقی
#مرتضی_حیدری_آل_کثیر
#نجمه_زارع
#عبدالرحیم_سعیدی_راد
#محمود_رضا_شالبافان
#رضا_طاهری
#حیدر_منصوری
#علی_یاری
و...
پ.ن: بخش غزل استان فارس از این پژوهش، در سال ۱۳۸۹ و به همت بنیاد فارسشناسی و قطب پژوهشهای دانشگاه شیراز منتشر شده است.
@mmparvizan
"به بهانهی یادروز فردوسی"
محقق ارجمند محمود مدبری، در کتاب "شرح احوال و اشعار شاعران بیدیوان"، ۴۴ بیت منسوب به فردوسی را از تذکرهها و منابع گوناگون جمع کردهاست. (همان، صص ۳۹۹تا ۴۰۲)
از منظر سندشناسی، این اشعار را میتوان در سهدسته گنجاند؛ نخست قطعهای با مطلع "دو چیز برِ تو بیخطر بینم" که در لبابالالباب به نام فردوسی آمده و به سبک شاعران سامانی همانندی دارد.
دستهی دوم اشعاری که عمدتا در مجمعالفصحا به نام فردوسی ثبت شده؛ هرچند با وجود شباهت سبک زبانی و ادبی و دقت هدایت در ماخذشناسی، احتمالا از فردوسی نیستند، ولی به زمان حیات او نزدیکند؛ از جمله اشعاری با مطلعهای "شبی در برت گر برآسودمی" و "بیا بگوی که پرویز از زمانه چه خورد" و "حکیم گفت کسی را که بخت والا نیست". (همچنین نقل شده در مجالسالمومنین) البته رباعیات نقلشده در مجمعالفصحا و قطعهی "اگر به دانش اندر زمانه لقمان وار" و "مانند خدنگ گیو در جنگ پشن" نیز محتملا پیش از سدهی ششم سروده شده است.
دستهی سوم، ابیات شیعی منسوب به حکیم در قصیدهی "اگر بری به خم زلف تابدار انگشت" در ستایش امام علی(ع) است که نخست بار در مجالسالمومنین قاضی نورالله آمده و از طریق آن در ادبیات دوران صفویه و قاجاریه به نام حکیم شهرت یافته؛ تا آنجا که هدایت هم دو بیت آن را در مجمعالفصحا نقل کردهاست.
با توجه به نوع ردیف اسمی و زبان و مضامین، این شعر قاعدتا پس از سدهی نهم سروده شده و به تبع آن برخی شاعران متاخر (عمدتا شاعران بازگشت)، قصایدی بر همین وزن و ردیف و قافیه، در ستایش امیر مومنان(ع) سرودهاند.
@mmparvizan
"ذکر ابن محمد جعفر صادق(ع): تذکرهالاولیای عطار"
آن سلطان ملّت مصطفوی، آن برهان حجّت نبوی، آن عامل صدّیق، آن عالم تحقیق، آن میوهی دل اولیا، آن جگرگوشهی انبیا، آن ناقد علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق: جعفرالصادق رضی الله عنه.
گفته بودیم که اگر ذکر انبیا و صحابه و اهل بیت کنیم کتابی جداگانه باید ساخت؛ این کتاب شرح اولیاست که پس از ایشان بودهاند اما به سبب تبرّک به صادق ابتدا کنیم که او نیز بعد از ایشان بوده است. و چون از اهل بیت بود و سخن طریقت او بیشتر گفته است و روایت از وی بیشتر آمده است کلمهای چند از آنِ او بیاوریم که ایشان همه یکیاند.
چون ذکر او کرده شود از آن همه بود. نهبینی که قومی که مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند. یعنی یکی دوازده است و دوازده یکی.
اگر تنها صفت او گویم، به زبان و عبارت من راست نیاید که در جمله علوم و اشارات و عبارات بیتکلف بهکمال بود، و قدوهی جمله مشایخ بود، و اعتماد همه بر وی بود، و مقتدای مطلق بود. هم الهیان را شیخ بود، و هم محمدیان را امام، و هم اهل ذوق را پیشرو، و هم اهل عشق را پیشوا. هم عباد را مقدم، هم زهاد را مکرم. هم صاحب تصنیف حقایق، هم در لطایف تفسیر و اسرار تنزیل بینظیر بود، و از باقر رضی الله عنه بسیار سخن نقل کرده است و عجب دارم از آن قوم که ایشان خیال بندند که اهل سنت و جماعت را با اهل بیت چیزی در راه است که اهل سنت و جماعت اهل بیت را باید گفت به حقیقت. و من آن نمیدانم که کسی در خیال باطل مانده است، آن میدانم که هر که به محمد ایمان دارد و به فرزندانش ندارد به محمد ایمان ندارد. تا به حدی که شافعی در دوستی اهل بیت تا به حدی بوده است که به رفضش نسبت کرده اند و محبوس کردند و او در آن معنی شعری سروده است و یک بیت این است:
لو کان رفضا حب آل محمد
فلیشهد الثّقلان انّی رافض
که فرموده است یعنی: اگر دوستی آل محمد رفض است، گو جمله جن و انس گواهی دهید به رفض من؛ و اگر آل و اصحاب رسول دانستن از اصول ایمان نیست، بسی فضولی که به کار نمیآید، میدانی... .
#امام_صادق
#تذکره_الاولیا
#عطار
@mmparvizan
"حقّ صادق"
قدیمترین اشارهی موجود در شعر فارسی، دربارهی امام ششم(ع)، بیت زیر از کسایی است که ۳۷۰ سال پس از زمان پیامبر و بیش از دو قرن پس از حیات امام صادق(ع) سروده شده است:
منبری کآلوده شد از پای مروان و یزید
حقّ صادق کی شناسد؟ وانِ زینالعابدین
این بیت سرآغاز نگاهی اجتماعی به جایگاه آن حضرت در شعر فارسی و نقد حکومتهای زمان شاعر است.
هرچند اشارات موجود دربارهی امام صادق(ع) در شعر فارسی سدههای نخستین اندک است؛ در همین ابیات اندک رویکردی انتقادی به برخی مذاهب و حکومتها و اصرار شاعران بر انتخاب مسیر آن حضرت دیده میشود. چنانکه ناصرخسرو سروده است:
علیمان اساس است و جعفر امام
نه چون تو ز دشت علیجعفریم
از دیگر شاعران شاخص، سنایی است که چه در دیوان و چه در حدیقه، چندبار به مذهب جعفری و لزوم پیروی از آن اشاره کرده است:
گر همی مومن شماری خویشتن را بایدت
مهر زرّ جعفری بر دین جعفر داشتن*
همو در قصیدهای دیگر که در سرخس انشا کرده، در نگاهی انتقادی، ثروتطلبی را متضاد با آیین امام ششم دانسته است:
گرد جعفر گرد گر دین، جعفری جویی همی
زآنکه نبوَد هر دو: هم دینار، هم دین جعفری
سنایی همچنین در حقیقه (ذیل التمثل فی اکل الربا) حکایتی را در پیوند با امام صادق(ع) نقل کرده که در اغلب نسخ حدیقه، ذکر شده است.
علاوه بر ابیات یادشده، در اشعار منسوب به ابوسعید نیز نشانههایی از آن حضرت را میتوان دید. همچنین در اشعار سدههای ششم و هفتم (بهویژه سرودههای عرفانی)، مضامین و اشارات و حکایات مربوط به امام ششم(ع) با توجهی بیش از قبل انعکاس یافته است.
*برخی منتقدان در انتساب این شعر به سنایی، تردیدهایی وارد دانستهاند؛ هرچند از منظر سبکی این شعر قاعدتا در زمان سنایی سروده شده است.
#سنایی
#کسایی
#شعر_دینی
@mmparvizan
"از دمِ انسانی تا دمِ عرفانی"
هنگام سپیدهدم خروس سحری
دانی که چرا همیکند نوحهگری
یعنی که نمودند در آیینهی صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری
"روزبهان بقلی فسایی شیرازی"
رباعی مشهور بالا را اغلب به نام خیام میشناسند؛ هرچند در منسوبات ابوسعید هم ثبت شده و در حقیقت، بیش از همه میتوان آن را سرودهی عارف مشهور فارس روزبهان (ف ۶۰۶) دانست. موید صحت این انتساب، نخست جنگها و بیاضهای موجود از سدهی هشتم و اوایل نهم چون: بیاض تاجالدین احمد وزیر و جنگ اسکندری مورخ ۸۱۴ و ...، است که در فارس کتابت شده و شاعر را روزبهان دانستهاند و از دیگر سو، نخستین انتسابهای این رباعی به خیام زادهی قلم کاتبان و نویسندگان پس از میانهی سدهی نهم است. ( همچنین بنگرید به یادداشتهای علی میرافضلی دربارهی خیام و این رباعی)
آنچه شاید بیش از همه، سبب انتساب این رباعی به خیامشده، درونمایهی غنیمتدانستن دم و عمر و ارجمندی حیات است؛ ویژگیای که سبب شهرت بسیاری دیگر از رباعیات مشابه به خیام شده است. غنیمتدانستنِ دم در فرهنگ بشری، مسالهای دیربنیاد است و با مرگ ارتباطی تنگاتنگ دارد و ریشهی مدوّن فلسفی آن را در اندیشههای اپیکوروس میتوان دید و در نصوص و آثار عهد اسلامی نیز، بهفراوانی نشانههایی از آن ثبت شده؛ چنانکه در این سخن منظوم که به امیرمومنان(ع) نسبت داده شده، به وضوح به اهمیت لحظه (دم) اشاره شده است:
مافات مضی و ما سیاتیک فاین
قم فاغتنم الفرصه بین العدمین*
اما آنچه در فرهنگ اسلامی و ادبیات فارسی، اهمیت دارد تفاوت نگاه به "دمغنیمتدانی" است؛ چنانکه در ادب عرفانی، دم و وقت و تکتک لحظات حیات، پنجرهای در مسیر سلوک و یافتنِ انوار حقیقت است:
صوفی ابنالوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق
و آنگاه که سعدی در بیت زیر از "دم غنیمتدانستن" سخن میگوید، شاید به این مساله توجه دارد:
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده شود کاین دم از اوست
دم، چه زمان و چه نفَس و چه جان باشد، از این منظر کاربردی عمدتا عرفانی دارد؛ حال آنکه در نوع نگاه خیامی، در "دم غنیمتدانی"، امکان حیات جسمانی/ انسانی، اهمیت دارد:
این قافلهی عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
و سعدی نیز، آنگاه که از نفَس سخن میگوید تاحدودی از زاویهی این معنی به "دم" نگریسته است:
خبرداری ای استخوانی قفس
که جان تو مرغی است نامش نفس
چو مرغ از قفس رفت و بگسست قید
دگر ره نگردد به سعی تو صید
دم؛ فرصت است: فرصتی برای کشف عرفانی یا زیست جسمانی یا طربِ زندگانی یا سلوک آسمانی؛ هرچند در مقام لفظ در اشعار به صورتی مشابه جلوهگر شده است.
به نظر میرسد؛ با وجود نزدیکشدن فاصلهی دم عرفانی و دم انسانی، در ادبیات قرن ششم؛ همچنان تلقی روزبهان از دم، بُعد عرفانی آن بودهاست؛ نکتهای که با نوحهگری خروس سحری و آیینگی صبح برای عبرت گرفتن (چون آیینگی دل و دنیا در تمثیلهای مشابه) تناسب دارد. اما باید این مساله را هم در نظر گرفت که نوع عرفان جمالشناسی روزبهان با تلفیق شدن دمهای عرفانی و انسانی سازگاری دارد و ادامهی این سنت را در شعر سعدی و کمالش را در غزل حافظ میبینیم؛ تا آنجاکه نمیتوان بهوضوح تصریح کرد که در بیت زیر از حافظ، منظور کدامیک از دمهای انسانی یا عرفانی است:
عمر را غنیمت دان، آنقدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان، این دم است تا دانی
در حقیقت، نوع تفسیر انسانی کاتبان خیامنویس از گذران عمر، در رباعی ذکر شده، سبب شده آن را به دیوان خیام راه دهند؛ حال آنکه کاتبان آشنا به مرام و نگاه روزبهان و محیط حیات او، بهدرستی این شعر را به نام او ثبت کردهاند.
* پ.ن. مضمونی پرکاربرد در ادب پارسی؛ رودکی:
نامده تنگدل نباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
خیام:
از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن
فردا که نیامدهست فریاد مکن
#خیام
#روزبهان
#دم_غنیمت_دانی
@mmparvizan