eitaa logo
معلمانه
1.1هزار دنبال‌کننده
432 عکس
458 ویدیو
35 فایل
معلم دوره ابتدایی معلم فلسفه برای کودکان فعال در حوزه تربیت کودک @ali_2269
مشاهده در ایتا
دانلود
معرفی_برخی_از_تکنیک_های_برجسته_در.pdf
381.5K
💠 معرفی برخی از تکنیک های برجسته در یادگیری مشارکتی @moalemieshqe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♻️ گفتار قابل تأمل از مرحوم آیت الله بهجت(ره) درباره نحوه برخورد با پیروان کسانی که در حق اهل بیت(ع) ظلم کردند. @moalemieshqe
چند پیشنهاد برای جذاب شدن ورزش صبحگاه ✅بچه ها به جای خطی به صورت گروه های دایره ای بایستند و میان هر گروه یک نفر بایستد. ✅ به جای تمرین های کلیشه ای مدل های مثل تمرین های زورخانه ای را انجام بدهند. ✅در حین ورزش ضرب زورخانه یا ریتم های دیگر پخش شود. ✅با بازی ترکیب شود(مثلا به بچه ها می گویم سعی کنید با چشم بسته یا دهان بسته تمرین کنید) ✅زمینه ی جذاب تعریف کنید( مثلا، می گوید فرض کنید، اینجا دریاست و مربی میان حلقه، کوسه ای که اگر کسی هماهنگ نباشد او را می بلعد و او باید بیرون حلقه تمرین کند یا هر داستان دیگه، فرض کنید روی یک تکه یخ شناورید و دائما این طرف و آن طرف می روید باید مراقب باشید توی آب نیفتید و...) @moalemieshqe
معروف کوهنورد و طناب داستان در مورد یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود او پس از سالها آماده سازی ماجراجویی خود را آغاز کرد شب بلندی های کوه را تماماً در بر گرفت و مرد هیچ چیز را نمی دید همه چیز سیاه بود همان طور که از کوه بالا میرفت چند قدم مانده به قله کوه پایش لیز خورد و در حالی که به سرعت سقوط می کرد از کوه پرت شد. در حال سقوط فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش می دید. اکنون فکر می کرد مرگ چه قدر به او نزدیک است نا گهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد. بدنش میان آسمان و زمین معلق بود و فقط طناب او را نگه داشته بود و در این لحظه سکوت برایش چاره ای نماند جز آنکه فریاد بکشد خدایا کمکم کن نا گهان صدای پر طنینی که از آسمان شنیده می شد جواب داد: از من چه می خواهی؟ ـــــای خدا نجاتم بده! ــــواقعا باور داری که من می توانم تو را نجات دهم؟ ــــالبته که باور دارم ــــاگر باور داری طنابی را که به کمرت بسته است پاره کن یک لحظه سکوت... و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد. گروه نجات می گویند که روز بعد یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند بدنش از یک طناب آویزان بود و با دست هایش محکم طناب را گرفته بود.... و او فقط یک متر از زمین فاصله داشت.... @moalemieshqe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍به بچه ها گفتیم از کتابخانه، کتاب داستانی را پیدا کنند و بعد از مطالعه، کتاب رو ببندند و هر چه فهمیدن بنویسند. این فعالیت موجب رشد تفکر و تقویت بیان و فهم مطلب می شود، چرا که بچه ها باید ببینند و درک کنند و درک خود را روی کاغذ تقریر کنند. @moalemieshqe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگرانی پیامبر برای کودکان آخر الزمان رحیم پور ازغدی ‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‎@moalemieshqe
🔻 جنگ با شیر مردی در روستا زندگی می کرد و کار او شب‌ها به صحرا رفتن بود. یک شب به صحرا رفت و در آن شب تاریک به حیوانی برخورد کرد. مرد روستایی گمان برد آن حیوان که در ظلمات شب، خیلی دیده نمی‌شد، سگ است؛ پس با او درگیر شد و بعد از درگیری‌های سخت، بالاخره حیوان را از پا در آورد و کشت و از آنجایی که احساس کرد شاید پوستین این حیوان به کار بیاید، آن را به دوش انداخت و به سمت روستای خود راه افتاد. پس از اینکه به روستا وارد شد، از رفتار هم روستایی‌های خود بسیار شگفت زده شد، همه با تعجب به اونگاه می‌کردند تا اینکه فریاد زد، آهای مردم، این مرد یک شیر قوی هیکل شکار کرده است، مرد روستایی که هنوز به حیوان روی دوش خود دقت نکرده بود، یکهو جا خورد، و از شنیدن نام شیر غش کرد. مرد روستایی، نمی‌دانست حیوانی که به او حمله کرده است، شیری بوده قوی هیکل. وقتی به هوش آمد، از او پرسیدند چی شده؟ چرا وقتی گفتیم شیر، غش کردی؟ مرد گفت: من نمی‌دانستم حیوانی که دیشب با او مبارزه کردم، شیر بوده، من فکر کردم یک سگ شکاری است. 🔘 تفاوت برنده و بازنده ها همیشه به توانایی جسمی نیست. قدرت فکر، می تواند شما رو برنده یا بازنده کند! @moalemieshqe
معلم مقتدر، معلمی نیست که با داد و تنبیه و تهدید، بچه ها از او حساب ببرند، بلکه اقتداری ارزشمند است که از محبت برخواسته باشد و دانش آموز برای اینکه از چشم معلم نیافتد، از او حساب می برد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎥 فیلم ١٠٠ ثانیه‌ای آمبولانس کجایند مردان بی ادعا... @moalemieshqe
چنین که یخ زده ایمان من اگر هر روز هـزار بـار بـیــایـد بـهــار کـافـی نـیـسـت @moalemieshqe
951128-Panahian-TarbiatShakhsiatKhodsakhteDarMadrese-18k.mp3
5.18M
🔉 تربیت شخصیت خودساخته در مدرسه علیرضا پناهیان @moalemieshqe
ضرب المثل فوت کوزه گری در ایام قدیم کوزه گری با شاگردش مشغول کوزه گری بود. او هر روز به کمک شاگردش از خاک، گِل درست می کرد و با گِل، کوزه های سفالی می ساخت. کوزه گر آدم با تجربه و هنرمندی بود. به همین دلیل کوزه های تمیز، زیبا و ارزشمندی درست می کرد. در یکی از روزها که استاد کوزه گر مشغول کار بود، ناگهان شاگردش جلو آمد و گفت: «استاد! مزد من خیلی کم است. دیگر نمی خواهم در کارگاه شما کار کنم. یا مزد مرا زیاد کنید، یا بگذارید من بروم دنبال کار خودم.» استاد کوزه گر، هم به شاگردش احتیاج داشت، هم پول بیشتری نداشت که مزد او را زیاد کند. او راه دیگری نداشت جز این که از کمک شاگردش چشم بپوشد. اما این را هم می دانست که شاگرد او هنوز تجربه ی زیادی ندارد و هنوز به مرحله ی استادی نرسیده است. این بود که به او گفت: «تو هنوز باید شاگردی کنی. هنوز استادکار خوبی نشده ای. بهتر است مدتی دیگر پیش من بمانی تا هم من شاگرد دیگری برای خودم پیدا کنم و هم تو فوت و فن کوزه گری را بهتر یاد بگیری»  شاگرد کوزه گر که فکر می کرد همه کارهای کوزه گری را یاد گرفته است، زیر بار نرفت و گفت: «نه! من دیگر اینجا کار نمی کنم» فردای آن روز شاگرد رفت تا برای خودش کارگاه تازه ای راه بیندازد و استاد هم تنها شد. شاگرد بهترین خاک رس منطقه را تهیه کرد. با آن گِل رس درست کرد و مشغول کار شد. سعی کرد هر چه را که از استادش آموخته بود به کار ببندد. با گِل رس ظرف های سفالی قشنگی ساخت. بعد، ظرف ها را توی کوره گذاشت تا گِل پخته شود. دو روز بعد، کوره را خاموش کرد و ظرفهای سفالی پخته شده را از کوره بیرون آورد. ظرف هایی که شاگرد در کارگاهش ساخته بود، سالم و محکم بودند، اماهیچ کدام مثل ظرف های دست ساز استاد شفاف و زیبا نبودند.  شاگرد دوباره کارهای استاد کوزه گر را در ذهنش مرور کرد. دوباره با خاک رس گِل درست کرد و پشت دستگاهش نشست و به گِل رس شکل داد. ظرف های گِلی که آماده شد، شاگرد باز هم کوره اش را روشن کرد تا دست سازهای خودش را در کوره بپزد. در همه مراحل سعی کرد کارهای استادش را مو به مو اجرا کند. وقتی زمان خاموش کردن کوره فرا رسید، شاگرد به سراغ ظرفهای سفالی رفت. این بار هم ظرف ها سالم و محکم از کار در آمده بودند، اما هیچ کدام شفاف و زیبا نبودند. شاگرد نمی دانست چه کار کند. دل به دریا زد و در کارگاهش را بست به سراغ استاد کوزه گر رفت. سلام کرد و خسته نباشیدی گفت. استاد جواب سلامش را داد و پرسید: «شنیده ام که کارگاهی برای خودت رو به راه کرده ای، خوب وضعیت چطور است؟ کار و بارت خوب است؟»  شاگرد گفت: «نه استاد! ظرف هایم شفاف و زیبا از کار در نمی آید. من تمام مراحل ساخت و پخت ظرف سفالی را از شما آموخته ام. آنها را مو به مو اجرا می کنم، اما نمیدانم چرا ظرف های من مثل کارهای شما زیبا و شفاف نمی شود.» استاد گفت: «من تو را دوست دارم. تو هم باید مرا دوست می داشتی و یکباره تنها رهایم نمی کردی. باید صبر می کردی تا من شاگرد تازه ای پیدا کنم، بعد می رفتی. عیبی ندارد. حالا چاره ی کار این است که دوباره پیش من کار کنی تا هم من شاگرد تازه ای پیدا کنم و هم تو مشکل کارت را پیدا کنی.» شاگرد قبول کرد. کارگاه خودش را بست و دوباره پیش استاد مشغول کار شد. شاگرد از آن روز به بعد بیشتر از گذشته به کارهای استادش دقت کرد. استاد گِل رس را شکل می داد. ظرف های درست شده را لعاب می زد و سر آنها را توی کوره می چید و می پخت. شاگرد هم در کارگاه خود همه ی این کارها را می کرد اما هنوز نمی دانست چرا کوزه های او شفاف و زیبا از کار در نمی آمد. یک روز شاگرد نزد استاد رفت و گفت: «اگر ده سال دیگر هم بخواهید من پیش شما کار می کنم. اما راز شفاف و زیباتر شدن کارهایتان را برای من بگویید. چون بدون شک رمز و رازی دارد. من باید بفهمم چرا ظرف هایی که می ساختم خوش آب و رنگ نمی شدند.»  استاد گفت: «نه! دیگر نیازی نیست پیش من کار کنی. از فردا شاگرد تازه ای به کمکم خواهد آمد. تو همه ی کارها را به خوبی یاد گرفته ای اما فوت کوزه گری را نیاموخته ای.»  شاگرد گفت: «فوت کوزه گری؟ این دیگر چه نوع کاری است؟»  استاد گفت: «من پیش از آن که کوزه های ساخته شده را توی کوره بگذارم، به آنها فوت می کنم تا از گرد و خاکی که در کارگاه روی آنها نشسته است پاک شوند. تو این کار را نمی کردی. گرد و خاک روی ظرف ها باعث تیره شدن رنگشان می شود. تو باید فوت کوزه گری را هم یاد می گرفتی». @moalemieshqe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر موقع دلگیر بودید و‌ غم دنیا به دلتون سنگینی کرد، این صوت ملکوتی رو گوش کنید... @moalemieshqe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍یکی از وظایف مدرسه، ایجاد علاقه اجتماعی یا مسئولیت پذیری در کودکان است. این علاقه را در بچه ها باید داستان ها و نکته ها، کاشت و شرایط تمرین آن را فراهم کرد. مثال هایی برای تمرین دادن به بچه ها👇 🔹امروز یک نفر را خوشحال کنید.(هر طور که می توانید) 🔹یکی از نیازمندان محله خود را شناسایی کنید. 🔷خوراکی خود را با یکی از دوستانتان تقسیم کنید. 🔹یکی از اسباب بازی های خود را هدیه بدهید. و.. ✍مربی باید خود نمونه عملی اینگونه رفتار ها و بخشش ها باشد. @moalemieshqe
طرح‌های مهیج یادگیری در مدرسه ✅ لینک دانلود: https://www.ketabrah.ir/go/b40227/1394944 ✅ کتاب طرح‌های مهیج یادگیری در مدرسه نوشته‌ی بهروز آیرملوی اثری‌ست متفاوت با صدها مستندات تصویری که با ارائه راهکارهایی کاربردی به مدیران و معلمان کمک می‌کند مدارس و کلاس درس خودشان را متفاوت، متنوع و شاداب برگزار و تحولی شگرف ایجاد کنند. در قرن حاضر... @moalemieshqe
جذاب همه بدو مناسب در فضای باز تقویت نشاط، تقویت تمرکز و تعادل @moalemieshqe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞در کنار هر شغلی اگر نقشی ندارید، خائن هستید!! مرحوم استاد علی صفایی حائری @moalemieshqe
چپی ها می گفتند «جاسوس آمریکاست. برای ناسا کار می کند.» راستی ها می گفتند « کمونیسته. » هردو برای کشتنش جایزه گذاشته بودند. ساواک هم یک عده را فرستاده بود ترورش کنند. یک کمی آن طرف تر دنیا، استادی سرکلاس می گفت : من دانشجویی داشتم که همین اخیرا روی فیزیک پلاسما کار می کرد. شهید مصطفی چمران🌷 @moalemieshqe
«از ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد» ولادت با سعادت پیامبر مهربانی و امام جعفر صادق علیه السلام مبارک باد @moalemieshqe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تجربه عالی نویسنده معروف ترک از تاثیر رفتار معلمش بر زندگی او ✍برای تاثیر در قلب ها تنها باید از قلب وارد شد، بدون زمینه محبت، نهایتا روی حافظه بچه ها اثر می گذارید. @moalemieshqe
إنْ قَدَرْتُم أنْ لا تُعْرَفوا فافْعَلوا ، وما علَيكَ إنْ لَم يُثْنِ علَيكَ النّاسُ ؟! وما علَيكَ أنْ تكونَ مَذْموما عِندَ النّاسُ؟! إذا كنتَ عِندَ اللّه ِ مَحْمودا؟! . امام صادق💚 عليه السلام اگر توانستيد ناشناخته بمانيد، چنين كنيد... وقتى نزد خدا ستوده باشى نگران نباش كه مردم ستايشت نكنند و نگران نباش كه در نظرشان نكوهيده باشی بحار الأنوار : 73/121/110 . @moalemieshqe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مفهومی وقتی شناخت به مسأله جدید، ناگهان باعث تغییر می شود! @moalemieshqe