معلم تراز | جواد جوادی
و لعنت بر این کمرویی...
تازه از پاساژ فیروزه بیرون آمده بودم. یک چندتایی هم برچسپ گرفته بودم برای شاگردانم تا در موقعیتی مناسب هدیهای مناسب به آنها بدهم. وسایل دستم بود و میخواستم از چهارراه شهدا به سمت میدان شهدا حرکت کنم. منتظر شدم تا اتوبوس بیآرتی برسد. جمعیت زیادی داخل اتوبوس بود. به زور خودم را چپاندم داخل. درب بسته شد و به سمت میدان شهدا حرکت کرد. اطرافم را نگاهی انداختم. همه چیز عادی بود اما یک نوجوان نظر مرا به خودش جلب کرد. او روی سکوی داخل اتوبوس نشسته بود، سرش را خم کرده بود و غرق در مطالعه کتابی بود. کتابی به نام «فوتبال علیه دشمن».
حقیقتا با دیدن او ذوق زده شدم. شما را نمیدانم اما اینکه ببینی در میان جمعیتی زیاد یک نفر برای خودش ارزش قائل است و از اوقات مردهاش به بهترین وجه استفاده میکند واقعا مرا سر ذوق میآورد.
اعتراف میکنم که آنقدر ذوق زده شده بودم که میخواستم همانجا بر پیشانی او بوسهای بزنم و احسنتی نثارش کنم تا بفهمد که چقدر کارش ارزشمند است...
مخصوصا این ذوقزدگی زمانی دو برابر شد که دیدم درست بالای سر این نوجوان، یک جوان داشت اَتَک روزانهاش را در کلش انجام میداد.
در دلم گفتم یکی از برچسپ هایی که برای شاگردانم گرفته بودم را به او هدیه بدهم...
اما ناگهان هجوم سوالات ذهنم را مشغول کرد... سوالاتی مثل اگر او از این کار خویش نیاید چه؟ اگر دیگرانی که در جستجوی سوژه بودند فکر اشتباهی به مغزشان خطور کند چه؟ اصلا شاید کتاب مال او نبوده و او فقط در حال ورق آن بوده از سر کنجکاوی؟ و...
و ناگهان هجوم این سوالات کار را چنان بر من دشوار ساخت که گویی وجودم را طناب پیچ کرده بودند و دریغ از یک سانت توانایی حرکت...
تا به خود آمدم دیدم دیر شده و به ایستگاهی رسیده بودم که باید پیاده میشدم...
در آخر پیاده شدم با حسرتی بر دل و افسوسی که از لبانم جاری بود...😞
و لعنت بر این کمرویی و وسوسه های صدر...
و حالا که آن فعل حقیقی را انجام ندادم تصمیم گرفتم این فعل مجازی را برایت بفرستم...
و این عکس را هم به همین مناسبت گرفتم و میگذارم تا نگاه زیبای حاج قاسم هدیهای باشد به چشمان معصوم تو که بر روی خطوط صغحه کتاب سواری میکرد و پیش میرفت و تا جایی که حتی متوجه من هم نشدی.
به تو که حتی اسمت را هم نمیدانم... و همچنین امثال تو، تا بدانی که هنوز هم هستند افرادی مثل بنده که از دیدن نوجوانهایی مثل تو چقدر ذوق زده میشوند و به آینده این کشور امیدوار...
با نهایت احترام همه شما را از صمیم قلب دوست دارم❤️
۹ شهریور ۱۴۰۱
#کتاب
#متربی
#نوجوان
#خاطره
میداندار #معلم است🌱
در مجموعهی آموزش و پرورش، میداندار معلم است. همهی طراحیها و مدلسازیها برای این است که معلم بتواند کارش را #خوب انجام بدهد.
#وسط_میدان، معلم است؛ #صف_مقدم، معلم است؛
بقیه کمککننده و پشتیبانیکننده و تدارککنندهی به او هستند تا او بتواند این عنصر و این مادهی طبیعی را که در اختیار او قرار دادهاند - یعنی #کودک و #نوجوان - با #هنرمندی خود، با #جهاد خود، با #دلسوزی و #کاردانی خود به یک مادهی با ارزش تبدیل کند و #ارزش_افزودهی او را بالا ببرد.
این ارزش افزوده، دیگر #قابل_مقایسه با ارزش افزودهی تولید هیچ مصنوع و هیچ شیء دیگری نیست؛
حتی اگر ما از خاک #طلا بسازیم، اگر با استخراج معدن، #انرژی_هستهای بهوجود بیاوریم، این از آن بالاتر است. شما #انسان تربیت میکنید و انسان تولید میکنید.
مقام معظم رهبری
۱۲ اردیبهشت ۸۶
کانال مُکَلّا - جوادی
https://eitaa.com/mokalla
معلم تراز | جواد جوادی
فقط آخرش😅😄🤣 @nakhchilik
کلیپ بالا رو نگاه کنید...
اثر تربیتی یک #والد یا یک #معلم دقیقا بر روی یک #کودک یا #نوجوان همینگونه است.
در کودکان این مورد مشهودتر است اما در نوجوانان ممکن است تاثیر آن دیده نشود ولی در وجود او رسوخ میکند و اثر خودش را میگذارد.
تَک تَکِ حرکات معلم و والدین در زیر دوربین نظارتی کودک و نوجوان قرار دارد. میبیند و #تقلید میکند.
از این رو نقش شما در تعلیم و تربیت یک نقش بسیار بسیار مهم است.
شما میتوانید به راحتی یک دانش آموز را #بهشتی یا #جهمنی کنید.
برا همین است که هیچ شغلی، تکرار میکنم، هیچ شغلی در رتبه و جایگاه معلمی قرار نمیگیرد.
و از این رو هم باید به خود افتخار کنید که چنین مسئولیت بزرگی را برعهده گرفتهاید و هم باید مراقب باشید که مایه هدایت باشید نه گمراهی.
#معلم_تراز
@moallem_taraz