eitaa logo
شهدای مدافع حرم
910 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
متولد نهم آبان ۱۳۶۴ بود، در تهران.🌹 مثل همه دهه شصتی ها چیز زیادی از دفاع مقدس و حال و هوای جهه ها به یاد نداشت.🌾 مطابق سالروز تولدش تنها ۴ ساله بود که روح الله به خدا پیوست.🍃 اما از همان کودکی سرباز امام بود و گوش به فرمان خلف صالحش. ✨ 3⃣
سال های متمادی در در مناطقی همچون بشاگرد، جور دیگری دفاع را در خدمت به مردم محروم آنجا تجربه و تمرین کرده بود.🌸 بود و .✨ مرید امام حسین (ع) بود و به قول مادرش اصلا مدافع حرم به دنیا آمده بود. 🍃 4⃣
مسئول بسیج دانش‌آموزی مسجدصاحب‌الزمان(عج) به خاطره‌ای که از شهید دارد اشاره می‌کند🍃 و می‌گوید: «‌تابستان آن سال به‌عنوان برنامه اختتامیه فعالیت بسیج دانش‌آموزی بچه‌ها را برای اردو به بهشت زهرا بردیم. 🍃 محمدحسین برخلاف بقیه دوستانش با محیط بهشت زهرا(س) و قطعه شهدا به خوبی آشنا بود. وقتی بر مزار شهدا حاضر می‌شدیم محمدحسین زندگینامه آن شهید را برای‌مان تعریف می‌کرد. 🌹 این کودک ۱۲ساله برخلاف بسیاری از افراد به خوبی با شهدا آشنا بود...»❤️ 5⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستندی کوتاه درباره ی شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی🌹 ✔️حتمابببینید 6⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پس از شهادت این شهید بزرگوار، حاج قاسم سلیمانی با کلماتی مقتدرانه او را این‎گونه توصیف کرد:🌹 « رشادت‌ها و شجاعت‌های شهید عمار مانند همت بود، عمار مثل پسرم بود، همیشه برایش صدقه می‌گذاشتم و میگفتم مراقب خودتان باشید.»❤️ 7⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرباز سوری مسیحی که به کمک داش محمد حسین شیعه شد...🕊 8⃣
ببین هرچی ازش بگم کم گفتم همین الان یا علی بگو و کتاب عمار حلب رو تهییه کن. اگه به کتابفروشی دسترسی نداری،می تونی از اپلیکیشن طاقچه دانلودش کنی. کتاب عمار حلب بدو ماشاءالله
🌹شادی ارواح طیبه شهدا و اینکه عاقبت ما ختم به شهادت بشه صلوات🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🔻کاری کن ای شـــــهید ... بعضی وقت ها نمیدانم ... در گرد وغبار گناه این دنیا چه کنم .. مرا جدا کن از زمین ... دســـــتم را بگیر ... میخواهم در دنیای تو ... "آرام" بگیرم .... "دســـــتم را بگیر"😭😭
🦋🕊🦋 خیلی بهش حساس بودم دوست داشتم فقط برای من باشه آخرین دفعه بهش گفتم:می­خواهی بروی اجازه می­دهم ولی باید قول بدی آن هم اینکه عروس اول و آخرت من باشم خندیدو گفت:باشه❤️ 🦋🕊🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم 💐 سر سفره 🌷شهید محمد اسدی 🌷 هستیم.
شهید محمد اسدی (غلامعباس) تاریخ تولد : 1364/06/30 محل تولد : مشهد تاریخ شهادت : 1395/03/17 محل شهادت : جنوب حلب - سوریه وضعیت تاهل : مجرد محل مزار شهید : مشهد – بوستان خورشید
شهید محمد اسدی در تاریخ ۱7 خرداد 1395 در سوریه به شهادت رسید و پیکر مطهرش پس از گذشت یک سال، مهرماه 96 به کشور منتقل و در کوهستان پارک خورشید مشهد در کنار مزار شهید مدافع حرم جواد جهانی به خاک سپرده شد.
او از شهدای دانشجوی مدافع حرم به شمار می آید، تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی رشته حقوق به پایان رسانده بود.👇👇 «فاطمه اسدی» خواهر بزرگتر شهید محمد اسدی از روزهای حضور پرشور و حرارت برادر در خانواده می گوید. «آن روز سر کلاس بودم و درس حسنک کجایی را می خواندیم که پدرم آمد دنبالم، تا به دیدن مادرم که تازه زایمان کرده بود برویم. ازاینکه قرار بود فرزند دیگری به جمع خانواده اضافه شود، خوشحال بودم. محمد پسر سوم و پنجمین فرزند از 8 فرزند خانواده ما بود.
قبل از رفتن، پدرم پیشنهاد داد برایش دفتر وکالت بزند. گفت بمان و نرو. محمد هم گفت به فرض که دفتر وکالت زدم، خانه خریدم، بهترین ماشین را هم انداختید زیر پایم، آخرش چه؟ می گفت همین اول راه خودم را پیدا کردم و می خواهم به سوریه بروم. خیلی هم دوست داشت مادر و پدرم با رضایت قلبی اجازه رفتنش را بدهند. با اینکه قبلا یک سالی در عراق حضور یافته بود، می دانست وضعیت سوریه متفاوت است و می خواست مادر و پدر هم از رفتنش رضایت داشته باشند. دست و پای مادر را می بوسید و می گفت دوست دارم شما راضی به رفتن باشید؛ من نمی توانم در شرایطی که بچه را جلوی مادرش سر می برند اینجا راحت زندگی کنم. از عاشورا برای مادرم گفت، که اگر ما در روز عاشورا بودیم حتما به یاری اباعبدالله (ع) می رفتیم، امروز هم روز عاشوراست، امروز وقت امتحان ما است. با این حرف ها همه را برای رفتن آماده می کرد.
اوایل بهمن ماه سال 94 با لشکر فاطمیون به سوریه رفت. قبل از آن حدود یک سال در عراق بود. ماجرای رفتنش خیلی مفصل است، برادر کوچکتر ما با کارت افغانستانی یک بار به سوریه رفته بود؛ اما بار دوم که برای رفتن اقدام کرد متوجه شدند ایرانی است، اجازه خروج ندادند و در قم بود که جلویش را گرفتند. محمد بعد از این اتفاق خیلی به برادرش اصرار کرد که کارت را به او بدهد. هر روز زنگ می زد و می گفت کارت را بده، تا حداقل من بتوانم بروم. البته محمد خودش بسیجی فعال بود و دوره های نظامی را دیده و عربی را نیز کاملا بلد بود؛ فقط از برادرش کارت می خواست، تا بتواند با نیروهای فاطمیون به سوریه برود.
محمد که با کارت برادرم به سوریه رفته بود، بدون گذراندن هیچ دوره آموزشی پس از 2 ماه و نیم فرمانده گردان شد. یکی از فرماندهان مازندرانی تعریف می کرد که یکی را به دنبال محمد فرستادم تا ببینم چطور کار می کند. بعد از 2 روز شخصی که فرستاده بودم برگشت و گفت این «غلامعباس» (اسم جهادی محمد در سوریه بود) از من واردتر است. انقدر قشنگ کار سازماندهی را انجام می دهد که دیگر به حضور من احتیاجی نیست. انقدر جدی خودش را افغانستانی معرفی کرده بود که خود بچه های افغانستانی هم هیچ شکی نکرده بود. حتی یک بار که برخی به افغانستانی ها توهین کرده بودند، با جدیت طرفداری کرده بود که چرا به ملیت من توهین می کنید. بسیاری از نیروها تا بعد از شهادت محمد نمی دانستند ایرانی است.
لیاقت محمد چیزی جز شهادت نبود؛ به خاطر خواندن نماز اول وقت، خواندن نماز شب و سخاوت، مهربانی، شجاعت، بصیرت و هوشش. اگرچه انسانی عاری از عیب و گناه پیدا نمی شود، ولی قطعا شهدا در مسیر شهادت کارهایی می کنند که به واسطه آن لایق شهادت شده و پاک می شوند. از 2 ماه قبل از سوریه رفتن، برایمان جالب بود که حس دیگری به محمد داشتیم. از ذهن همه اهالی خانه گذشته بود که وقتی محمد در اتاقش را باز می کند و بیرون می آید انگار نوری از اتاق خارج می شود. حتی یک بار برادرم به من گفت حس می کنی محمد چقدر نورانی شده؟! تعجب کردم و گفتم داداش! من هم می خواستم همین را بگویم. برای اینکه به سوریه برود، 40 روز نذر روزه کرده بود. حتی بیشتر از این 40 روز را روزه گرفت. سه روز هم در حرم معتکف شد. خیلی بحث اعتقادی نمی کرد؛ ولی برادر کوچکترم که همیشه با محمد بود، می گوید هرچه دارم از محمد دارم چون محمد بود که من را هیئتی کرد. فقط یک بار آن هم وقتی بچه بود از شهادت گفت، که ما به حرفش خندیدیم. خیلی اهل صحبت کردن از اینکه دوست دارد شهید شود، نبود. اصلا اینطور نبود که بخواهد بگوید برای شهادتم دعا کنید. حتی فیلمی در سوریه دارد که می پرسند دوست داری شهید شوی؟ و محمد پاسخ می دهد: «هرچه خدا بخواهد». خیلی تسلیم خدا بود. وقتی می خواست از ما خداحافظی کند من و برادرم را صدا زد و با همان حجب و حیای همیشگی گفت: «من نباید این حرف را بزنم؛ ولی دوست دارم این سفارش را بکنم و بگویم که رسول خدا که پیغمبر بود، تنها وظیفه اش رسالت بود. ما هم تنها مامور به انجام وظیفه هستیم؛ نه حصول نتیجه» این حرف محمد برای من تلنگر بود؛ چون آدم بسیار حساسی هستم و برای همه نگرانم. بعد از شهادت محمد حس کردم در بسیاری از کارهایم آرامشی که باید داشته باشم را دارم و نگرانی قبلی را ندارم.»
💠نحوه شهادت 🔹همرزمان شهید از دوربین پیکر چند را بین نیروهای خودی و دشمن  مشاهده میکنند و به جانشین محمد میگویند که در همان لحظه شهید بزرگوار🌷 سر میرسند و میگویند این شهداء چشم به راه فرزندانشانند 🔸او میرود که را با چند نفر دیگر که داوطلب میشوند برگردانند که در نزدیکی پیکر شهدا میخورند و به شهادت میرسند🕊و مادر این شهید هم چشم انتظار میماند و بعد از یک سال چشم انتظاری در نهایت پیکر پاکش را در مشهد و به خاک میسپارند. 🔹در زمان حضور طولانی مدت(حدود شش ماه) در سوریه به همرزمش گفته بود: دلم برای و پدر و مادر و برادران و خواهرانم تنگ شده💔 است ولی اجازه رفتن به مرخصی را به من نمیدهد و از حضرت زینب (س) میکشم که او را تنها بگذارم
«این دنیا بسیار کوچک وگذراست و مثل یک دیوار میماند که ما بر لبه آن راه میرویم و انتهای این دیوار که هدف ماست شهادت است و ما باید هدف خود را با دقت و هوشیاری ببینیم و با سرعت و اشتیاق به طرف ان بدویم و مواظب باشیم که در این مسیر کوچکترین لغزشی در ما به وجود نیاید که ممکن از این دیوار سقوط کنیم و به هدفمان که شهادت است نرسیم.» «خوشحال از اینم که دیگر عمه جانمان زینب (س) تنها نیست و فدایی زیاد دارد. کلنا فداک یا سیده زینب (س)» «دلم برای خانواده و پدر و مادر و برادران و خواهرانم تنگ شده است ولی غیرتم اجازه رفتن به مرخصی را به من نمیدهد و از حضرت زینب (س) خجالت میکشم که او را تنها بگذارم، اگر او را تنها بگذارم در آن دنیا جوابی برای حضرت علی(ع) ندارم که بدهم، و من پوتین‌هایم را جفت کرده ام و اصلا به مرخصی نمیروم یا باید جنگ تمام شود و ما به پیروزی کامل برسیم یا اینکه من به شهادت برسم.» «پدر جان دیگر از من دل بکنید و من را نذر عمه جانمان زینب (س) کنید . من خمس پنج پسرت هستم.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏵🎗هرکسی به شهداتوسل کند به بن بست نمی خورد🎗🏵 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
دهم ربیع الاول سالروز ازدواج پیامبر صلوات الله علیه وحضرت خدیجه سلام الله علیها مبارک باشه 🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ازدواج نورانی خاتم پیامبران حضرت محمد مصطفی ص وحضرت خدیجه س برشما وتمام فرشیان وعرشیان مبااااارک😍👏👏👏👏👏👏💐💐💐💐