📆 دوازدهم مرداد به زيارت امام رضا (ع) رفته بوديم، قرار بر اين بود كه نويد بعدا به جمع ما اضافه بشه، منتظرش بوديم اما مشكلى براش پيش اومده بود و وقتى به مشهد رسيد كه ما باید برمیگشتیم.
🍂 تو سوریه که بود به سعید پیام داد، برگردم با هم میریم مشهد؛ بعد از بازگشت پيكر مطهرش طبق وصيت، عازم مشهد شد.
✅ طبق قولی که داد با پیکرش مارو هم با خودش برد، شرايط طورى رقم ميخورد كه انگار واقعا حضور داره، حتی غذا حضرتی ما رو مثل همیشه هماهنگ کرد.
❤️ از لحظه ورود به حرم مطهر، تا برگشتن ما دقيقا با پرواز خودش بودیم. تو اين سفر فقط خونوادش بودن، ما رو خصوصى برد تا مثل هميشه به قولش عمل كنه.
✍️ به نقل از امیر طالبی و آقای سعید عرب
🍃15🍃
💫 شبی که رسیدیم مشهد، به همراه آقا نوید راه افتادیم سمت حرم. تو راه داشت روایاتی از امام صادق (ع) بهم میگفت؛ وقتی وارد حرم شدیم، مستقیم رفت صحن گوهرشاد، نشستیم جلوی گنبد. گفت : یه زیارت عاشورا برام بخون
گفتم : چشم
🌸 زیارت عاشورا که تموم شد دیدم خیره به گنبد بود و با حضرت رضا (ع) داشت حرف میزد. گفتم :
😢 آقا نوید سیمت وصل میشه ما رو هم دعا کن
گفت : دعا کن برم اونور، "اونجا دستم بیشتر بازه"
✍️ به نقل از دوست #شهید_نوید_صفری_طلابری
🍃16🍃
میگفت : من در گروه تثبیت هستم و وقتی عملیات تمام میشود وارد منطقه میشوم تا ببینم از چه تکنیکها و سلاحهایی استفاده شده و…
⚠️ اما بعد از شهادتش فهمیدیم همیشه در خط مقدم بوده. حتی در این مدت چندبار مجروح شده بود اما اصلا به ما بروز نداد و نگذاشت ما خبردار بشویم...
✍️ به نقل از پدر #شهید_نوید_صفری_طلابری
@moarefi_shohada
🍃17🍃
#مادر_شهید
✨ رضایت ما را گرفت اما برای این که ما نگران نشویم به ما چیزی نگفت. یعنی نوید قبل از این دفعه که اعزام و شهید شد، دوبار دیگر هم رفته بود سوریه.
🔸 اولین بار بهمن ۹۴ رفت و عید ۹۵ برگشت. آن موقع برای این که من نگران نشوم هروقت زنگ میزد میپرسیدم نوید کجایی؟ میگفت مامان یک جای خوش آب و هوا. میگفتم یعنی شمالی؟
😉 میخندید و از جواب دادن طفره میرفت. البته خواهر و برادرانش میدانستند رفته سوریه، اما به من نگفته بودند که نگران نشوم. دفعه دوم دیگر همه ما میدانستیم. زنگ میزد میگفت من حلب هستم. اما نمیگفت دقیقا آنجا چهکار میکند. باز هم برای این که ما نگران نشویم میگفت مستقیم در عملیات شرکت نمیکند.
🍃18🍃
#مادر_شهید
🌹 نوید وقتی سوریه بود مدام زنگ میزد، با همه ما صحبت میکرد. اما دفعه آخر که زنگ زد ۱۴ آبان بود، یعنی یکشنبه. گفت چند روز نمیتوانم زنگ بزنم. نگران نشوید. بعد هم گفت :
😍 مامان برای من دعا کن. اگر من بروم اینجایی که میخواهم بروم، خیلی راحتتر برمیگردم ایران.
😔 من آن موقع نفهمیدم منظورش چیست، گفتم اِنشاءالله، اِنشاءالله که راحت برمیگردی. بعد هم گفتم اِنشاءالله که عاقبت بهخیر میشوی.
❤️ نوید این را که شنید چند لحظه مکث کرد. انگار که همانجا رضایت من را برای شهادتش برای عاقبت بهخیریاش گرفت. این آخرین تماس ما بود. بعد دیگر از نوید خبر نداشتیم...
@moarefi_shohada
🍃19🍃
#مادر_شهید
۲۱ مرداد اعزام شد. قبل از رفتنش من چندبار اصرار کردم، نرود. چون تازه داماد بود. چهارماه از عقدش میگذشت. گفتم :
❤️ مامان جان تو میخواهی یک زندگی جدید شروع کنی. میخواهیم برایت خانه بگیریم. عروسی بگیریم. خودت بالای سر کارهایت بمان. اما نوید گفت : نه مامان، این دفعه هم بروم، بعد برمی گردم سر فرصت کارهای عروسی را انجام میدهیم.
😔 قرار بود آذرماه مراسم ازدواجش را برگزار کنیم، اما شهید شد و پیکرش را تشییع کردیم.
🍃20🍃
#همسر_شهید
🌷 من به خاطر علاقه ای که به سبک زندگی شهدا و فرهنگ ايثار و شهادت داشتم هميشه به گلزار شهدا سر می زدم. در اين سال ها هم که شهدای مدافع حرم زياد شدند، يکی از کارهايم اين بود به قطعه شهدای #مدافع_حرم هم سر بزنم.
🔷 در همين رفت و آمدها با خانواده شهيد مدافع حرم رسول خليلي در سر مزارش آشنا شدم و با مادرشان رفت و آمد پيدا کردم. عيد غدير پارسال (۹۵) هم با مادر شهيد خليلی همراه شدم و سر مزارش شربت و شيرينی پخش کرديم.
☺️ آن روز انگار آقا نويد هم سر مزار رسول حضور داشتند، اما ما آن موقع همديگر را نه ديده بوديم نه می شناختيم. بعدها آقا نويد برايم تعريف کرد همان روز که سر مزار #شهيد_رسول_خليلی بوده، با پدر شهيد خليلی همصحبت می شود و از او می پرسد حکمتش چيست مزار اين شهيد هميشه اين قدر شلوغ است؟
🌹 پدر آقا رسول هم می گويد : رسول خيلی اخلاص و کرامت داشت و خيلی ها حاجت روا از سر مزارش بر می گردند.
🔸 آقا نويد هم همانجا رو به سنگ مزار آقا رسول می گويد من که با شما اين همه رفيقم و ارادت دارم، کاری کن که يک دختر مناسبی برای ازدواج برای من هم پيدا بشود.
✅ بعد دقيقا در همين هفته خاله آقا نويد و مادر من که از دوستان قديمی بودند، بعد از ۱۵ سال همديگر را پيدا می کنند و شش روز بعد از عيد غدير مراسم خواستگاری ما برگزار شد.
💫 شبی که قرار بود خانواده آقا نويد به خواستگاری ام بيايند من به دلم افتاد عکس #شهيد_رسول_خليلی را در اتاقم بگذارم.
🌺 آقا نويد که برای صحبت وارد اتاق من شدند، چشمشان به عکس شهيد خليلی افتاد و کلا جلسه اول صحبت های ما، درباره ارادت مان به #شهدا مخصوصا شهيد خليلی بود.
😍 برای هردوی ما اين عنايت يک مهر تاييد بود.
@moarefi_shohada
🍃23🍃
#همسر_شهید
👤 به من گفت تا حالا دوبار به سوريه اعزام شدم و باز هم اگر فرصتش پيش بيايد، می روم. من هم گفتم اگر من جای شما بودم همين کار را می کردم و حتما می رفتم.
✅ بعد هم که صحبت مراسم نامزدی و صيغه محرميت مطرح شد و خود آقا نويد پيشنهاد کردند سر مزار دايی شهيدشان، مراسم را بگيريم و در مراسم ما مادر شهيد خليلی هم حاضر بودند.
😍 البته آقا نويد يک روز قبل از مراسم آمده بود به گلزار شهدا و همه #شهدا را هم به مراسم مان دعوت کرده بود. بعد هم از من خواست سر خطبه عقد دعا کنم شهيد بشود.
🔶 من گفتم شهادت که سعادت است، اما من کلمه زود را نمی گويم. گفتم اِن شاءالله وقتی به اوج مقام بندگی رسيدی و امام حسين (ع) بیتاب ديدارت شد، شهيد می شوی. بعد باز هم تاکيد کردم کلمه زود را نمی گويم. اگر می خواهی زودتر اين اتفاق بيفتد بايد تلاش کنی زودتر به اين جايگاه برسی.
🌹 ايشان هم گفت : اِن شاءالله که می رسم، اِن شاءالله که حضرت زهرا (س) خودش نظر می کند و می رسم.
🍃24🍃
#همسر_شهید
💥 شب عيد غدير من خواب ديدم جايی هستم که برايم آشنا نبود. يک فضای طاق مانندی داشت و مزار سه شهيد گمنام زير اين طاق قرار داشت. روی هر مزار هم يک پارچه سفيد کشيده بودند. من تک تک پارچه ها را کنار زدم. ديدم روی هر مزار نوشته اند شهيد گمنام.
💠 اما مزار سوم يک عکس هم داشت که در خواب انگار به من گفتند اين همسر توست و حاجت روا شدی.
آن موقع که من اين خواب را ديدم هيچ ذهنيتی از آينده نداشتم، اما وقتی که با آقا نويد آشنا شدم، برايش خوابم را تعريف کردم و گفتم فکر کنم عاقبتت شهادت است. نويد هم خيلی خوشحال شد. اما من همان موقع گفتم ولی گمنام نشوي ها. گفت نه اِن شاءالله که برمی گردم.
🕊 وقتی خبر شهادت نويد رسيد و ما از او بی خبر بوديم من نگران اين بودم گمنام بشود، اما نويد به قولش وفا کرد و برگشت.
😔 بعد هم که شنيدم او همراه دو رزمنده سوری بعد از شهادت در بوکمال دفن شده بود که نيروهای ايرانی پيکرش را تفحص کرده و برگردانده بودند. انگار همان خواب من تعبير شده باشد.
🍃25🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😔 لحظاتی از تحویل وسایل همراه #شهید_نوید_صفری_طلابری در سوریه به خانواده نوید
📸 عکس #شهید_سعید_علیزاده و قرآن جیبی که لحظه شهادت همراه نوید بوده
💔😭 دلم برات می خونه تو کجایی، تو کجایی...
چشام کاسه ی خونِ، تو کجایی تو کجایی...
🍃26🍃
✍️ بسمه تعالی
وصیت نامه پر از زحمات
مختصر عرض که برای شما زحمات زیادی دارد
سلام علیکم خدمت خوانندگان این متن
اول از همه اینکه بنده برای جهاد حرکت کردم و اگر در حین کار خداوند منت نهاد و سطح توفیق حقیر را بالا برد و اِن شاء الله از من در مورد شهادت پرسید و به اذن خودش لبیک گفتم از شما درخواست دارم.
🔹 اول از همه اگر پیگیری بازگشت یعنی اگر جسمی از گناه لبریز برگشت او را به حرم اباالجواد (ع) حضرت علی بن موسیالرضا (ع) ببرید و طواف دهید طوری که پیکر ضریح را ببیند.
🔸 دوم اینکه حقیر را با لباس پاکیزه سبز پاسداری که دارم دفن کنید اگر شد بدون غسل.
🔹 سوم اینکه محل دفن و مدفن حقیر پشت سر و پهلوی شهید رسول خلیلی باشد اگر شد در باغچه کناری چسبیده به رسول. این را به مسئولین بگویید که اگر مخالفت کنند حلال نمیکنم اگر نشد پشت رسول در وسط راه که زیر پای زائران شهدا و رسول باشم طوری که مزارم با زمین همسطح باشد امیدوارم که میسر باشد.
🍃27🍃
#دست_نوشته
#شهید_نوید_صفری_طلابری
❤️ خداوندا!
😔 این حدیث قدسی تو مرا به لرزه انداخت و میدانم که کمگویی و زیادگویی و بزرگنمایی و کذب در تو راه ندارد و برای همین، صحت این حدیث مرا تکان داد و تو میفرمایی :
«یا موسی بن عمران! ای موسی پسر عمران! دروغ میگوید کسی که میگوید مرا دوست دارد و تا صبح در خواب غفلت است.»
🌷 خدایا ما عمری دروغ گفتیم و در خواب بودیم و تمام بهانه ما این بود که اگر شب بیدار بمانیم و نماز بخوانیم، یا نماز صبح میگذرد و خواب میمانیم یا فردا در محل کار کسل هستیم و خسته و خلاصه تمام برنامه زندگیمان به هم میریزد و حالا غافل از اینکه تمام نیرو از توست، تمام زندگیمان توست و تمام کارها در دست توست.
🍂 آری خدا، نتوانستیم تمیز دهیم و بفهمیم که اگر ساعتی در شب بیدار بمانیم، راحت میتوانیم این کسر خواب را در میان روز جبران کنیم و به راحتی ساعت بدن تغییر میکند و بعد از مدتی عادت میکنیم.
✅ همانطور که در رمضان شبها عموما بیدار هستیم و روزها به کار میپردازیم و بعد از ظهرها استراحت میکنیم و خوش به حال کسانیکه زندگی کل سال خود را به این ترتیب میگذرانند، مانند دوست و استاد گرامی خود #شهید_علی_خلیلی که نه تنها شب بیدار بود، بلکه بعد از نماز هم بیدار میماند و معتقد بود روزی را در بین الطلوعین تقسیم میکنند یا آن جمله معروف آیتالله بهجت که میفرماید :
💫 برای نماز شب فقط کافی است ساعت خواب و بیداریت را کمی تغییر دهی، مطمئن باش نمیمیری.
😔 آری، ای خدا! ما ترس از مردن، از کمخوابی داریم، در حالیکه خواب باعث غفلتهای ما شده! پس به تو پناهنده میشوم از خواب، از غفلت، از حقههای دشمنانم و از تو میخواهم که روزیام کنی که با تو مناجات کنم و نماز گزارم و لذت مناجات و عبادات و فهم و درک آنرا به من بدهی اِنشاءلله...
پنج تیر ۱۳۹۴
@moarefi_shohada
🍃29🍃
🔹 #مناجات_باخدا ، #دست_نوشته شهید
ما زِ یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم
آه ای خدا به هرکه غیرِ تو دل بستم عاقبت دیدم که حاصلی ندارد و باز تویی که میمانی.
❤️ خدایا خود میدانی در حالی به این امر اعتراف میکنم که نه کسی مرا رنجانده و آزار داده و یا خلف وعده کرده و خیانت.
💫 در حالی مینویسم که همه به لطف تو بهترین رفتارها و رفاقت را با من دارند. آری خدا اما باید بگویم و گردن من است که بگویم تو فقط میمانی و این تو هستی که مهربانتر از پدر و مادرم هستی.
👤 و هر که ساعتی و یا روزهایی و یا سالی با او رفاقت کردم و احساس کردم میتوان روی آن حساب کرد. سریع او را از دست دادم. شاید این لطف تو بود و من از این منظر به او نگاه میکنم که تو او را از من گرفتی که من فقط به تو دل ببندم و از این بابت کمال تشکر را دارم.
👈 زیرا تمام این دوستیها قراردادی است و من باید این را بفهمم و این را خیلی فکر کردم تا متوجه شدم.
💥 خدایا من هیچ وقت تنها نبودم و هر وقت تنها شدم لحظهای نگذشت که تو همنشین من شدی و تمام تنهایی من را پر کردی. حالا یک همچنین رفیق و دوست خوب را آدم عاقل با چه رفاقت قراردادی میتواند عوض کند؟ هیهات!
💞 خدایا این تو بودی که همیشه مرا دوست داشتی نه من، من که اصلا لایق دوست داشتن تو و حتی اجازه و قادر به دوست داشتن تو نیستیم.
🌹 من ذره و تو بینهایت که با ذره قادر است عشقی اندازه و در خور بینهایت نشان دهد. تو هنرمند و خالق اثر و بنده حقیر مخلوق و هنر خلق شده. آیا هنر و تابلوی نقاشی میتواند نقاش و خالق و هنرمند خود را دوست داشته باشد.
هیات! که این هنرمند و خالق اثر است که تابلوی نقاشی خود را دوست دارد و از نگاه به او لذت میبرد.
📆 جمعه ۹۴/۰۴/۱۲ ساعت ۱۹، ۱۶ رمضان
@moarefi_shohada
🍃30🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در شفاعت شهدا دست درازی دارند
عکسشان را بنگر چهره نازی دارند
ما به یادآوری خاطره ها محتاجیم
ورنه آنان به من و تو چه نیازی دارند
#مدافعان_حرم
#شهید_سعید_علیزاده
مداحی #شهید_نوید_صفری_طلابری
🍃31🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کفشداری آقا نوید در حرم حضرت رقیه (س)
🍃32🍃
#پدر_شهید
این عکس را پسربزرگم انداخت. ما رفته بودیم معراج شهدا برای شناسایی نوید. فکر کنم هشتم آذر بود. من وقتی به نوید رسیدم دیگر طاقت نیاوردم. همانجا دویدم و نوید را در آغوش گرفتم. بچهام بود دیگر. دلم برایش تنگ شده بود. میدانستم زندگی با نوید خواب و خیالی بود که دیگر تکرار نمیشود. به خاطر همین محکم در آغوشش گرفتم و گریه کردم.
@moarefi_shohada
🍃37🍃
🌸 مناجات با اباعبدالله(ع) 🌸
بسمه تعالی
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده جوانیم از زندگانیم
با قلبی سرشار از شرمساری و ندامت می نویسم باشد که قدری درد این جراحت التیام گیرد.
لطفی که تو به من کرده ای، مادرم نکرد
ای مهربان تر از پدر و مادرم ، حسین(ع)
یاسیدالشهداء
با دلی سرشار از پشیمانی عرض میکنم آقاجان ببخش من را ببخش از اینکه دیر قیام کردم و دیر فهمیدم که باید
به شهادت رسید و بعد جهاد کرد نه این که جهاد کرد تا به شهادت رسید.
ببخش از این که دوسال پیش در اوایل حمله دشمنان به خاک سوریه و بی حرمتی کردن به حریم آل الله من برای قیام بیدار نشدم و غفلت کردم و درنگ کردم تا ببینم چه می شود و بعد حرکتی کنم.
اگر همان موقع از کار استعفا داده بودم و به نیروهای رزمنده ایرانی در سوریه پیوسته بودم و منتظر تحولات بعدی نمی نشستم شاید تا به حال به شما رسیده بودم و مثل حالا این چنین شرمنده نبودم آقاجان ببخش از اینکه استخاره کردم و جوابش بد آمد و حال فهمیدم در جهل بودم زیرا انسان (شیعه) برای دفاع از ناموس که استخاره نمی کند چه برسد که ناموس، ناموسِ سیدالشهداء باشد،
آقاجان توبه می کنم و می دانم که توبه مرا می پذیری و می دانم که الان هم هنوز برای جبران دیر نشده است و هر وقت که شما اراده کنید ما در خدمت و در رکاب هستیم.
آقاجان یا سیدالشهداء من حاضر هستم مادرم را فدای یک خِشت از حرم خواهر شما کنم و حاضرم مادرم زیر پای دشمنان شما لگد مال شود و صورتش در زیر پای دشمنان شما لِه شود.
اما کسی نتواند فکر نزدیک شدن به حرم زینب(س) را بکند.
آقاجان شما خود می دانید که من چقدر به مادرم حساس هستم و اگر خار به پایش برود با موژه چشم آن را بیرون می کشم اما آقاجان من غم عشق تو را با شیر از مادر گرفتم و من حاضر هستم عزیز ترین کسانم را فدای شما کنم که این جان ناقابل ما که چیزی نیست بلکه در کنار جان خود پدر و مادرم را فدای شما کنم.
مادرم کرده سفارش که بگو اول ماه
به ابی انت و امی یا اباعبداله(ع)
آقاجان اگر شما اذن دهید و بگذارید که سفارشاتی که به این و آن کرده ام بابت اعزام به سوریه و یا عراق به سرانجام برسد و یکی از آنها جواب بدهند با تمام وجود به سمت شما می آیم و دوست دارم به هرشکلی که شده مرا بِخَرید و ببرید و طریقه شهادت مهم نیست و باکی ندارم از نوع آن...
تیر بخوردم و ذبح شوم اما از سر بهتر، زیر دست و پای دشمنان لگد شدن است و بعد ذبح شدن که می دانم لذتش از همه بیشتر است و نمی خواهم هیچ وقت بدنم سالم بماند و یا اینکه به کشور باز گردد یا اثری از من باقی بماند زیرا دوست دارم فردای قیامت شرمنده مادر شما نباشم و دوست دارم در حالی محشور شوم که بدنی بدنی پر از زخم داشته باشم در حالیکه سر خود را به روی دست گرفته باشم و تقدیم حضرت نمایم...
باشد که مورد لطف مادرتان قرار گیرم.
آقا جان تمام این ها می تواند خدایی نکرده چون خوابی در عالم و یا آرزویی در دل بماند و با این که شما با حرکت چشمی اذن داده و مارا از باقی و الشهداء خود که سفارش آنها را به سلطان زادا حضرت علی اکبر(ع) روحی فدا کرده اید قرار دهید.
آقا جان شما را به علی اکبر(ع) خود شما را به عباس(ع) خود و شما را به علی اصغر)ع) و شما را به عزیزان تان قسم می دهم که برای ما به حقِ مادرتان شهادت را قرار دهید و نگذارید عمر بی قدر و برکت ما بیشتر از این هَدَر رود باشد که انشاءالله در ابن شبهای عزیز مورد لطف شما قرار گیرم به اذن الله و انشالله...
#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیل_الله
🌷 #شهید_مدافع_حرم_نوید_صفری
شهید بی سر #مدافع_حرم
🍃38🍃