مدت ها بود حاجتی داشتم و یک ماه بود که مضطرشده بودم ، که تو کانال وصیت شهیدصفری درباره چهل روز زیارت عاشوراخوندن رو دیدم همون موقع (اذان مغرب) ی زیارت عاشورا خوندم و هدیه کردم و به شهید گفتم تا چهل روز نمیتونم صبر کنم اما قول میدم تا حاجتم بدید چهل روز بخونم
فردا صبحش حاجتم گرفتم😭
🍃🌹
کار دست خداست☝️
به نقل از #همسر_شهید🌹
یکبار که پیگیر کارهای اداری وام ازدواج بود، کار گیر کرده بود، بهش گفتم آشنایی نیست کارو درست کنه😞، گفت کار خوبه خدا درستش کنه، بنده ی خدا چکاره ست.!
همیشه برای انجام هرکاری تلاشش رو میکرد، قدمش رو برمیداشت، بقیه اش رو می سپرد به خدا، به معنای واقعی اینکارو میکرد.
تکیه کلامش این بود “کار دست خداست”🌸
سوریه که بود میگفت دوسه تا از بچه های اینجا خیلی نورانی ان✨، بهشون گفتم امروز فردا شهید می شید🕊، گفتم عه خب سفارش کن هواتو داشته باشن وقتی رفتن اونور. گفت از بنده خدا نمیخوام. خدا، خدا رو عشقه ….😍
عاشق شوی، عاشقت می شود، شهیدت میکند …
شهید مدافع حرم نوید صفری🌹
انتهای "نگاه خدا" یعنی
🕊 "شهادت" 🕊
💢اللّهمّ ارْزُقْنا مَنازِلَ الشُّهداء💢
#التماس_دعا
May 11
1_96525594.mp3
6.49M
#حاج ابوذر روحی
#هیئت فاطمیون شهرستان رودسر
صلو علیک ملیک السما
ای کشته حسادت دنیا
قلبت می تپید❤️
زنده بودیو...😭
❌اگه طاقت داری، گوش کن .
(من خودم پنج بار نیمه تمام گوش دادم تا اینکه امروز تونستم کامل گوش بدم .)
❌حتما تو خلوت گوش کن .
❌توصیه میکنم ،سادات گوش نکنند.
💢تو گریه هات ، برا #فرج هم حتما دعاکن .💔
🌸چقدر دلتنگ نگاهت میشوم
🌸هر روز،هر شب،هر لحظه..
🌸و تو چقدر زیبا به قلب بیقرارم،
🌸عشق و آرامش هدیه میکنی
#شهید_تورجی_زاده
#صبحتون_شهدایـے
@moarefi_shohada
هدایت شده از لیلا
🌸🍃
یا کافـیَ مَن اسـتَکفاه
همه میروند.
همه پشت میکنند،
همه نامهربان میشوند.
تو بمان.
تو باش.
تو نرو.
تو پشت نکن.
تو مهربان باش.
تو برای من کافی بودی.
تو برای من کافی هستی..!
#تنهاخدابرایمنڪافیست :)❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
چه زیبا...
بانگاه #شهدا ک بدرقه راهمان باشد... #بله😍
ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگه:
توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست. فرمانده مان با دیدن من خبر کشته شدن پسرم رو بهم داد.خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم. اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست
افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده. هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد.
من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم.به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم. اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم. چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد. خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود.
او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم
سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است . اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟
وقتی داستان مربوط به کارت و پلاکش رو برایم تعریف کرد ، مو به تنم سیخ شد
پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی و خوش سیما اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده. وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم. بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخای. اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم، قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید...
منبع:کتاب حکایت فرزندان فاطمه 1 صفحه 54
شهید آرزو میکنه کنار اربابش حسین دفن بشه ، اونوقت جاده ی آرزوهای من ختم میشه به پول ، ماشین ، خونه ، معشوقه زمینی ، گناه و ...
خدایا! ما رو ببخش که مثل شهدا بین آرزوهامون ، جایی برای تو باز نکردیم...
شادی روح پاکشون صلوات
🍃🌹🍃
@moarefi_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸قدم قدم با یه علم
ایشاالله اربعین میام سمت بهشت🌷🌷
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@moarefi_shohada