محمدرضا شیفته ے مردانگے #سید_الشهدا
و غیرت #ابوالفضل شد . رد پاے آموخته هایش، سبب شد تا سِیلے از #جوانان را شیفته مرام و خوشرویے خود ڪند،ردپاےی ڪه عطر #ایمان در جاے جاے خاڪش به مشام میرسد و مشام هارا نوازش میڪند.
در گفت و گوهایش با مادر گفته بود.
«قول میدهم مادر ڪه #شهید شوم آخر»
سر را فداے #حرم عمه سادات ڪرد و قول او براے همیشه ماندگار و یادگار شد.
غیرتش باعث شد جانش را #فدا ڪند تا مبادا نگاه چپ حرامے ها سوے حرم عقیله بنے هاشم باشد.
چه #عاشقانه پر ڪشید و جام شهادت را سر ڪشید. رفت اما تجربه و مردانگے خود را به یادگار گذاشت تا سرمشق شیر مردانے باشد ڪه #عشق به وصالِ #معشوق دارند و آرزوے نوشیدن جام #شهادت در #دل....
به مناسبت تولد #شهید #محمدرضا_دهقان امیری
📆تـاریخ تـولـد: ۲۶/فروردین/۱۳۷۴.تهران
📆تـارےخ شـهادت: ۲۱/آبان/۱۳۹۴.حلب
🗺مـحل مـزار: گلزار شهداے علے اڪبر چیذر
📚ڪتاب هاے منتشر شده در رابطه با شهید:
#ابووصال
#یڪ_روز_بعد_از_حیرانی
شهید محمدرضا دهقان امیری
#شفاعت_کننده
بعداز شهادتش حسرت به دل ماندم که به خوابم بیاید. بلاخره آمد. نزدیک های صبح بود. خواب دیدم که پشت یک میز ایستاده ام و شخصی پشت آن نشسته و به امور دانشجویی رسیدگی می کند. کارت دانشجویی ام را می خواستم که ناگهان صدایی را شنیدم. به من گفت: برای من هم کارت میگیری؟! رویم را برگرداندم و #محمدرضا را دیدم. لباس سفیدی تنش بود و انگار قدش بلند تر شده بود. در خواب می دانستم که #شهید شده است. گفتم تو جان بخواه و بغلش کردم. محکم گرفتمش و شروع کردم به گریه کردن و حرف زدن. پرسیدم که مرا شفاعت می کنی؟! لبخندی زد و گفت: این حرف ها چیست، معلوم است. مطمئن باش!!
این بار محکم تر بغلش کردم و گریه هایم بیشتر شد.
#ابووصال
#نقل_شده_از_دوست_شهید
@moarefi_shohada