#شہیداݩہ•🕊•
هم قد #گلولہ توپ بود
گفتن: چہ جورے اومدے اینجا؟
گفت: با #التماس !
گفتن: چہ جورے گلوله رو بلند میڪنۍ میارے؟
گفت: با التماس !
بہ #شوخی گفتن میدونۍآدم چہ جورے #شهید میشه؟
#لبخندے زد و گفت: با التماس!
وقتۍتڪه هاے #بدنشو جمع میڪردن،فهمیدم چقدر التماس ڪرده...!!
رفقا... شهدا #میخواستن ، میشد چرا ما میخوایم، نمیشه؟؟؟
#حاج_حسین_یکتا
1_168167445.mp3
2.21M
همه عالم یه
طرف،حضرت زهرا یه طرف
#حاج_میثم_مطیعی
#التماس دعا....
♡♠️✧❥꧁♥️꧂❥✧♠️♡
✨🌹کانال_شهدای_مدافع_حرم👇
@moarefi_shohada 🌹✨
خاطرات شهید سید علی زنجانی :✨
#راز_شهادت🌷
بهش گفتم :
«خسته ای بابا یه کم استراحت کن.
می گفت :شیخ وقت نداریم باید کار کنیم .
حتی اگر دو ساعت قبل از نماز صبح هم از جبهه یااز بیرون میومد،
باز حداقل یک ساعت قبل از نماز صبح بیدار می شد،
نشسته هم که شده بود نماز شبش رو می خوند 🍃
و آروم آروم گریه می کرد،
گاهی اوقات اونقدر تو سجده گریه می کرد نگاه می کردی می دیدی کنارش کلی دستمال ریخته و جوابگوی اشک هاش نبود ….🍂
می گفت: شیخ دعا کن خیلی وقتِ جبهه ام. شهید بشم...🌹
این روزهاست که می فهمم که حضرت آقا فرمود:راز شهادت در #گریه و #التماس و #اشک است ….🌈
او ویژگی هایی داشت که ستودنی بو...🍂
«الٰهی
و خالِقی
وَ مَولای صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ محمَّد
واخْتِم لنا بِالشَّهادَه والرحمه...🤲»🌹🌾
7⃣
#شهیدانھ ❤️
شهدا زندگیشون مفید بوده
مرگشون هم مفید بوده
برای مرگ مفید
اول باید زندگیت مفید باشه
هم برای خودت
هم برای دیگران
[ما کجاییم؟؟؟؟؟]
#تلنگر
#التماس دعا 🌹
@moarefi_shohada
قسمت سوم🚫
این داستان واقعی است🚫
.
#آتش🔻
چند روز به همین منوال می رفتم مدرسه
پدرم هر روز زنگ می زد خونه تا مطمئن بشه من #خونه ام
می رفتم و سریع برمی گشتم ... مادرم هم هر دفعه برای پای تلفن نیومدن من، یه بهانه میاورد ... تا اینکه اون روز،#پدرم زودتر برگشت
با #چشم های سرخش که از شدت عصبانیت داشت از حدقه بیرون می زد
بهم زل زده بود ، همون وسط خیابون حمله کرد سمتم
موهام رو چنگ زد و با خودش من رو کشید تو ... .
اون روز چنان کتکی خوردم که تا چند روز نمی تونستم درست راه برم
حالم که بهتر شد دوباره رفتم #مدرسه
به زحمت می تونستم روی #صندلی های چوبی مدرسه بشینم ... هر دفعه که پدرم می فهمید بدتر از دفعه قبل #کتک می خوردم
چند بار هم طولانی مدت زندانی شدم
اما عقب نشینی هرگز جزء صفات من نبود
.
بالاخره پدرم رفت و پرونده ام رو گرفت ... وسط #حیاط آتیشش زد ... هر چقدر #التماس کردم ... نمرات و تلاش های تمام اون سال هام جلوی چشم هام می سوخت
هرگز توی عمرم عقب نشینی نکرده بودم اما این دفعه فرق داشت ، اون آتش داشت جگرم رو می سوزوند
تا چند روز بعدش حتی قدرت خوردن یه لیوان آب رو هم نداشتم
خیلی داغون بودم ... بعد از این سناریوی مفصل، داستان#عروس کردن من شروع شد
اما هر #خواستگاری میومد جواب من، نه بود ... و بعدش باز یه کتک مفصل
علی الخصوص اونهایی که پدرم ازشون بیشتر خوشش می اومد ... ولی من به شدت از#ازدواج و دچار شدن به سرنوشت#مادر و خواهرم وحشت داشتم
ترجیح می دادم بمیرم اما ازدواج نکنم ... تا اینکه مادر#علی زنگ زد ...
.
#ادامه_دارد
📚 📖 📖
1_65739497.mp3
308.6K
🔰روز پنجشنبه روز زیارتی
🌸امام حسن عسکری علیه السلام
#التماس دعا 🤲