این اواخر هر بار که میدیدمش کلی ذوق داشت برای به دنیا آمدن بچهاش. میگفت خانهمان حیاطخلوت دارد. برای پسرم تاب خریدم و میخواهم همانجا در حیاطخلوت خانه برایش یک پارک کوچک درست کنم😭
🍃⚘🍃
اگر تا چند ماه دیگر شر کرونا ازسرمان کم نشده بود، با بچهام همانجا بازی کنم. بافتنی بلد نبود، اما به خاطر پسرش بافتنی یاد گرفته بود و دو هفته قبل به من گفت دارم برای پسرم شالگردن میبافم. حتماً شالگردنش نیمهکاره مانده است.»😭😭
🍃⚘🍃
برای #مهشید گودرز، #همیشه #اولویت #اول #بیماران بودند و #اولویت #آخر #خودش.😭
🍃⚘🍃
با خنده گفتم از وقتی حامله شدی دوبار دوبار غذا میخوری ها؟ با همان خندههای شیرینش گفت تا الان وقت نکردم غذا بخورم. دلم نمیآمد بیمارها را رهاکنم😭😭
🍃⚘🍃
«اواسط بارداری #مهشید بود و یکشب باهم، هم نوبت بودیم. چند بیمار بدحال در آی سی یو داشتیم. ساعت ۲ شب بود. مهشید دستهایش را ضدعفونی کرد و شروع کرد به خوردن غذا.
🍃⚘🍃