eitaa logo
شهدای مدافع حرم
912 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
سرانجام حسین صافی هم در تاریخ 7/9/1360 و در سن سالگی در بستان و در طریق‌القدس به آرزویش که همانا در راه خدا بود رسید‌. 🍃⚘🍃 مزار در شهرستان جم، استان بوشهر. 🍃⚘🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز 💠شهید حسین صافی💠 🌷 صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد
مدافع حرم سر لبنانی ، ذوالفقار حسن عزالدین🍃⚘🍃 #۱۸ساله و مجرد 🍃⚘🍃 در تاریخ ۱۳۷۴/۲/۱۱ در کشور لبنان در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد. تروریست‌ ها پس از یاسارت دقیقا مانند حججی سر از تنش جدا کردند.💔 🍃⚘🍃 در اولین روز های درگیری‌ های منطقه ی غوطه ی توسط مین شد و به تکفیری‌‏ ها در آمد و به رسید. 🍃⚘🍃 تروریست‌ های تکفیری قبل از به رساندنش چندین سؤال از ایشان پرسیدند و پس از آن مانند سرور و سالار حسین (ع)⚘ سر از تنش جدا کردند. 🍃⚘🍃
به روایت از مادر: ذوالفقارم ۵ سال در دست تروریست‌ های تکفیری موند و الاثر بود. 😭😭 🍃⚘🍃 زمانی که خبر فرزندم را شنیدم به گفتم : پسرم را مانند حسین (ع)⚘ ذبح کردند چون او به من و چند تن از دوستانش گفته بود. 😭 🍃⚘🍃 در ایام الاثری تصویر اون لحظه رو بزرگ قاب کردم و در اتاقش زدم و می‌گفتم که ما نمی‌ بینیم اما فاطمه (س)⚘ اینجاست و پسرم را بر دامن داره. 😭😭 🍃⚘🍃 من روز قیامت با افتخار می‌ ایستم در حالی‌ که سر خونی تو را در بغل دارم و با دست خودم خون تو را به آسمان پرتاب می‌کنم تا فرشتگان با خون تو بال‌ های خود را آراسته کنند ... 🍃⚘🍃 در همون ایام در تاب دوری از فرزندم نامه ای براش نوشتم که : فرزندم ... خدا تو را رو سفید بگرداند همینطور که مرا در مقابل زهرا (س)⚘ رو سفید کردی ... 😭😭 🍃⚘🍃 شکایت خود را از قومی که با بریدن سر فرزندم قلب مرا شکستند و مرا از شرکت در عروسیش ( تشییع جنازه ) محروم کردند به علی (ع)⚘ خواهم کرد ... فرزندم خون تو ضامن من نزد خدا خواهد بود و باعث افتخار من است. 😭😭 🍃⚘🍃
حاج قاسم سلیمانی در مورد مدافع حرم بی سر لبنانی ذوالفقار حسن عزالدین💔 🍃⚘🍃
#۳ یار دبستانی بودند که با هم و همزمان توی به رسیدند. 🍃⚘🍃
تکفیری ها همان موقع سر از بدن ذوالفقار حسن جدا کردند و بعد دستانش را قطع کردند و ......💔⚘ پیکرایشان بود تا اینکه بعد از #۵ سال سرش به کشور بازگشت. 🍃⚘🍃 سرانجام ذوالفقار حسن عزالدین در تاریخ ١٣٩٢/۰٩/۰٣ در به آرزویش که همانا در راه خدا بود رسید. 🍃⚘🍃 پس از تشییع با شکوهی که انجام شد در زادگاهش لبنان خاکسپاری شد. 🍃⚘🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز 💠شهید لبنانی ذوالفقار حسن عزالدین💠 🌷 صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد
دفاع مقدس احمد خطیبی🍃⚘🍃 :احمد خانوادگی:خطیبی تولد:۱۳۴۲/۴/۲۴ :اصفهان : متاهل :جاده خندق :۶۴/۳/۲۱ :اصابت ترکش محل مزار:گلزار اصفهان 🍃⚘🍃
از_زبان احمد ترابي، دوست و همرزمش مي گويد:« در دبيرستان كه با هم بوديم، اهل فعاليت هاي سياسي بود و در تمام صحنه ها حضور داشت، اين اواخر هم هميشه مي گفت: در مقابل حضرت امام بايد صم بكم باشيم . خط ايشان، خط امام و اطاعت محض از ايشان داشت.» 🍃⚘🍃 او همه چيز و حتي زندگي خصوصي خود را بر مبناي انديشه امام برنامه ريزي مي كرد. حضرت امام را خوب مي شناخت و علاقه زايدالوصفي به ايشان داشت. بيشتر وقت خود را صرف ديدار از خانواده مي كرد و به شهرهاي دور مانند پادگان مي رفت دوشنبه ها و پنج شنبه ها به گلزار مي رفت و به فعاليت هاي اجتماعي مي پرداخت. 🍃⚘🍃 بهترين صفت ايشان و در بود كه نسبت به همه صفات خوب ديگران ايشان برتري داشت. 🍃⚘🍃 در اواخر حكومت شاه و آغاز انقلاب با امام آشنا شد و حدود 10 عدد نوار كاست از سخنراني هاي او باقي مانده و ترجمه دعاي كميل به صورت شعر از موجود است. 🍃⚘🍃 اوايل انقلاب ايشان از سازمان تبليغات كتاب مي گرفت و بعضي از منافقين كتاب ها را از او مي گرفت. 🍃⚘🍃
شهید⚘🍃 ایشان در های 175 در منطقه عملیاتی شهر نفتی زبیدات عراق حماسه آفرید. 🍃⚘🍃 در و سپس حضور داشت. در تابستان1363ش با دختر مؤمنه ای ازدواج کرد و زندگی مشترک را در خانه پدری با مراسم بسیار ساده آغاز نمود و به بازگشت. 🍃⚘🍃 او در # بدر در الهویزه حماسه ها آفرید. در همین به رسید. لذا ناگزیر برای مراسم وی به اصفهان رفت و پس از مراسم چهلم برادرش و با وجود این که قرار بود تا چند روز دیگر فرزندش متولد شود، چون دنیا و فرزند نبود و دل در گرو داشت، به برگشت و و لشکر خرازی را با اشتیاق پذیرفت و برای جاده در منطقه پیدا کرد و به همراه در این منطقه مستقر شد. 🍃⚘🍃 سرانجام  خطيبي در تاريخ 1364/3/21 در جاده خندق و مصادف  با21 ماه مبارك رمضان به آرزوی خودش که همانا  در راه خدا بود رسيد. 🍃⚘🍃
زرین🍃⚘🍃 معروف به خمینی اهل روستایی به اسم دهدشت از توابع استان کهکیلویه وبویراحمد، سال 1320 متولد شد. 4ساله بود که پدرش و6ساله بود که مادرش به رحمت خدا رفتند، ودایی ایشان شد سرپرستش. 🍃⚘🍃 همین که شد وپشت لبش یه کوچولو سبز شد،دیگه طاقتش طاق شد وزد از دهات بیرون،سعی اش این بود که روپای خودش بایستد، رفت اصفهان وتا که دوباره رفت وخانواده شو پیدا کرد،ازشون بیخبر بود،ودرواقع گمشون کرده بود. 🍃⚘🍃 تواین مدت ازدواج کرد ،ویه مغازه ی لباس فروشی حوالی مسجدبابا علی عسگر باز کرد وآنجا مشغول بود. البته کنار لباس فروشی علیه طاغوتی های هم یه فعالیت هایی میکرد. ساواک هم خیلی تلاش میکرد از ایشان آتو بگیرد وانقلاب شد. 🍃⚘🍃 ایشان بعد از انقلاب عضو سپاه شده بود. همه جوره فدایی بود وگوش به فرمان امام، رفت کردستان برای جنگ با ضد انقلاب، با حسین خرازی آنجا آشنا شد. وشدند یار غار. 🍃⚘🍃 ایشان شد تیرانداز، او بود ویه اس وی دی،  زد وجنگ شد، ایشان رفت ی جنوب، 🍃⚘🍃
این تیرهای تک بدجور اعصاب بعثی هارو ریخته بود بهم، یه بار یه تپه دست بعثی ها بود،بچه هارو کلافه کرده بودند، ایشان باهمین اس وی دی آزادش کرد. 🍃⚘🍃 حسین خرازی به ایشان میگفت تک نفره 🍃⚘🍃 یک بار ایشان بایه تک تیر انداز بعثی مستقیم رودر رو شدند،یه جور دوئل بود،باهم شلیک کردند، ایشان مغزشو پوکوند☺️،اما گلوله ی اون فقط لاله ی گوش رو برد، 🍃⚘🍃 یک خاطره از : نزدیک بعثی ها بودند،خیلی فاصله نداشتند باهم، هیچ حرکتی نمیکردند ایشان هم که خسته شده بود یهو بلند شد به عربی گفت جاسم کیه؟ یکی از آن طرف بلند شد و گفت من ایشان هم او را زد. یه مدت گذشت پاشد داد زد رحمان کیه؟ یکی بلند شد گفت من بازم هم زدِش😂 بعثی ها که تازه دوزاری شان افتاده بود، زرین که میشناختن یهو بلند شدند گفتند رسول کیه؟ به خیال خودشون بچه زرنگ بغداد بودند ایشان جواب نداد یه چند دقیقه دیگه بلند شد گفت کی بود با رسول کار داشت؟ یکی بلند شد گفت من و باز شهید کسی که بلند شد را زد.😂 🍃⚘🍃
صدام حسابی از ایشان کفری بود و20تا تک تیرانداز رواجیر کرده بود برای کشتن عبدالرسول زرین، آنقدر ترکش ریز ودرشت تو تنش داشت که 60درصد از کار افتاده شده بود. 🍃⚘🍃 سرانجام هم تو خیبر به آرزوی همیشگی اش که در راه خدا بود رسید‌. 🍃⚘🍃 ●سایت دفاعی پاکستان درباره زرین می‌نویسد: زرین متولد 1941 تا 1983 جز در جنگ ایران و عراق بوده که با شلیک موفق منجر به# نتیجه (تک تیرانداز ایرانی است). 🍃⚘🍃 مزار گلستان اصفهان 🍃⚘🍃
این آقا که اسمش کریس کایل هست و160تا شلیک موفق داشته درحالی که عبدالرسول زرین کمترینش شلیک داشته است👌 و تفنگ کریس کایل ساچمه ای بوده که خیلی سبک تر از اس وی دی هست، ••• البته مهم نیست ها، ماکه برای ثبت رکورد واین حرفا تیر رها نمیکردند، آنان رفته بودند فرمان ولی فقیه را لبیک بگویند ودر راه خدا بجنگند وبه عند یرزقون... دلخوش بودند. نه رسول زرین،نه هیچ کدام از هم قطارانش دنبال نبودند،☺️ ولی بذارید دلشان را خوش کنند و برای این شخص فیلم بسازند وبگویند بهترین تک تیرانداز جهان هست😁 کسی نداند ما که میدانیم نیست😁 ویک پنجم ما شلیک نداشته است،👌⚘🍃 •••
تنها کسانی می شوند که باشند... به این سادگی ها نیستـــــ باید قتلگاهی رقم زد باید کُشت!! منیت را تکبر را دلبستگی را غرور را غفلت را آرزوهای دراز را حسد را ترس را هوس را شهوت را حب دنیا را... باید از خود گذشت! باید کشت «نَفس» را... درد دارد! دردش کُشتن " لذت " هاست... باید کشته شویم تا شویم! بايد اقتدا كرد به ⚘🍃
تک‌تیرانداز فیلمی به کارگردانی علی غفاری و تهیه‌کنندگی ابراهیم اصغری محصول بنیاد فرهنگی روایت فتح در سال ۱۳۹۹ است. درباره ی یک تک تیرانداز ایرانی به نام  زرین است که در جنگ غوغا به پا کرده است و تمام عراقی ها دنبال او هستند تا او را از پا دربیاورند. سرهنگ راشد خمیس داوطلب میشود تا او را از پا دربیاورد و... عبدالرسول زرین⚘🍃
مدافع حرم ، محمد تقی اربابی🍃⚘🍃 در تاريخ ۱۳۶۱/۰۵/۰۷ در شهر درق از توابع شهرستان گرمه ی خراسان شمالی در خانواده اي مذهبی و متدین متولد شد. تحصيلاتش را تا مقطع فوق دیپلم رشته ی فن آوری اطلاعات ( IT ) در دانشگاه علمی کاربردی بجنورد ادامه داد. متاهل بود. سال ۱۳۷۹ ازدواج کرد که دو فرزند به یادگار دارد که زمان ، حامد ۸ ساله و علی ۲ ساله بود. 🍃⚘🍃 در یک خانواده ای متدین متولد شد که مادرش خانه‌ دار و پدرش در اداره ی مخابرات کار می‌کرد. از هشت سالگی هم روزه می‌گرفت و نماز می‌خواند. 🍃⚘🍃 اهل مسجد و بسیجی هم بود. بعد از این‌ که تحصیلاتش را تا دبیرستان ادامه داد به شوق حضور در سپاه ، درس رو رها کرد. 🍃⚘🍃 در سال ١٣٧٩ جهت استخدام به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست. حدود ١۵ سال در سپاه مشغول به خدمت بود. 🍃⚘🍃 اگر چه دوران جنگ تحمیلی را درک نکرده بود اما گویا خاطرات و و دفاع از اسلام و بیت (ع)⚘ در نهادش عجین شده بود. 🍃⚘🍃
به روایت از همسر : ما به اصطلاح خونه ی یکی بودیم و من نوه‌ عمه ی محمد تقی می‌ شدم. با خواهرش هم دوست بودم و خلاصه این‌ که کاملا یکدیگر را می‌ شناختیم. پدر بزرگم عاقد و بزرگ روستا بودند و گفتند که محمد تقی به خواستگاری اومده. او پسر خوبیه و ما هم موافقیم. اگر سکوت می‌کردیم می‌گفتند موافق است و اگر اعتراض می‌کردیم هم که مخالف بودیم. من ١۶ ساله بودم و محمد تقی هم ١٩ ساله. مادرم می‌گفت : چون دایی من ( پدر محمد تقی ) است دوست ندارم دلش را بشکنم و پسرش هم پسر خوبیه و من هم رضایت داشتم. پدر بزرگم بعد از دو روز اومد و برگه‌ ای را آورد تا من امضا کنم و عقدنامه را خوند. از هم در خونه‌ اش امضا گرفت ، به همین سادگی بعد از ۶ سال حامد به دنیا اومد. همون سال ایشون در اصفهان براش ماموریتی پیش اومد که هر دو یا سه هفته می‌ رفت اصفهان و چند روز هم پیش ما می‌ اومد. در تاریخ ١٣٧٩/۰٧/۰٢ عقد کردیم که با عید غدیر همزمان شد. بهمن ماه ١٣٨١ هم عروسی گرفتیم. تا خرداد ماه منزل مادر شوهرم بودم تا اینکه به بجنورد نقل مکان کردیم. 🍃⚘🍃
آدمی بود که براش . می‌گفت : ما برای این روزها ساخته شده‌ ایم و حقوقمون را برای این روزها می‌گیریم و اگه می‌ خوایم باشه باید الان ظاهر بشیم. 🍃⚘🍃 در مسائل کاری خیلی بود و می‌گفت : این مسائل نباید گفته بشه. واقعا حفاظت گفتار داشت. حتی من تا زمان نمی‌دونستم درجه شون چیه و چند بار هم پرسیده بودم که می‌گفت : ما برای خدا کار می‌کنیم و گفت با اعزام ما هم موافقت شده و ان شاءالله شما هم راضی هستید. گفتم که هر چه خدا بخواد اما دلم آشوب بود. راهی بود که شاید برگشت نداشته باشه. 😭 🍃⚘🍃 وقتی که می‌خواست بره از زیر قرآن که رد شد گریه ام گرفت. گفتم : میری و بر نمی گردی. می‌گفت واقعا ؟ برای من دعا کن تا نصیبم بشه. شما رو هم شفاعت می‌کنم. و همسرم رفت. 😭😭😭 🍃⚘🍃 سرانجام محمد تقی اربابی هم در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۲۳ در آزاد سازی منطقه ی نبل الزهرا به آرزویش که همانا در راه خدا بود رسید. 🍃⚘🍃 مزار شهر درق ، از توابع شهرستان گرمه ی خراسان شمالی. 🍃⚘🍃
یک سالی بود در خانه ما بیشتر صحبت از بود🕊 یک روزی گفت: «خانم اگر من شهید شوم چه می‌کنی؟» گفتم:« خدا را شکر می‌کنم.»☺️ گفت:«اگر جنازه من را بیاورند دست روی صورت من می‌کشی😢؟» گفتم: «آقا شاید تو سر نداشته باشی.» گفت: «خدا را شکر پیش امام حسین شرمنده نمی‌شوم.»🌹 گفت: «دستم چه؟» گفتم: «شاید دست هم نداشته باشی.» گفت: «آن زمان هم خدا را شکر می‌کنم که شرمنده نیستم.»🌹 بعد گفتم: «شاید تانک از روی شما رد شود و چیزی از تو باقی نماند.» گفت:« آن وقت پیش شرمنده نیستم.»💔 بعد گفت: «اگر جنازه‌ام برنگردد پیش خانم هستم و به عروسم که از سادات است❤️ گفت: «شما از خانم فاطمه زهرا بخواهید اگر شدم جنازه‌ام برنگردد... شهید مدافع حرم 🌸
مسیحی دفاع مقدس هراچ هاکو پیان🍃⚘🍃 در تاریخ ۱۳۴۴/۴/۱۴ در شهر اصفهان در خانواده ای مسیحی متولدشد. ۲۲ ساله و مجرد. گمنام بود.🍃⚘🍃 پیکرایشان ، چندروز پیش شناسایی شده. دوران کودکی روپشت سرگذاشت و وارد مدرسه شدوادامه تحصیل داد تا دبیرستان و دیپلم گرفت. با شروع جنگ تحمیلی ایشان هم به جبهه رفت تا از کشور دفاع کند.🍃⚘🍃 مدتی در جبهه بود که در تاریخ 20 فروردین سال 66 در کربلای 9 شرکت کرد و در این عملیات به رسید.🍃⚘🍃 این عملیات سازی منطقه باباهادی در شرق قصر شیرین بود تا این مناطق ازدست دشمن آزاد شود‌.
بعداز پیکرش در منطقه ماند وهمرزمانش نتوانستند پیکر را به عقب منتقل کنند پیکرش همان جا ماند و شد.🍃⚘🍃 سال ها بود تااین که بعد از#۲۵ سال در ۱۳۹۱ در بابا هادی تفحص شد ولی چون مدارکی نداشت، شناسایی نشد و بود.🍃⚘🍃 حالا بعداز سال از طریق آزمایش DNA از درآمدو مشخص شد آرمیده در دانشگاه زاهدان متعلق به ایشان است.🍃⚘🍃 در تاریخ#۲۵ فروردین ۹۲ مصادف با حضرت زهرا (س)⚘ایشان همراه گمنام دیگه ای میهمان دانشگاه آزاد اسلامی واحد زاهدان شد، وطی تشییع با شکوهی که انجام شد خاکسپاری شد.🍃⚘🍃 سنگ مزار یادبودی هم در شهر اصفهان برای گذاشته بودند که پدرومادر وخانواده و دوستان یادش می کردند. 🍃⚘🍃
گمنام دانشگاه آزاد اسلامی زاهدان به نام خود{شهید هراچ هاکوپیان}مزین شد.🍃⚘🍃 گمنام در دانشگاه زاهدان بودند، ان شاءالله شهید گمنام همسایه شهید هراچ هم شناسایی شود.😔🍃⚘🍃 سرانجام هراچ هاکوپیان هم درتاریخ ۱۳۶۶/۱/۲۰ در عملیات کربلای۹به آرزویش که همانا رسید.🍃⚘🍃 به زادگاهش شهر اصفهان منتقل و خاکسپاری خواهدشد.🍃⚘🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسئولین و ازجمله سردار باقرزاده ، مسئول تفحص شهدا، به منزل هراچ هاکوپیان 🍃⚘🍃تشریف آوردند وبه پدرومادر ایشان اطلاع دادند.
پدر هراچ هاکوپیان🍃⚘🍃 ۲۹ شهریور ماه سال ۱۳۹۹.
شهادت.. به‌خون‌وتیروترکش‌نیست..! آن‌روزکه‌خُداراباهمه‌چیز ودرهمه‌جا‌دیدیم‌ونشآن‌دادیم، شهیدشده‌ایم.. حاج _رحیم_کابلی