eitaa logo
شهدای مدافع حرم
902 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
#همسر #شهیدمیثم‌نجفی‌ میگوید: شاید هر کسی ظاهر او را می‌دید فکر نمی‌کرد روزی شهید شود / خانواده‌ام بعد از شهادت فهمیدند میثم تکاور بود 🍃15🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به مناسبت سالروز شهادت سال 94 چنین ساعاتی جاودانه شدی 💞‍ #خـداحـافـظ_عـزیـزم! ✍️دردناڪ تـرین جمله ای ڪه یڪ #همسـر به شـوهـر شهیـدش میتـونه بگه: #شهـادتت_مبـارڪ_عـزیـزم...! در معــراج شهـدا 🍁 #شهیدمدافع_حرم #حمید_سیاهکالی_مرادی 🍁 🌹✨کانال شهدای مدافع حرم 👇 @moarefi_shohada✨🌹
✅انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید مدافع حرم" محمد کامران " #راوی #همسر محترم شهید: 🌷محمد در آخرین پیامک برایم نوشته بود: «هرجا باشم عاشقتم❤️. ایران باشم یا خارج، هرجا باشم عاشقتم...» می‌گفت همسر سادات داشتن هم خوب است و هم سخت. فکر اینکه همسرت دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمی‌دهد و از طرفی قدم‌هایش برکت زندگی است.» 🌷در انجام وظیفه و کارهایش خلوص عجیبی داشت. یادم هست که می‌گفت «من سر کارم ساعتی را کنار دستم گذاشتم و مدت زمان چای خوردن و دستشویی رفتن‌هایم را حساب می‌کنم و از اضافه کاری‌هایم کم می‌کنم که حقی از بیت‌المال به گردنم نماند.» 🌷محمد خیلی خوش اخلاق بود. واقعاً اگر بگویم اخم او را ندیدم، گزافه نیست. حتی وقتی در معراج شهدا برای آخرین‌بار او را دیدم همان لبخند زیبا و همیشگی را روی لب داشت. خدا را شکر می‌کنم که محمد من هم شهید شد. چون او شهادت را دوست داشت. خیلی شهادت را دوست داشت... شهید مدافع حرم #محمد_کامران 📅ولادت :۱۳۶۹/۲/۹ 📅شهادت :۱۳۹۴/۱۰/۲۳ #محل_شهادت:سوریه.حلب ✨ @moarefi_shohada ✨
🌷 فرودین سال ۱۳۹۰که ازراه رسیدتنهاچهارماه به سیدباقی مانده بود... سیدعبدالحسین که عادت داشت هرسال به سفر برودوگاهی هم روایتگری می کرد فروردین سال ۱۳۹۰ شهیدموسوی نژادبه اتفاق وفرزندشان به کاروان راهیان نورمی پیوندند وبه مناطق عملیاتی دفاع مقدس می رونددرآن سفرکه کمترازچهار ماه به شهادت سیدباقی مانده بوداودرسکوت پراز به همان مناطقی نگاه می کردکه برخی ازدوستان شهیدرادرآنجا ازدست داده بودانگارکه خبرهایی درراه باشدسیدعبدالحسین حال وهوای دیگرداشت.. 🌷
قسمت اول 🚫این داستان واقعی است🚫: . . . همیشه از پدرم متنفر بودم مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه آدم و بی حوصله ای بود اما بد اخلاقیش به کنار می گفت: درس می خواد بخونه چکار؟ نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا 14 سالگی بیشتر درس بخونه ... دو سال بعد هم عروسش کرد اما من، فرق داشتم من درس خوندن بودم بوی کتاب و دفتر، مستم می کرد می تونم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکان نخورم مهمتر از همه، می خواستم بخونم، برم سر کار و از اون و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم چند سال که از خواهرم گذشت یه نتیجه دیگه هم به زندگیم اضافه شد به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی شوهر خواهرم بدتر از پدرم، ناجوری بود،یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت می کرد اما خواهرم اجازه نداشت پاش رو از توی خونه بیرون بزاره مست هم که می کرد، به شدت رو کتک می زد این بزرگ ترین زندگی من بود ... مردها همه شون عوضی هستن ... هرگز ازدواج نکن ... هر چند بالاخره، اون روز برای منم رسید روزی که پدرم گفت هر چی درس خوندی، کافیه ... . . ... برگرفته از زندگی 📚 📖 📖
یکی از این بود که چون مدافع حرم هستم دوست دارم باز هم به مدافع حرم باقی بمانم و ازدواج مانعی برای اعزام مجددم شود. در پاسخ گفتم دقیقاً من هم از آینده‌ام این انتظار را داشتم که حداقل یکبار هم شده برای از حرم بی‌بی زینب (س) گامی برداشته باشد. پس چه بهتر که شما خودتان مشتاق این امر هستید.🌼🍃 همسرم از من خیلی تعجب کرد. زیرا هر کجا که رفته بود و این شرط اعزام شدن مجدد خودش را به اعلام کرده بود طرف مقابل نپذیرفته بود. 🌼🍃 حتی خود# شهید به من گفت شما چرا قبول کردید؟ خیلی از نسل امروزی در این وادی‌ها نیستند. عجیب است که شما پذیرفتید.🌼🍃 بنده این شرط را کردم چون به این موضوع خیلی داشتم که مرگ در دست خداوند است حتی اگر در هر شرایطی قرار بگیرید تا زمانی که خود خدا نخواهد چیزی نمی‌تواند به شما آسیب وارد کند.🌼🍃 برگشتم به گفتم اگر قرار است برای شما اتفاقی بیفتد چه شما برای دفاع از بی‌بی (س) در سوریه باشید یا در خانه خود نشسته باشید حتماً اتفاق می‌افتد.🌼🍃 پس بهتر است که به شهادت ختم شود که در برابر خداوند ارزش معنوی داشته باشد. من به عنوان یک خانم نمی‌توانستم برای دفاع از حرم (س) حضور داشته باشم چرا به شریک زندگی‌ام که توانایی این کار را دارد ندهم برود.🌼🍃 شاید باورتان نشود از روزی که همسرم برای اعزام مجدد می‌خواست راهی شود خودم پا به پایش او را همراهی کردم.🌼🍃 حتی خود به علت اعتقادی که داشت به من می‌گفت چون تو سید هستی فرم مشخصات بنده را بنویس ارسال کن تا کارهایم زودتر انجام شود. از آنجا که در اعزام‌های قبلی توسط دشمن شناسایی شده بود برای اعزام مجدد با مشکل رو به رو بود🌼🍃 در هر حال من دوست نداشتم در رفتن همسرم به سوریه «نه» بیاورم که حتی آقا برگشت از من پرسید تو واقعاً از ته قلبت راضی هستی که من به سوریه اعزام شوم.🌼🍃 در جواب گفتم هرچه خدا صلاح می‌داند همان خواهد شد و نمی‌خواستم در روز محشر حضرت بی‌بی زینب (س) باشم.🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 قطار مى رود تو مى روى تمام ایستگاه مى رود و من چقدر ساده ام که سال هاى سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده هاى ایستگاه رفته تکیه داده ام پ.ن: تقدیم به مناسبت سالروز شهادت ! دردناڪ تـرین جمله ای ڪه یڪ به شـوهـر شهیـدش میتـونه بگه: ...! در معــراج شهـدا 🌷 @moarefi_shohada
شهید🥀 آقا کمیل، عاشق شهدا🥀 بود، هر وقت دلش می گرفت، به مزار شهداء🥀 می رفت و با آنان درد و دل می کرد، اگه یه بی حجابی را می دید، شدیداً ناراحت می شد و می گفت: « دوست دارم بهشون بگم و أمر به معروف و نهی از منکر کنم و معتقد بود که این وظیفه همه است. هیچوقت از گفتن یا حسین(ع)🥀 و یا زهراء(س)🥀 سیر نمی شد و هر وقت یا زهراء می گفت، اشک از چشمانش جاری می شد. سعی می کرد جلوی حاضران گریه نکند، هر وقت بغض می کرد به اطاق دیگری می رفت و برای خودش مدّاحی می گذاشت و به تنهایی گریه می کرد، وقتی بیرون می آمد چشمانش قرمز و پف کرده بود