eitaa logo
شهدای مدافع حرم
902 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
‌∞♥∞ به خودم گفتم من قول داده ام ... ! مبادا آقا را ناراحت کنم ..‌
بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه آل عمران آیه 160 إِن يَنصُرْكُمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ وَإِن يَخْذُلْكُمْ فَمَن ذَا الَّذِي يَنصُرُكُم مِّن بَعْدِهِ وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكِّلِ الْمُؤْمِنُونَ اگر خداوند شما را يارى كند، هيچ كس بر شما غالب نخواهد شد و اگر شما را خوار كند، پس چه كسى است كه بعد از آن بتواند شما را يارى كند؟ (بنابراين)مؤمنان فقط بايد بر خداوند توكّل كنند. اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم با سلام خدمت دوستان گرامی صبح همگی بزرگواران بخیر و نیکی روز خوبی توام با سلامتی و موفقیت برایتان آرزومندیم
🌱[مـاه اصـلاح قلـــــوب]🌱 🍃مقام معظم رهبری می فرمایند: 🍃 کلید حل مشکلات، «دعا، یاد خدا و اصلاح دل‌ها» است و ماه رجب عید کسانی است که قصد اصلاح قلوب خود را دارند. ۹۷/۱/۲۰
🔴روحانیت متعهد ♦️روحانیت متعهد، به خون سرمایه داران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتی نداشته و نخواهد داشت. 📅امام خمینی(ره) | ۳ اسفند ۱۳۶۷
# سلام اقا جان صبحت‌بخیر ما و مهربان ما ما ما هر روز صبح به امید سلام به شما چشم باز می کنیم... السَّلاَمُ عَلَى الْمَهْدِيِّ الَّذِي وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأُمَمَ
✨ خـدایا ! از تو میخواهمـ چادر مرا آن‌چنان با چادر خاڪی جده‌ے ساداتــ پیوند زنے ڪھ اگر جان از تنم رود چادر از سرم نرود...🦋🍃
بسم رب الشهداء والصدیقین🌷
شهیده مدافع سلامت، مهشید گودرز 🍃⚘🍃 در تاریخ ۱۳۶۶/۵/۵ متولدشد ، باسابقه ۱۱ سال خدمت در بیمارستان لقمان حکیم تهران 🍃⚘🍃 به را از مادرش به ارث برد، که سالها مترون بیمارستان لقمان حکیم بود و حدود هفت سال پیش بازنشسته شده بودند. متاهل بود، همسرش هم مدافع سلامت هستند واولین فرزندش رو ۷ ماهه باردار بود. به عنوان ماما در این مرکز خدمت خود راآغاز کرد و پس از گذراندن دوره پرستاری بخش های ویژه در این کسوت مشغول فعالیت شد. در بخش های مختلف این بیمارستان از جمله اورژانس، CPRاورژانس، ICU جنرال و ICU مسمومان به ارائه خدمت به بیماران پرداخت. 🍃⚘🍃 از ابتدای شیوع کرونا تا ۲۰ اردیبهشت ماه ۹۹ نیز به صورت به ارائه خدمت در اورژانس کرونا پرداخت و پس از آن به دلیل به بخشICU جنرال وICU مسمومان منتقل شد. 🍃⚘🍃 اخیرا هم در بخشICU مسمومان خدمت می کرد، دو هفته پیش از به کرونا مبتلا شده بود. و در قرنطینه خانگی تحت مراقبت قرار گرفت. 🍃⚘🍃
به روایت از آقا مسعود ،همسر : خودم هم سلامت هستم و یک سال است شانه به شانه همسرم به با کرونا رفتیم ودر خدمت بیماران بودیم 😭 برای حفظ سلامت بچه‌مان از گذشت😭. ما باهم کرونا گرفتیم. جواب تست که مثبت شد قبول نکرد از ریه‌اش سی‌تی‌اسکن انجام بشه😭 🍃⚘🍃 گفت به جبران‌ناپذیر می‌زند. دکتر دارو تجویز کرد. بعضی از را نخورد😔. گفت به می‌زنه😔 گفتم بی‌خیال بچه شو. ما بازهم می‌توانیم پدر و مادر بشویم.😔 🍃⚘🍃 گفت نه. نگران نباش. بقیه همکارها هم شرایط جسمی‌شان مثل ما بوده است. کمی تب و سرفه و بعد از چند روز حالشان خوب شده. من هم خوب می‌شوم😔 🍃⚘🍃 ریه بدون علامت درگیر شده بود. روز پنجم حالش بد شد و در بیمارستان بستری‌اش کردند. سه روز بعد به دلیل زجر تنفسی مجبور شدند اینتوبه اش کنند.😔 روز آخر ساعت ۶ غروب او را سزارین کردند و را دادند. ساعت ۱۱ شب وقتی حال را از پرستار پرسیدم، با نگرانی گفت کد خورده و پزشکان در حال احیای او هستند.دنیا روی سرم خراب شد 🍃⚘🍃
آن لحظات فقط به شب‌هایی فکر می‌کردم که خوشحال و خندان بود و می‌گفت مسعود امروز انگار همه دنیا مال من شده، دو مریض را که کد خورده بودند و امیدی به زنده ماندنشان نبود احیا کردیم، برگشتند به زندگی. خدایا شکرت!😭 🍃⚘🍃 آرزو می‌کردم کاش در بخش آی سی یو باز می‌شد و همان جمله‌ها را از زبان پرستار  می‌شنیدم اما همیشه تقدیر با خواست ما پیش نمی‌رود. نیم ساعت بعد در باز شد و من از بغض پرستار فهمیدم بی‌مادر شده است.» 🍃⚘🍃
به روایت از همکار : همیشه دنبال بود. می‌گفت دوست دارم جایی که را همان موقع . برای همین به بخش پی سی آر اورژانس رفت و من هم همراهش شدم. 🍃⚘🍃 سروکار ما با بیماران کد خورده بود. بیمارانی که علائم حیاتی‌شان را از دست می‌دادند و باید احیای قلبی ریوی می‌شدند. روز‌هایی که احیای بیمار‌ها بود، مهشید کوک بود و روی صورتش عمیق‌تر😭. فردا که سرکار می‌آمد و فامیل بیمار را از درمی‌آورد و می‌زد به بخشی که منتقل‌شده و حالش می‌شد.😭 🍃⚘🍃 راستش من هیچ‌وقت را نداشتم. آن اوایل که کرونا تازه آمده بود و خیلی‌ها دنبال بهانه بودند تا در بخش کرونا کار نکنند، شد و به بخش کرونا رفت.😭 🍃⚘🍃 آن‌هم چه رفتنی. برای بیمار‌های کرونایی که وحشت و ترس از مرگ بر آن‌ها غلبه می‌کرد، سنگ تمام می‌گذاشت. با به و می‌داد و با آن‌ها می‌زد تا و شود.😭😭 🍃⚘🍃
این اواخر هر بار که می‌دیدمش کلی ذوق داشت برای به دنیا آمدن بچه‌اش. می‌گفت خانه‌مان حیاط‌خلوت دارد. برای پسرم تاب خریدم و می‌خواهم همان‌جا در حیاط‌خلوت خانه برایش یک پارک کوچک درست کنم😭 🍃⚘🍃 اگر تا چند ماه دیگر شر کرونا ازسرمان کم نشده بود، با بچه‌ام همان‌جا بازی کنم. بافتنی بلد نبود، اما به خاطر پسرش بافتنی یاد گرفته بود و دو هفته قبل به من گفت دارم برای پسرم شال‌گردن می‌بافم. حتماً شال‌گردنش نیمه‌کاره مانده است.»😭😭 🍃⚘🍃 برای گودرز، بودند و .😭 🍃⚘🍃 با خنده گفتم از وقتی حامله شدی دوبار دوبار غذا می‌خوری ها؟ با همان خنده‌های شیرینش گفت تا الان وقت نکردم غذا بخورم. دلم نمی‌آمد بیمار‌ها را رهاکنم😭😭 🍃⚘🍃 «اواسط بارداری بود و یک‌شب باهم، هم نوبت بودیم. چند بیمار بدحال در آی سی یو داشتیم. ساعت ۲ شب بود. مهشید دست‌هایش را ضدعفونی کرد و شروع کرد به خوردن غذا. 🍃⚘🍃