#حضرتزهرا_س_
#فاطمیه
تو را جان زینب تو را جان من
اگر میشود حرف رفتن نزن
بمان خانهام را خرابش نکن
نرو از کنار حسین و حسن
بمان روشنای دوچشم ترم
نرو سایهات را نگیر از سرم
◾️◾️◾️
✨ @moarefi_shohada ✨
خداوندا فقط میخواهم #شهید شوم شهید در راه تو، #خدایا_مرا_بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی #شهادت میخواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درک کردم عشق #واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق.
#کلام_شهید
💐معرفی پاسدار سردار سرتیپ #زمینه_ساز_ظهور #شهید_سانحه_ی_هوایی #شهید_احمد_کاظمی
🌏 زمینی شدن : ۳۸.۰۵.۰۲، نجف آباد - اصفهان
💫 آسمانی شدن : ۸۴.۱۰.۱۹، سقوط هواپیما و شهادت چندتن از سرداران و فرماندهان معزز سپاه در آسمان ارومیه - روز عرفه
☘ مزار شهید : گلزار شهدای اصفهان کنار مزار #شهید_حسین_خرازی
🕊ایام شهادت #حضرت_زهرا (س) و #فاطمیه و شهادت #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی رفیق #شهید_احمد_کاظمی و سالروز شهادت شهیدمعزز
#لبیک_یازینب (س)
✨ @moarefi_shohada ✨
🍃1🍃
سلام و عرض ادب خدمت امام زمان (عج)
سلام خدمت شهدای حاضر و ناظر؛ و شهدای این روز
💐 سلام و عرض ادب خدمت مهمانان عزیز شهدا و خانواده ی معزز شهدا که در کانال حاضر هستند
امروز در خدمت سردار سرلشکر، پاسدارِ گرانقدرِ عزیز #شهید_احمد_کاظمی از نجف آباد اصفهان و #شهید_سانحه_ی_هوایی روز عرفه سال ۸۴ هستیم. امروز سالروز شهادت ایشون و چندتن از سرداران و فرماندهان سپاه هست که براثر سقوط هواپیما در آسمان ارومیه به شهادت نائل آمدند... و در ایام شهادت رفیق عزیز حاج احمد و سردار دلها؛ #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی هستیم...
مطالب از وب سایت های شهید کاظمی، ابر و باد، شهدای اصفهان، وبلاگ منبرک، یکی از صفحات اینستاگرام دوستداران شهید کاظمی، و کانال های شهید طالبی اقدم و به یاد شهید محسن حججی برداشته شده است.
🍃2🍃
#سردار #سرلشکر #پاسدار شهید احمد کاظمی در 2 مردادماه سال 1338 در نجف آباد اصفهان دیده به جهان گشود و همچون سایر جوانان، سرگرم تحصیل گردید.
💥 با پیدایش جرقه های انقلاب اسلامی دوشادوش ملت به مبارزه علیه رژیم ستم شاهی پرداخت و در بیست و سومین بهار زندگی خود، در اوایل سال 59 به کردستان رفت تا با رزمی بی امان، دشمنان داخلی انقلاب را منکوب نماید.
☺️ او دوران جوانی خود را با لذت حضور در جبهه های نبرد از کردستان گرفته تا جای جای جبهه های جنوب در صف مقدم مبارزه با متجاوزان بعثی در سِـمت هایی چون :
🔹 دو سال فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان
🔸 شش سال فرماندهی لشکر 8 نجف
🔹 یکسال فرماندهی لشکر 14 امام حسین (ع)
🔸 هفت سال فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) و قرارگاه رمضان
🔹 و پنج سال فرماندهی نیروی هوایی سپاه را به عهده داشت.
🌹 رزمندگان و ایثارگران بسیاری، خاطراتی شیرین و به یادماندنی از رشادت ها و شجاعت های این دلاور زمان بیاد دارند.
✨ @moarefi_shohada ✨
🍃5🍃
🔸 حضور مستقیم در خط مقدم جبهه و ارتباط صمیمانه با #پاسداران و رزمندگان بسیجی تا بدانجا بود که از ناحیه پا، دست، و کمر بارها مجروح گردید و یک بار نیز انگشتش قطع شد.
☺️ در طی سالها با استفاده از مجال هایی از عشق به تحصیل بهره جست و کارشناسی خود را در رشته جغرافیا و کارشناسی ارشد را در رشته مدیریت دفاعی گذراند و موفق شد دانشجوی دکتری در رشته دفاع ملی گردد.
😍 کفایت و شجاعت آن بزرگوار تا بدانجا بود که مقام معظم رهبری ۳ مدال فتح بر سینه پر عطش شهادت ایشان نصب نمودند.
🌹 وی در اواسط سال ۸۴ از سوی فرمانده کل سپاه، به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد و توفیق خدمت را در سنگر دیگری یافت.
🍃6🍃
🔷 با آغاز مبارزات ملت ایران در برابر رژیم شاهنشاهی، احمد هم مبارزات خود علیه شاه را آغاز میکند و یک بار هم توسط ساواک دستگیر میشود.
👤 محسن رضایی درباره مبارزات احمد پیش از انقلاب میگوید :
در سالهای ۵۶ و ۵۷ در تظاهرات و راهپیمایی و پخش اعلامیه و شعار نویسی فعال بود. در آخرین محرم قبل از پیروزی انقلاب، مأمورین ساواک او را در میان دسته عزاداری شناسایی و بازداشت میکنند. چند ماهی در زندان ساواک بود که به شدت او را شکنجه کرده بودند، پاسبانی با چکمه به دهان احمد کوبیده بود که تا یک ماه پس از آزادی خونریزی بینی داشت.
✅ پس از پیروزی انقلاب، مسئولین قضایی نجفآباد از ایشان میخواهند که شکنجهگرانش را معرفی کند تا آنها را محاکمه کنند، او زیر بار نمیرود و میگوید انقلاب، آنها را تنبیه کرده است. جالب است که یکی از همین افراد، چند سال قبل از شهادت احمد، برای انتقال فرزندش از دانشگاه آزاد یک شهر به شهر دیگر از احمد کاظمی طلب کمک کرده بود و او هم به دانشگاه آزاد توصیه کرده بود که مشکل ایشان را حل کنید.
✨ @moarefi_shohada ✨
🍃7🍃
🌹 احمد پس از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین کسانی بود که به #سپاه #پاسداران پیوسته و از فرماندهان شجاع، پر انرژی، مدیر و خلاق بود و به همین دلیل حکم مسوولیتهای زیادی را از دست مبارک مقام معظم رهبری دریافت کرد.
👤 احمد با شروع جنگ تحمیلی با یک گروه ۵۰ نفره در جبهههای آبادان حضور یافت و مبارزه را با دشمن متجاوز آغاز کرد.
او از همان اول فرماندهی یکی از جبهههای آبادان را برعهده گرفت و در عملیات حصر آبادان و در یکی از محورهای عملیات مسوولیت مهمی برعهده داشت.
🌸 او در پایان جنگ تحمیلی همان گروه ۵۰ نفره ی روز اول جنگ را تبدیل به یکی از لشکرهای قوی و مهم #سپاه کرد و لشکر را با سلاحهای به غنیمت گرفته شده از عراقیها به یک لشکر زرهی با صدها تانک و نفربر و توپخانه و ماشین آلات، تحویل نظام داد.
🍃8🍃
سردار در راهاندازی و شکلگیری نیروی زمینی #سپاه به عنوان معاون عملیاتی نیروی زمینی #سپاه خدمات شایانی داشت.
🌹 سردار کاظمی همچنین در سال ۱۳۷۲ با حضور در منطقه شمال غرب کشور به عنوان فرمانده منطقه شمال غرب حکم فرماندهی را از دست مقام معظم رهبری دریافت کرد.
❤️ مقام معظم رهبری در همان دوران مسوولیت سردار کاظمی در استان آذربایجان غربی و کردستان حضور پیدا کردند و از برقراری امنیت منطقه توسط سردار تقدیر به عمل آورد.
📆 در سال ۱۳۷۹حکم فرماندهی نیروی هوایی #سپاه را از رهبر معظم انقلاب دریافت کرد و نیروی هوایی را از نظر سازمان، ساختار و سازماندهی و سازمان موشکی ارتقا داده تا جایی که دشمنان جمهوری اسلامی ایران از توانمندی موشکی کشور حیرت زده بودند.
🍃9🍃
حاج احمد پس از ۵سال خدمت ارزنده در نیروی هوایی سپاه، در سال ۱۳۸۴ حکم فرماندهی نیروی زمینی #سپاه را از مقام معظم کل قوا دریافت کرد و طی سه ماه فعالیت شبانه روزی، بیش از ۱۰۰ سفر به تمامی یگانهای نیروی زمینی داشت و وضعیت یگانهای نیروی زمینی را از نزدیک بررسی میکرد.
🌹 سردار شهید کاظمی محور عمده فعالیتهای نیروی زمینی را تقویت و ارتقای یگانهای صفی نیروی زمینی سپاه اعلام کرد و در این زمینه، خدمات ارزندهای را ارایه داد.
او شب شهادت در جلسهای ضمن آنکه که حسرت میخورد که چرا شهید نشده و یاران او رفتهاند، سفارش کرد :
❤️ #شهدا خیلی به گردن ما حق دارند، باید تلاش زیادی کنیم، باید در اردوهای راهیان نور از همه شهدا (ارتش، سپاه، بسیج) بگویید، از خودتان نگویید از دیگران بگویید.
✅ از نیروی هوایی ارتش از هوانیروز ارتش، از شهدای ارتش و جهاد بگویید.
🍃10🍃
✍فرزند شهید
بابا همیشه به ما میگفت : «صبحها بعد از خواب و شبها قبل از خواب حتماً یک صفحه قرآن بخوانید، اگر وقت ندارید حتماً یکی دو آیه را بخوانید»
❤️ روی خواندن زیارت عاشورا هم خیلی تأکید داشت. بعد از نماز صبح من کمتر میدیدم که بابا بخوابد. همیشه برای نماز و قرآنخواندن و همچنین بعضی اوقات رسیدگی به نامهها میرفت. در اتاق پذیرایی و در را میبست و ما فقط میدیدیم که چراغ روشن است.
💝 همیشه دوست داشت ساده ترین لباس را بپوشد. به سر و وضع خانواده خیلی اهمیت می داد که حتما لباسمان نو، تمیز و شیک باشند، اما تنها چیزی که برای خودش مهم بود، تمیزی لباس بود.
🔷 یک بار بمناسبت روز پدر برایش یک دست کت و شلوار خریدیم. فقط یکبار جهت تشکر از ما پوشید و دیگر ندیدیم که بپوشد. بعضی وقت ها که می خواست بیرون برود و نمی خواست لباس نظامی بپوشد، به من می گفت : "محمد یک کاپشن به من بده بپوشم".
😅 یک لباس را آن قدر می پوشید که می انداختیم دور! وقتی داشتیم وسایل شخصی اش را جمع می کردیم، دیدیم چقدر لباس نو داشته و استفاده نکرده است.
🍃12🍃
✍فرزند شهید
دانشگاه من نزدیک محل کار بابا بود و بیشتر شب ها با او بر می گشتم خانه. خب باید صبر می کردم تا کارهایش تمام شود، بعضی وقت ها به ساعت ۱۱ یا حتی دیرتر هم می کشید، به غیر از ماه رمضان به یاد نمی آورم بابا زودتر از ۸ شب آمده باشد خانه.
👤 من می رفتم در یک اتاقی و مشغول به درس خواندن می شدم. بعضی وقت ها هم دراز می کشیدم و چرتی می زدم. وقتی با بابا بر می گشتیم خانه، برای من دیگر جانی باقی نمانده بود. اما بابا که قطعا خیلی بیشتر از من دویده بود و خسته شده بود، در خانه را که باز می کرد چنان سلام گرمی می کرد که انگار تازه اول صبح است و بیدار شده است.
☺️ می گفت : «خیلی مخلصیم»، « خیلی چاکریم»!
همیشه در تعجب بودم که بابا چه حالی دارد با این همه کار و خستگی این قدر شارژ و سرحال است.
🍃13🍃
🌹 شهید کاظمی با اسرای جنگی با رأفت اسلامی برخورد می کردند و اگر توانمندی خاصی در اسیری می دیدند به او بها می دادند.
🔶 در لشکر حدود چهل، پنجاه تا نیروی متخصص عراقی فعالیت می کردند، بعنوان مثال یک متخصص تانک اسیر شد.
😊 وقتی عطوفت و مهربانی حاجی را دید درخواست کرد در لشکر بماند و حاجی او را نگه داشت، از تخصصش استفاده می شد تا اینکه شهید شد.
👤 اسیر دیگری هم بود به نام عبدالله که یک انقلابیِ عراقی شد. مدتی هم محافظ آیت الله حکیم بود. حتی با بعثی ها درگیر شد.
💝 حاجی به همه به چشم انسان نگاه می کرد و درون آدمها را می دید نه ظاهر آنها را. این نحوه برخورد و استفاده از توان آنها توسط سردار کاظمی؛ انسان را به یاد اسرای جنگی در زمان پیامبر می انداخت.
✨ @moarefi_shohada ✨
🍃14🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 دیدار صمیمانه سردار #شهید_احمد_کاظمی با سربازان خود
قلب که پاک شد، قلب که آرام گرفت، قلب که ساکت شد ساکت به معنای واقعی از این که از آلودگی های دنیا خودشو دور کرد، خدای متعال درون اون جای می گیره...
🍃16🍃
🔷 حاج احمد در پست و سمتهای مختلفی خدمت کرد، اما به اینکه در چه جایگاه و سمتی قرار دارد، اهمیتی نشان نمیداد که مثلا حتما به او بگویند سردار کاظمی فرمانده فلان لشکر؛ اینها برایش خیلی مهم نبود، بلکه بیشتر نفس کار برای او مهم بود که بتواند کار را با دقت انجام دهد.
شهید کاظمی فرمانده گردانها، گروهانها و دستهها را با دقت انتخاب و گزینش میکرد.
☺️ حاج احمد با بچههای جنگ خیلی دوستانه و خودمانی رفتار میکرد و اصلا طوری رفتار نمیکرد که به دیگران بفهماند من فرمانده هستم. وقتی نیروها و سربازان شهید میشدند، حاج احمد بسیار ناراحت میشد.
🌺 حاج احمد در دورانی که فرمانده لشکر ۸ نجف بود، همیشه از بخشهای مختلف پادگانهای لشکر بازدید میکرد و از سربازان میخواست که مشکلات خودشان را برایش مطرح کنند. حتی خانواده سربازان را هم به پادگان دعوت میکرد و از آنها میخواست که بروند از محل آسایشگاه فرزندان خود دیدن کنند و اگر کمبود و مشکلی را احساس کردند، با او در میان بگذارند.
✨ @moarefi_shohada ✨
🍃17🍃
در عملیات بیتالمقدس، دو «احمد» داشتیم که فرمانده بودند و صدای آنها از شبکههای بیسیم مرتب شنیده میشد.
❤️ «احمد متوسلیان» فرمانده لشگر محمد رسولالله و
💖 «احمد کاظمی» فرمانده لشکر نجف اشرف.
📞 در تماسهای بسیار مهم، مخصوصا در لحظات شکستن خطوط دشمن، فرماندههان و رزمندگان از لهجههای آنها متوجه می شدند که این «احمد» کدام «احمد» است.
⚠️ اما جالبتر زمانی بود که دو «احمد» با هم کار داشتند. در مرحلهی دوم عملیات که بچههای لشگر محمد رسول الله در دژ شمالی خرمشهر با لشگر ۱۰ زرهی عراق درگیری سختی داشتند و کارشان به اسیر دادن و اسیر گرفتن هم کشیده شده و احمد متوسلیان با بدنی مجروح عملیات را هدایت میکرد، احمد کاظمی با احمد متوسلیان اینگونه تماس میگرفت :
👈 احمَد احمَد احمَد، احمِد احمَد احمِد.
او سه احمد اول را که یعنی متوسلیان، با لهجه ی تهرانی میگفت، اما اسم خودش را با لهجه ی نجف آبادی، مخصوصا مقداری هم غلیظتر بیان میکرد.
☺️ به این ترتیب احمد خوب و دوست داشتنی، پایه ی خنده را برای فرماندهان زیادی که صدای او را از بیسیم میشنیدند فراهم میکرد....
🍃18🍃
🤒 سرمای شديدی خورده بود. احساس می كردم به زور روی پاهايش ايستاده است. من مسئول تداركات لشكر بودم. با خودم گفتم : 🍲 خوبه يك سوپ برای حاجی درست كنم تا بخوره حالش بهتر بشه.
همين كار را هم كردم. با چيزهايی كه توی آشپزخانه داشتيم، يك سوپ ساده و مختصر درست كردم. از حالت نگاهش معلوم بود خيلی ناراحت شده است. گفت : 😔 چرا برای من سوپ درست كردی؟
گفتم : حاجی آخه شما مريضی، ناسلامتی فرمانده ی لشكرم هستی؛ شما كه سرحال باشی، يعنی لشكر سرحاله!
گفت : اين حرفا چيه می زنی فاضل؟ من سؤالم اينه كه چرا بين من و بقيه ی نيروهام فرق گذاشتی؟ توي اين لشكر، هر كسی كه مريض بشه، تو براش سوپ درست می كنی؟
گفتم : خوب نه حاجی!
گفت : پس اين سوپ رو بردار ببر؛ من همون غذايی رو میخورم كه بقيه ی نيروها خوردن.
🍃19🍃
❤️ ارادت خاصی به حضرت صدیقه طاهره (س) داشت. به نام حضرت مجلس روضه زیاد می گرفت. چند تا مسجد و فاطمیه هم به نام و یاد بی بی ساخت.
😔 توی مجالس روضه، هر بار ذکری از مصیبت های حضرت می شد، قطرات اشک پهنای صورتش را می گرفت و بر زمین می ریخت.
خدا رحمت کند #شهید_محسن_اسدی را، افسر همراه حاجی بود. برای ضبط صحبت های سردار، همیشه یک واکمن همراه خودش داشت.
⏱ چند لحظه قبل از سقوط هواپیما، همان واکمن را روشن کرده بود و چند جمله راجع به اوضاع و احوال خودشان گفته بود. درست در لحظه ی سقوط، صدای خونسرد حاجی بلند می شود که میگوید : صلوات بفرست.
همه صلوات می فرستند. در آن نوار آخرین ذکری که از حاجی و دیگران در لحظه ی سقوط هواپیما شنیده می شود، ذکر مقدس «یا فاطمةالزهرا» است.
🍃20🍃
🛩 هواپيمای سوخو را حاج احمد وارد نيروی هوايی سپاه كرد. مراسم افتتاحيهاش را همه انتظار داشتيم در تهران باشد، سردار ولی گفت :
میخوام مراسم افتتاحيه توی مشهد باشه. پايگاه هوايی مشهد كوچك بود. كفاف چنين برنامهای را نمیداد. بعضی ها همين را به سردار گفتند. سردار ولی اصرار داشت مراسم توی مشهد باشد.
💎 با برج مراقبت هماهنگیهای لازم شده بود. خلبان، بر فراز آسمان، هواپيما را چند دور، دور حرم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) طواف داد. اين را سردار ازش خواسته بود.
🍃 خيلیها تازه دليل اصرار سردار را فهميده بودند. خدا رحمتش كند؛ هميشه میگفت : ❤️ ما هيچ وقت از لطف و عنايت اهل بيت، خصوصاً آقا امام رضا (ع) بینياز نيستيم. ❤️
✨ @moarefi_shohada ✨
🍃21🍃
گفت : آقای امينی جايگاه من توی #سپاه چيه؟
سئوال عجيب و غريبی بود! ولی میدانستم بدون حكمت نيست. گفتم :
💫 شما فرمانده ی نيروی هوايی سپاه هستين سردار.
به صندلیاش اشاره كرد. گفت : آقای امينی، شما ممكنه هيچ وقت به اين موقعيتی كه من الان دارم، نرسی؛ ولی من كه رسيدم، به شما میگم كه اين جا خبری نيست!
آن وقتها محل خدمت من، لشكر هشت نجف اشرف بود. با نيروهای سرباز زياد سر و كار داشتم. سردار گفت :
🔷 اگر توی پادگانت، دو تا سرباز رو نمازخون و قرآن خون كردی، اين برات میمونه؛ از اين پستها و درجهها چيزی در نمیآد!
📸 شهید تهرانی مقدم و کاظمی
🍃22🍃