eitaa logo
بی نام و نشان
116 دنبال‌کننده
80 عکس
6 ویدیو
1 فایل
در این دفتر عاریه‌ای، برخی اشعار تازه و کهنهٔ علی مؤیدی را خواهید خواند. درود بر آن رفیقِ گرمابه و گلستانم که این دفتر کاهی را سامان داد! نقد و نظر: @Ali_MoayedI
مشاهده در ایتا
دانلود
در حیرتم از برخی مکتوبات جلال آل احمد. خدایش بیامرزد. آنچه در برخی مکتوبات او حیرت می آفریند، حضورِ خروار خروار اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری است. خواننده حس می کند که نویسنده به همان آسانی که زبان مادری اش را صحبت می کرده، آثار مکتوب می آفریده است. او با همان تبحّر نویسندگی اش، طوری کوچه بازاری می نویسد که خواننده متحیّر می ماند که اکنون در کتابخانه نشسته یا در محله های قدیمی و پر سر و صدا در حال قدم زدن است. خواندن برخی کتاب ها، کتابخانه و سکوت و خستگی و سرخی چشم و چای و قهوه و... می خواهد؛ از دیگر سو، برخی کتاب ها را حتی در هیاهوی 100 هزار نفر دراستادیوم آزادی هم می توان خواند (و در عین حال تماشاگر بازی هم بود)؛ اما این گونه کتابهای جلال، نه آن است و نه این. جلال آل احمد در این دست آثارش، پیوند دهنده ی پشت میز نشینان با مردم کف خیابان است. نه می توانی بگویی کتابش یا داستانش کتاب و داستان نیست که فرهیختگان و کتاب خوان ها از آن بی نیاز باشند، و نه می توانی آن را از کف کوچه و بازار برداری و در قفسه کنار آثار متکبر و سال و خاک خورده ی خداوندان اندیشه بگذاری! برای نمونه، چند خط از کتاب «نون والقلم» او را بخوانید تا آنچه می گویم را دریابید: «در تمام مدّت این پانزده سالی که میرزا اسدالله جای باباش نشسته بود، فقط سه بار از این کارها [خودتان بخوانید تا بدانید کدام کارها را می گوید] پا داده بود؛ که دفعه ی آخرش مال سه سال پیش بود. و از همان سربند نزدیک بود روزگار میرزا سیاه شود. و همین قضیه هم باعث شد که میزان الشریعه، امام جمعه ی شهر و حاکم شرع، دم لوله هنگ دار باشی مسجد را دیده بود که زاغ سیاه میرزا را چوب بزند و سیر تا پیاز کار هر روزه اش را به گوش کلانتر محل برساند» (نون والقلم، ص 9). سرتاپای پاره نگاشت* بالا، اصطلاحات عامیانه است. نکته ی دیگری که هست این است که اگر مترجمی بخواهد پا به عرصه ی ترجمه ی چنین کتابهایی بگذارد، به گمانم، روزگارش سیاه است. شنیده ام که محمدرضا قانون پرور، استاد دانشگاه تگزاس، کتاب «نون والقلم» را به انگلیسی برگردانده! خدا از بلایا نگاهش دارد! خیلی کنجکاوم که بدانم چگونه ترجمه کرده! لااقل همین متن بالا را... . بگذریم. *"پاره نگاشت"، برگردان "پاراگراف" است. این تعبیر زیبا را از استادم جناب دکتر عبدل آبادی، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی تهران شنیدم. سایه اش بر سرم مستدام... .