🌹 ﷽؛
💎 ریزش گناهان 💎
🍃 سلمان، شاخه درخت را تكان داد. برگ های زرد، يكيك از شاخه روی زمين ريخت. سپس روی كرد به ابن عباس و گفت:
ـ دیدی؟
ـ آری. ديدم.
ـ دیدی چگونه برگها ريخت؟
ـ آری، ديدم.
ـ نمي پرسی چرا من شاخه درخت را لرزاندم تا برگ های آن بريزد؟
ـ حکمتی داشت؟
🍃 ـ بله. روزی من و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) زير درختي نشسته بوديم و ايشان، همين كاري را كرد كه من اكنون كردم. سپس به من گفت: اي سلمان، از من نمي پرسی چرا اين شاخه زرد را تكان دادم تا برگ های آن بريزد؟
گفتم: حكمت آن چه بود؟
فرمود: آنگاه كه مؤمن براي نماز برميخيزد و وضو ميگيرد، گناهان او ميريزد، همينگونه كه برگ های اين شاخه ريختند. سپس اين آيه را تلاوت كردند:
🍃 « وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرين؛ نماز را اقامه كن در ابتدا و انتهاي روز و در ميانه های شب. چرا كه كارهای نيك (مانند نماز)، بدیها و آثار آن را محو میكند.»
📚 منبع : رضا بابایی ؛ نماز در حكايتها و داستانها ؛ ص 11
#داستان_نماز
#منبرک
#کوتاه
#نماز
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
@namazmt
🌹 ﷽؛
🌸 خاطرهای تکان دهنده از جنش تکلیف دختر ۹ ساله 🌸
🍃 در سال 1362 قرار شد برای ما، در مدرسه جشن تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه ما که خودش علاقه زیادی به بچهها داشت و تنها معلمي بود كه سر وقت در مدرسه با بچهها نماز مي خواند، به کلاس ما آمد و گفت: «بچهها برای دوشنبهي هفتهي آینده جشن تکلیف داریم؛ وسائل جشن تكليف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود به مدرسه بیاورید.»
🍃 من همان جا غصهدار شدم چون در خانه ما به اين چيزها بها داده نميشد و خبري از نماز نبود.
🍃 روزهای بعد، بچهها یکییکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه ميآوردند.
مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: «چرا وسایل خود را نیاورده ای؟» من گریهکنان از دفتر بیرون آمدم.
🍃 فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: «دخترم! این چادر نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده.»
ولی من میدانستم در خانه ما از این کارها خبری نیست.
🍃 بالأخره روز جشن تکلیف فرا رسید و حاج آقای بسیار خوشکلامی برای ما سخنرانی کرد و گفت: «بچهها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خداي خود هر چه بخواهید خداي مهربان به شما میدهد.
آن روز خیلی به ما خوش گذشت.
🍃 به خانه آمدم شب هنگام نماز مغرب، سجادهام را پهن کردم تا نماز بخوانم، مادرم نگاهي به سجاده كرد و با حالتي خاص اصلاً به من توجهی نکرد.
🍃 من كه تازه به سن تكليف رسيده بودم انتظار داشتم مورد توجه قرار گيرم كه اينگونه نشد.
اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را ديد، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشهای انداخت و گفت: برو سر درسات، این کارها یعنی چه؟!
🍃 بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد.
🍃 اذان صبح از حسینیهای که نزدیک خانه ما بود به گوش میرسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریهام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود كرد.
🍃 پدر و مادرم هر دو مرا صدا میکردند، درب اتاق را باز کردم دیدم هر دو گریه کردهاند، با نگراني پرسيدم: چه شده؟! كه يكدفعه هر دو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هر دو یک خواب مشترک دیدهایم.!
🍃 خواب ديديم ما را به طرف پرتگاه جهنم میبرند، میگفتند شما در دنیا نماز نخواندهاید و هيچ عمل خيري نداريد و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانيت سؤال ميكردند و ما هم گریه میکردیم، جیغ میزدیم و هر چه تلاش میکردیم فایدهای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم.
🍃 خیلی وحشت كرده بوديم. ناگهان صدایی به گوشمان رسيد كه گفته شد: «دست نگه دارید، دست نگه داريد، دیشب در خانهی اینها سجاده نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید.»
🍃 آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدت چند سال قضای نمازها و روزههای خود را بجا آوردند و در يك فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آنها را مورد عنايت قرار داد.
این روند ادامه داشت، تا در سال 74 هر دو به مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله چهل روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند.
🍃 اولین سال که معلم شدم و به كلاس درس رفتم، تلاش كردم تا آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس و جو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را میگذراند.
🍃 وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهار محال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچهای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفتهاند.
🍃 یک هفتهای میشد که به رحمت خدا رفته بود. خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزد.
🍃 حال من ماندهام و سجاده آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد. حالا من به تأسي از آن مدير نمونه، مؤمن و متعهد، سالهاست معلم كلاس سوم ابتدايي هستم و در جشن تكليف دانش آموزان، ياد مدير متعهد خود را گرامي ميدارم و هر سال که میگذرد برکت را به واسطهی نماز اول وقت در زندگی خود احساس میکنم.
خواهر کوچک شما ـ التماس دعا
📚 کتاب پر پرواز ص 122
#داستان_نماز
❇ این خاطره طولانی ولی زیبا را از دست ندهید ❇
#منبرک
#کوتاه
#نماز
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
🇮🇷 ﷽؛
🍀 چرا خدا به بعضی نماز خوان ثروت نمی دهد؟ 🍀
💠 امام باقر عليه السلام: در دوران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، مؤمنى فقير و به شدّت نيازمند از اهل صُفّه بود كه در همه وقت هاى نماز، همراه پيامبر خدا بود و هيچ يك از نمازها را از دست نمى داد.
💠 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز براى او دل مى سوزاند و به نيازمندى و به بى كسى اش مى نگريست و مى فرمود: «اى سعد! اگر چيزى به دستم برسد، تو را بى نياز مى كنم».
💠 مدّتى به درازا كشيد و چيزى به دست ايشان نرسيد و اندوه پيامبر خدا براى سعد فزونى گرفت و خداوند سبحان، اندوه دل پيامبر صلى الله عليه و آله را براى سعد مى دانست.
✨ پس جبرئيل را با دو درهم بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرو فرستاد و جبرئيل به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: اى محمّد! خدا اندوه تو را براى سعد مى داند . آيا دوست دارى كه او را بى نياز كنى؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آرى.
✨ جبرئيل به او گفت: اين دو درهم را بگير و به او بده و به او امر كن كه با آن دو، تجارت كند.
پيامبر صلى الله عليه و آله آن درهم ها را گرفت و براى نماز ظهر بيرون آمد. سعد بر در حجره هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به انتظار ايشان ايستاده بود.
✨ هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله او را ديد، فرمود: «اى سعد! آيا تجارت بلدى؟».
سعد گفت: به خدا سوگند، تا كنون چيزى نداشته ام كه بتوانم با آن تجارت كنم.
پيامبر صلى الله عليه و آله آن دو درهم را به او داد و به او فرمود: «با اين دو درهم، تجارت و براى كسب روزى خدا، داد و ستد كن». سعد، آن دو را گرفت و با پيامبر رفت و نماز ظهر و عصر را با ايشان خواند.
🌹 پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «برخيز و در پى روزى شو، كه من بر حال تو اندوهگينم، اى سعد!».
سعد به تجارت پرداخت و چيزى را به يك درهم نمى خريد، جز آن كه به دو درهم مى فروخت و به دو درهم نمى خريد، جز آن كه به چهار درهم مى فروخت. دنيا به سعد روى آورد و كالا و دارايى اش فراوان شد و تجارتش بالا گرفت و بر درگاه مسجد جايى گرفت و در آن جا نشست و تجارتش را در آن جا گرد آورد.
🌹 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هنگامى كه بلال اقامه نماز را مى گفت، براى نماز بيرون مى امد، در حالى كه سعد به دنيا مشغول بود و نه وضو گرفته بود و نه مانند گذشته پيش از سرگرم شدن به دنيا آماده نماز شده بود.
🌹 پيامبر صلى الله عليه و آله به او مى فرمود: «اى سعد! دنيا تو را از نماز، به خود مشغول داشته است!». و او مى گفت: چه كنم!؟ دارايى ام را تباه كنم؟! اين مردى است كه چيزى را به او فروخته ام و مى خواهم بهايش را از او بستانم و اين مردى است كه چيزى از او خريده ام و مى خواهم بهايش را به او بدهم.
🌹 اين وضعيت سعد، اندوهى سخت تر از اندوه قبلى و به خاطر فقر او، بر دل پيامبر صلى الله عليه و آله به وجود آورد. جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آمد و گفت: اى پيامبر! خدا اندوه تو را به خاطر سعد مى داند . كدام حالت را دوستتر مى دارى؟ حالت اوّل يا دوم را؟
🌹 پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «حالت اوّل را. در حالت دوم، دنيايش آخرتش را مى برد». جبرئيل به ايشان گفت: محبّت دنيا و اموال، فتنه و دل مشغولى از آخرت است. به سعد بگو دو درهمى كه به او داده اى، به تو باز گرداند؛ حالتش به همان وضعيت اوّل باز مى گردد.
🌻 پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون آمد و بر سعد گذشت و به او فرمود: «اى سعد! آيا نمى خواهى كه دو درهمى را كه به تو داده بودم، به من باز گردانى؟». سعد گفت: چرا و به جايش دو صد درهم مى دهم!
🌻 پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «اى سعد! من از تو جز همان دو درهم را نمى خواهم» و سعد، دو درهم به پيامبر صلى الله عليه و آله داد.
دنيا به سعد پشت كرد و هر چه را گرد آورده بود، برد و سعد به حالت اوّلش باز گشت.
📚 بحار الأنوار: ج 22 ص 122
#منبرک
#نماز
#داستان_نماز
#حدیث_نماز
@mobaleqin20
@namazmt
﷽؛
💚 اگر از امام جماعت گناهی دیدیم می توانیم به مردم بگوییم تا به او اقتدا نکنند ؟ 💚
💠 يكى از ارادتمندان آیت الله احمدى ميانجى به ايشان گويد: فلان روحانى به شما اهانت كرده اگر اجازه مى دهيد به مردم بگويم تا ديگر پشت سر ايشان نماز جماعت نخوانند
ايشان فرموده بود: شما چنين تكليفى نداريد و اگر او را عادل نمى دانى خودت پشت سر او نماز نخوان و اگر به من بد گفته است از او مى گذرم
📚 اکبر دهقان ؛ هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان ؛ نکته ۷۲۶
(آبرو و حرمت مؤمن از کعبه بالاتر است و در روایات بسیاری به پوشاندن گناه برادر دینی سفارش شده تا جایی که حتی هفتاد گناه از او بپوشانیم، مواظب باشیم موجب خلوت شدن نماز جماعت نشویم)
#داستان_نماز
#منبرک
#نماز
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
@namazmt
﷽؛
💠 وصیت شیخ حسنعلی نخودکی 💠
مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (معروف به نخودکی) در وصیت خود به فرزندش می گوید :
☀️ اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بی ارزش بپردازد ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش و هَباءً مَنثُوراً (نابود) خواهد شد.
☀️ فرزندم بدان که در تمام عمرم تنها یک بار نماز صبحم قضا شد، پسر بچه ای داشتم که شب آن روز فوت شد. سحر گاه در عالم رویا به من گفتند که این مصیبت به علت فوت آن نماز صبح به تو وارد آمد. اکنون اگر یک شب، نماز شبی از من فوت شود، صبح آن شب انتظار بلایی را می کشم که به من نازل شود.
☀️ سپس حاج شیخ حسنعلی می افزاید: «پسرم تو را سفارش می کنم که نمارت را اول وقت بخوان و از نماز شب تا آن جا که می توانی غفلت نکن»
📚 اکبر دهقان ؛ هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان ؛ نکته
(خداوند خطای خوبان را زودتر اصلاح می کند و تنبیه آنها را بزرگتر و سریع تر قرار می دهد مثل تنبیه سخت حضرت یونس که او را در شکم نهنگ قرار داد و حضرت یعقوب که به خاطر یک خطا او را سال ها به فراق یوسف مبتلا کرد.)
#مرگ_فرزند_به_خاطر_قضا_شدن_نماز
#داستان_نماز
#منبرک
#نماز
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
@namazmt
﷽؛
💠 آیا قبل از اسلام هم نماز بوده است؟ 💠
🌺 نماز از زمان حضرت آدم علیه السلام بوده است، البته جزئیات آن متفاوت بوده است، حکایت نماز حضرت آدم علیه السلام را بخوانید 🌺
🌹 امام صادق عليه السلام: هنگامى كه آدم عليه السلام از بهشت فرود آمد، لكّه اى سياه در صورتش پيدا شد و سر تا پايش را گرفت. گريه و اندوه آدم، از پديدار شدن آن، طولانى شد.
💚 جبرئيل عليه السلام نزد آدم آمد و به او گفت: اى آدم! چرا مى گريى؟
گفت: از اين لكّه سياهى كه در من پيدا شده است.
💛 جبرئيل گفت: اى آدم! برخيز و نماز بخوان كه اين، وقت نماز اوّل است.
آدم برخاست و نماز خواند و آن لكّه تا گردنش از ميان رفت.
💜 جبرئيل در وقت نماز دوم آمد و گفت: اى آدم! برخيز و نماز بخوان كه اين، وقت نماز دوم است.
آدم برخاست و نماز خواند و لكّه تا ناف آدم از ميان رفت.
❤️ سپس جبرئيل در وقت سوم آمد و گفت: اى آدم! برخيز و نماز بخوان كه اين، وقت نماز سوم است.
آدم برخاست و نماز خواند و لكّه تا زانوانش از ميان رفت.
💙 آن گاه جبرئيل در وقت نماز چهارم آمد و گفت: اى آدم! برخيز و نماز بخوان كه اين، وقت نماز چهارم است.
آدم به نماز برخاست و لكّه تا [روى] پاهايش از ميان رفت.
❣ جبرئيل در وقت پنجم نيز آمد و گفت: اى آدم! برخيز و نماز بخوان كه اين، وقت نماز پنجم است.
او برخاست و نماز خواند و لكّه از ميان رفت و آدم نيز خدا را حمد و ثنا گفت.
💗 جبرئيل گفت: اى آدم! فرزندانت در اين نمازها مانند تو و اين لكّه سياه هستند. هر كس از فرزندانت كه پنج نماز در هر شبانه روز بخواند، از گناهانش بيرون مى آيد، همان گونه كه تو از اين لكّه پيراسته شدى.
📚 بحار الانوار، ج 11، ص166
#حدیث_نماز
#آثار_نماز
#پرسمان_نماز
#داستان_نماز
#منبرک
#نماز
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
@namazmt