eitaa logo
مبلغان
5.3هزار دنبال‌کننده
83 عکس
38 ویدیو
560 فایل
☑ کانال تخصصی محتوایی مبلغان 🔹ارسال محتوای بین الصلاتین روزانه و مناسبتی 🔹ارسال فیش منبر روشمند مناسبتی و اقتضایی ✍️ انتقاد و پیشنهاد به محتوای کانال @Habib_shahid_hadi 🤝تبادل (فقط کانال طلاب ) و تبلیغ کانال @efefefef
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ خاطره‌ای عبرت‌آموز از دوران کودکی سعدی برخی افراد اعمال نیک بسیاری در این دنیا انجام می‌دهند و توشه‌ای پر از اعمال نیکو دارند اما باید دقت کنند ممکن است با گناهان بعدی مانند دروغ، غیبت، عیب‌جویی و گاها سرزنش دیگران اعمال خوبشان حبط شود. 💠 آیه: وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ همزه/1 وای بر هر عیب جوی بدگوی! 💠حکایت؛ سعدی در کتاب گلستان، خاطرات زیبایی از دوران جوانی و کودکی خود نقل می کند که نکته آموز و دل انگیز است . در یکی از این خاطرات می‌گوید: به یاد دارم در ایام کودکی، اهل عبادت بودم و شب‌ها برمی‌خاستم و نماز می خواندم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم. شبی خدمت پدرم رحمة الله علیه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن را بر بغل گرفته و می‌خواندم. در آن حال دیدم همه آنان که گرد ما هستند، خوابیده اند. پدر را گفتم: از اینان کسی سر برنمی‌دارد که نمازی بخواند؟! خواب غفلت، چنان اینان را برده است که گویی نخفته‌اند، بلکه مرده اند . پدر گفت : تو نیز اگر می‌خفتی، بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی!1 تو حساب خویشتن کن نه حساب خلق سعدی که بضاعت قیامت عمل تباه داری2 📚پی نوشت : ۱. با اقتباس و ویراست از کتاب حکایت پارسایان ۲. سعدی منبع : خبرگزاری حوزه @moballeghan
💠وفای به پیمان پیامبر اسلام (ص) قبل از آنکه به مقام پیامبری برسد، مدتی چوپانی می کرد، یکی از چوپانان در آن زمان عمار یاسر بود روزی پیامبر (ص) با عمار، با هم قرار گذاشتند، تا فردای آن روز، گوسفندان خود را به بیابان فخ که علفزار بود ببرند. پیامبر (ص) فردای آن روز گوسفندان خود را بسوی بیابان فخ روانه کرد ولی عمار دیرتر آمد. عمار می گوید: وقتی گوسفندانم را به بیابان فخ رساندم، دیدم پیامبر (ص) جلوی گوسفندان خود ایستاده و آن ها را از چریدن در آن علفزار باز می دارد. گفتم: چرا آنها را باز می داری؟ فرمود: من با تو وعده کردم که با هم گوسفندان را به این علفزار بیاوریم، از این رو، روا ندانستم که قبل از تو، گوسفندانم در این علفزار بچرند 📚کحل البصر، ص 103 @moballeghan
💠تقواى مرحوم درچه اى آيت الله درچه اى استاد آيت الله بروجردى به دعوت يك تاجر براى صرف شام به منزل او رفتند بعد از صرف شام كه ايشان عازم رفتن شدند تاجر يك سندى را پيش ايشان گذاشت و از آقا خواست تا امضا كند. اين عالم بزرگوار تا احساس كرد كه اصل مهمانى و خوردن شام رشوه بوده رنگ ايشان تغيير كرد و فرمودند بى انصاف من با تو چه كرده بودم كه اين شام را به من دادى بلافاصله از اتاق بيرون رفتند و كارى كردند تا غذاى خورده شده را استفراغ كند و چون معلوم است كه همه آن غذاها بيرون نمىآيد ايشان مرتبأ گريه مىكرد از اينكه غذايى را به شبه رشوه خورده است. 📚 پندها و حكايتهاى اخلاقى ص 232. @moballeghan
💠سبزه های سفره عید دانه ها هر چه دارند از خاک است و باید بر همان خاک تکیه زده تا سبز شده و به ثمر بنشینند وگرنه هر چیز را جز خاک تکیه گاه خود قرار دهند ممکن است سبز شوند اما بی ثمر و بی حاصل می مانند. روزهای آخر سال است و همه به نوعی درگیر دغدغه های آخر سال هستند … از نظافت خانه و در و دیوار و زمین و … تا آماده سازی وسایل سفره هفت سین. یکی از اجزای سفره هفت سینی که باید برای درست کردنش کمی زمان داشته باشیم تا یک محصول خوبی را به ما بدهد سبزه است. سبزه های شب عیدی که برای درست کردنش تنها داشتن دانه های ریز کافی نیست و این دانه ها تنها یک سری نیروی بالقوه دارند که اگر به تنهایی باقی بمانند جز اینکه زردی و بی روحی و گاهی بوی تعفن داشته باشد چیزی نیست … این دانه ها برای به ثمر رسیدن و سبز شدن و نشستن بر سر سفره هفت سین خانواده ها باید به خاک حاصلخیر تکیه کنند تا خوب سبز شوند … خوب ریشه دار شوند و طولانی مدت باقی بمانند. خداوند به یکى از پیامبرانش این ‌چنین وحى فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، هر کس به غیر من امید داشته باشد ناامیدش خواهم کرد و در میان مردم جامه ذلّت و خوارى بر او خواهم پوشاند و او را از فضل و گشایش خود دور خواهم داشت. آیا در حالى که گرفتاری ها به دست من گشوده مى‌ شود، بنده من به دیگرى امید بسته است و وقتى من، بى نیاز و بخشاینده ‌ام و کلید درهاى بسته تنها در دست من است و آن را در برابر درخواست کننده مى‌گشایم، چگونه بنده ‌ام دست نیاز به سوى غیر من دراز مى‌کند و به او امیدوار است؟ درست مثل انسان ها … اگر انسان ها به خودشان تنها متکی باشند ممکن است توانایی هایی کسب کنند اما این ها با دوام نبوده و تنها می توانند چند صباحی ما را سبز و خرم نگه دارد اما دیری نمی پاید که خشک و بی مایه می شویم، این است که قرآن تکیه و تأکید دارد که: وَ عَلَى اللّهِ فَتَوَکَّلُوا اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» (مائده، ۲۳) بر خدا توکّل کنید اگر ایمان دارید. اگر می خواهیم که بلند شویم، عزیز و با عزت و رفیع باقی بمانیم، باید به تکیه گاهی رفیع و قدرتمند تکیه دهیم؛ تکیه گاهی که با بلند شدن ما نه تنها خم نشود بلکه ما را برای بلند شدن کمک کند درست شبیه گیاهان پیچک که بر بلندی ها سوار می شوند و راه را طی می کنند. @moballeghan
طبیعت و معنویت.pdf
377K
💠مناسبت: روز طبیعت 🔻موضوع: رابطه معنویت و طبیعت 🌀عنوان: معنویتِ طبیعت 🔹پیام :کسب نورانیت و معنویت از طبیعت و طبیعت گردی ✅کانال تخصصی محتوایی مبلغان(طلاب) @moballeghan
🌀فرصت طلایی وداع با اعتکاف 🔻برای «اعتکاف»، بهترین زمان و مکان انتخاب‌شده است. رجب و 13 رجب، هر دو زمان اهمیت دارد. ماه رجب که بهترین فرصت برای «مقرب شدن» به خداست و ما در موقعیت «وصال خدا» قرار داریم؛ همان‌طور که فرمود: «من ماه رجب را ریسمانی قراردادم بین خودم و بندگانم هر که به این ریسمان چنگ بزند، به وصال می‌رسد؛ جَعَلتُ هذَا الشَّهرَ حَبلًا بَيني و بَينَ عِبادي، فَمَنِ اعتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إلَيَّ» (اقبال الاعمال، ج 2، ص 628) 🔻از سوی دیگر 13 رجب، «آغاز اعتکاف» با «مولود کعبه» است، همان‌طور که امیرالمؤمنین و مادرش سه روز در خانه خدا مهمان خدا بودند، معتکفین نیز سه روز در خانه خدا، مهمان خدا هستند. 🔻روز آخر اعتکاف، نیز روز وفات زینب کبری (س)، است همان بانوی که «وداع» جان‌سوزش، دل آدم و عالم را بدرد آورده است و معتکیفن نیز با همراهی بانوی وداع، با اعتکاف خداحافظی می‌کنند. 🔻لحظات وداع با اعتکاف نزدیک است، چه حس خوبی است «حس وداع». لحظات وداع، گویا تازه سیم انسان به خدا وصل می‌شود. فرمودند: «همیشه با حس وداع، عبادات خود را به‌جا بیاور؛ صَلِّ صَلاةَ مُوَدِّعٍ تَرى أنَّكَ لا تُصَلّي أبَدًا»(فقه الرضا عليه السلام: 101) نمی‌دانم این لحظه وداع، چه لحظه طلایی است که این‌همه تأکید شده است. فقط خدا می‌داند که خداوند چه نگاه خاصی به بنده‌اش در لحظه وداع می‌کند. 🔻لحظه وداع، اوج، «موج معنوی اعتکاف» است. گاهی سرنوشت ما، به این لحظات معنوی آخر اعتکاف گره‌خورده است. اگر این لحظه را پروردگار از ما، بپذیرد انقلابی در زندگی ما رخ خواهد داد. تمام کاستی‌های گذشته ما را جبران می‌کند. شاید خدا بخواهد ما را در زمره سربازان، حضرت حجت، قرار می‌دهد. فقط به این دلیل قرار نگرفتیم که در لحظات آخر وداع از اعتکاف، از خدا نخواستیم و قیامت حسرت‌زده خواهیم شد. چه‌بسا دوستان ما اوج گرفتند فقط به این دلیل که فرصت‌طلبانه آخرین لحظات اعتکاف را غنیمت شمردند. 🔻در روایت هست که می‌فرماید: «دو نفر عملشان یکسان هست وارد بهشت می‌شوند ولی یکی به طبقه بالای بهشت می‌رود و دیگری در درجه پایین بهشت قرار می‌گیرد، آنکه در طبقه پایین است می‌گوید خدایا ما که عملمان یکسان بود چرا او بالا رفت؟ خدا جواب بنده را با یک جمله می‌دهد که او خواست و تو نخواستی؛ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ رَجُلَانِ كَانَا يَعْمَلَانِ عَمَلًا وَاحِداً فَيَرَي أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ فَوْقَهُ فَيَقُولُ يَا رَبِّ بِمَا أَعْطَيْتَهُ وَ كَانَ عَمَلُنَا وَاحِداً فَيَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي سَأَلَنِي وَ لَمْ تَسْأَلْنِي» (عده الداعی، ص 42) این شما و این فرصت طلایی وداع با اعتکاف! ✅کانال تخصصی محتوایی مبلغان(طلاب) @moballeghan
✳️چرا شهید بهشتی در برابر اتهامات از خود دفاع نکرد!؟ 💠آیه: إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا حج/38 خدا از کسانی که ايمان آورده اند دفاع می کند 💠حکایت؛ همین که پایمان به شهر رسید با انبوه دیوار نوشته‌هایی مواجه شدم که علیه دکتر بهشتی بود، الاغ سر راهمان سر بردیدند و مرگ بر بهشتی و بهشتی بهشتی طالقانی را تو کشتی گفتند، به همین دلیل در اخلال سخنرانی‌ام به گوشه‌ای از جنبه‌های شخصیتی ایشان اشاره کردم، بعد از جلسه بیش از ۲۲ نامه به دستم رسید که تماما حرفهای رکیک و فحش و ناسزا بود، مرا متهم کرده بودند که از یک آمریکایی حمایت کرده‌ام و با او همدست هستم، نوشته بودند خانه ۱۵ طبقه دارد‌، زن اروپایی دارد و… یک روز در مجلس خبرگان به دکتر گفتم شما چرا در مقابل این همه توهین از خودتان دفاع نمی‌کنید؟ در جواب آیه‌ای خواند و گفت فلانی من نباید از خودم دفاع کنم، بلکه باید آنقدر ایمان خودم را قوی کنم که خداوند از من دفاع کند و جواب اینها را بدهد و چون وعده خدا حق است من به این وعده اعتقاد دارم، بعد هم افزود دفاع خد ا را نمی توان با دفاع ما مقایسه کرد. 📚پی نوشت: با اقتباس و ویراست از کتاب نگاهی به زندگی و مبارزات شهید بهشتی
💠روش ارشاد و هدايت روزى امام حسن مجتبى صلوات اللّه عليه به همراه برادرش ، حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السلام از محلّى عبور مى كردند، پيرمردى را ديدند كه وضو مى گرفت ؛ ولى وضويش را صحيح انجام نمى داد. وقتى كنار پيرمرد آمدند، امام حسن عليه السلام خطاب به برادرش كرد و اظهار داشت : تو خوب وضو نمى گيرى ؛ و او هم به برادرش گفت : تو خود هم نمى توانى خوب انجام دهى ، (البتّه اين يك نزاع مصلحتى و ظاهرى بود، براى آگاه ساختن پيرمرد). و سپس هردو پيرمرد را مخاطب قرار دادند و گفتند: اى پيرمرد! تو بيا و وضوى ما را تماشا كن ؛ و قضاوت نما كه وضوى كدام يك از ما دو نفر صحيح و درست مى باشد. و هر دو مشغول گرفتنِ وضو شدند، هنگامى كه وضويشان پايان يافت ، اظهار داشتند: اى پيرمرد! اكنون بگو وضوى كدام يك از ما دو نفر بهتر و صحيح تر بود؟ پيرمرد گفت : عزيزانم ! هر دو نفر شما وضويتان خوب و صحيح است ، ولى من نادان و جاهل مى باشم ؛ و نمى توانم درست وضو بگيرم ، وليكن الا ن از شما ياد گرفتم ؛ و توسّط شما هدايت و ارشاد شدم .(1) همچنين امام صادق صلوات اللّه فرمود: روزى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام وارد مستراح شد و تكّه نانى را در آن جا مشاهده نمود، آن را از روى زمين برداشت ؛ و آن را خوب تميز كرد و سپس تحويل غلام خود داد و فرمود: اين نعمت الهى را نگهدار تا موقعى كه بيرون آمدم آن را به من بازگردان .(2) هنگامى كه حضرت خارج شد، از غلام تكّه نان را درخواست كرد؟ غلام اظهار داشت : آن را خوردم ، حضرت فرمود: تو در راه خدا آزاد شدى ، غلام سؤ ال كرد: علّت آزادى من چيست ؟ ء عليها السلام - شنيدم ؛ و او از پدرش - رسول خدا صلى الله عليه و آله - حكايت فرمود: هركس تكّه نانى را در بين راه پيدا كند و آن را بردارد و تميز نمايد و بخورد، آن تكّه نان ، در شكمش قرار نمى گيرد مگر آن كه خداوند متعال او را از آتش جهنّم آزاد مى گرداند. و سپس افزود: چطور من شخصى را كه خداوند آزادش مى نمايد، خادم خود قرار دهم ، تو آزاد هستى .(3) 📚1-حديقة الشّيعة : ج 2، ص 296. 2- همين داستان با تفاوت هايى به برخى ديگر از امامان معصوم عليهم السلام نيز نسبت داده شده است . 3- حديقة الشّيعة : ج 2، ص 295.
💠سجده گناهان را می ریزد سجده گناهان را می ریزد. روایت است که انسان به سجده برود و مدتی در سجده باشد، « شکراً لله و الهی العفو » بگوید، مخصوصا در نماز شب، ده دقیقه، یک ربعی در سجده باشد، حس می کند وقتی که به سجده می رود، سبک می شود .آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است. همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد، سجده هم گناهان را می ریزد. 📚 ( فرازی از فرمایشات آیت ا... مجتهدی - ره)
📝سؤال: مسافری که به وطن خود می رود، وقتی به حدّ ترخص برسد، نمازش چگونه است ؟ ✍ پاسخ: رسیدن به حدّ ترخّص وطن، برای تمام خواندن نماز کافی است، ولی احتیاط استحبابی در تأخیر تا ورود به شهر است و یا جمع بین شکسته و تمام مابین حدّ ترخّص و وطن. ============= 📚 سایت آیت آیت الله خامنه ای – استفتائات جدید (فروردین ماه) - leader.ir
💠نورچراغ بزازها وقتی میخواهند بدانند پارچهای زدگی و پوسیدگی دارد یا نه، برابر نور چراغ میگیرند. ما هم اگر بخواهیم بدانیم اخلاق و رفتارمان مشکلی دارد یا نه بایستی با اخلاق نورانی پیامبر(ص) مقایسه کنیم. یکی از زیباییهای اخلاق آن نازنین این بود که رحمه للعالمین بود. یعنی نسبت به همه چیز رحمت و رأفت داشت و عشق میورزید؛ حتی نسبت به سنگ و چوب. از این رو به کوه اُحد اشاره میکرد و میفرمود: هذا الجَبَل یُحِبُّنا و نُحِبُّه ما به این کوه عشق میورزیم و این کوه نیز عاشق ماست؛ و راستی کسی که به کوه و سنگ عشق میورزد میتواند از عشق آدمیان تهی باشد؟ 📚کتاب سلوک باران – حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
💠مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست!! روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟ گفت: صد دینار طلا. بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟ گفت:... نصف پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض ( نا علاجی) مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟ هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟! 📚( منبع : کتاب داستانهای شیرین بهلول دانا)
❃ ضعف شیــــ🔥ــــطان ❃ روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شیطان را دید که خیلی ضعیف و لاغر شده است. حضرت از او پرسید: چرا به این روز افتادی؟ شیطان گفت: ای رسول خدا! از دست امت تو رنج می برم و در زحمت بسیار هستم. پیامبر فرمود: مگر امت من با تو چه کرده اند! شیطان گفت: ای رسول خدا! امت شما شش خصلت دارند که من طاقت دیدن و تحمل این خصائص را ندارم. ❶ اول: هر وقت به هم می رسند سلام می کنند. ❷ دوم: با هم مصافحه می کنند. ❸ سوم: هر کاری را که می خواهند انجام دهند، ان شاءالله می گویند. ❹ چهارم: از گناه استغفار می کنند. ❺ پنجم: تا نام شما را می شنوند صلوات می فرستند. ❻ ششم: ابتدای هر کاری بسم الله الرحمن الرحیم گویند. 📚 فضایل و آثار صلوات، ص۳۳
💠آرامش من در کنار آن شهید بیشتر از الآن بود! [روایتی از همسر شهید سید علی اندرز گو] من میدانستم که زندگی خاصی دارم. در افغانستان هم که یک هفته در یکی از روستاها میهمان کدخدا بودیم، به کدخدا و چند نفری که می خواستند برای ما گذرنامه بگیرند گفته بود: «من تیر خلاص را به حسنعلی منصور زدم و فرار کردم.» من می دانستم با چه کسی زندگی می کنم. ولی با این همه حرفها، فکر می کنم در آن روزهایِ فرار، آرامشی که در کنار آن شهید داشتم الآن ندارم. بعد از شهادت ایشان آن آرامش را از دست دادم. شاید به خاطر این که ارتباطش با معصومین زیاد بود و این آرامش به من هم منتقل می شد. آن روز که از زابل به طرف مشهد حرکت کردیم و چند سلاح کمری را دور کمرم بسته بودم ، آرامش من بیشتر از الآن بود که در این اتاق نشسته ام و دارم حرف می زنم. وقتی می گفت من می دانم حضرت زهرا (سلام الله علیها) مادرم کاری می کند، من فکر می کردم واقعا حضرت زهرا (سلام الله علیها) آنجا ایستاده است. 📚منبع: مشرق نیوز
📝این روایت را که امام زمان «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف» در بین ماست و روزی ظهور می‌کند و وجود مبارک آن عزیز را همه می‌شناسند، توضیح دهید و سندش را بیان کنید! ✍️ در این‌باره در منابع معتبر شیعی نقل شده است که حضرت در میان مردم حضور دارد، ولی مردم ایشان را نمی‌شناسند. در بعضی از این روایات آمده است که مردم حضرت را می‌بینند، ولی نمی‌شناسند؛ مانند روایتی که ابوبصیر از امام صادق «عليه‌السلام» نقل می‌کند که آن حضرت فرمود: خداوند سنت‌های پیامبران پیشین را برای حضرت مهدی «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف» جاری می‌سازد... اما سنت خداوند برای یوسف «عليه‌السلام» در خصوص حضرت مهدی «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف» این است که خداوند بین او و مردم حجاب قرار می‌دهد، به گونه‌ای که مردم او را می‌بینند، ولی نمی‌شناسند.[1] همچنین سدیر صیرفی در روایت دیگری از امام صادق «عليه‌السلام» نقل می‌کند که آن حضرت دربارۀ سنت یوسف «عليه‌السلام» برای حضرت مهدی «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف» فرمود: چگونه این مردم بعید می‌دانند که خداوند برای حجتش آن‌چه را جاری کند که برای یوسف «عليه‌السلام» جاری نمود؛ در این‌که حضرت در بازار مردم حرکت می‌کند و بر فرش‌های آنان قدم می‌گذارد و آنان وی را نشناسند. [2] این روایات در منابع اصیل و قدیمی شیعی مانند: کافی، کمال‌الدین، الغیبة نعمانی و الغیبة طوسی نقل شده و اسناد آن در این کتاب‌ها درج گردیده است. 📚1. کمال‌الدین، ج2، ص29 (دربارۀ حج نیز آمده است که مردم امام زمان را در مراسم حج می‌بینند، ولی نمی‌شناسند). 📚2. دلائل الامامة، محمد بن جریر طبری، ص532.
1_943381.pdf
575K
علیه السلام https://eitaa.com/moballeghan کانال مبلغان در ایتا
1_940383.pdf
601.2K
علیه السلام https://eitaa.com/moballeghan کانال مبلغان در ایتا
✳️کمونیستی که مرید آیت الله دستغیب شد! 💠آیه: وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا بقرة/83 با مردم با زبانِ خوش سخن بگوييد 💠حکایت؛حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی امام جمارانی نقل میکند: یک نفر از کمونیستها برایم گفت من از میان شما روحانیون فقط به یک نفر ارادت فوق العاده دارم، آن هم آقای دستغیب شیرازی است، پرسیدم:چرا؟ گفت: در زندان که بودم شبی روی سکوی مخصوص استراحت زندان، خوابیده بودم، نیمههای شب ناگهان درب زندان باز شد، سید پیرمردی کوتاه قد و لاغر اندام را وارد کردند، فهمیدم عمامه بسر دارد، سرم را زیر لحاف کرده و دوباره خوابیدم. نزدیک طلوع آفتاب بود حس کردم دستی به آرامی مرا نوازش میدهد، تا چشم باز کردم سید پیرمرد سلام کرد وبا زبانی خوش گفت : آقای عزیز نزدیک طلوع آفتاب است ممکن است نمازتان قضا شود، من با تندی و پرخاش گفتم؛ من یک کمونیستم نماز نمیخوانم. آن بزرگوار فرمود: پس خیلی ببخشید من معذرت میخواهم که شما را بدخواب کردم مرا عفو کنید. دوباره خوابیدم، پس از بیدار شدن ایشان مجدداً از من عذر خواهی کرد طوری که من ازآن تندی وپرخاشی که کرده بودم پشیمان شدم. عرض کردم، آقا مانعی ندارد حالا چون شما پیرمرد هستید تشریف بیاورید روی سکو بنشینید و من پائین مینشینم، ایشان نپذیرفت و فرمود؛ نه شما قبل از من اینجا بوده اید و حق شما است آنجا بمانید، خلاصه جای بهتررا قبول نکرد و مدتی که باهم در یک سلول بودیم، من شیفته اخلاق این مرد شدم و ارادت خاصی به ایشان پیدا کردم. 📚 پی نوشت : با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در میدان عمل
💠 ترس از عاقبت به خیری رسول خدا صلی الله علیه و آله شبی در خانه همسرشان ام سلمه بود. نیمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاریکی مشغول دعا و گریه و زاری شد. ام سلمه که جای رسول خدا صلی الله علیه و آله را در رختخوابش خالی دید، حرکت کرد تا ایشان را بیابد. متوجه شد رسول اکرم صلی الله علیه و آله در گوشه خانه، جای تاریکی ایستاده و دست به سوی آسمان بلند کرده اند. در حال گریه می فرمود: خدایا! آن نعمت هایی که به من مرحمت نموده ای از من نگیر! مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان! خدایا! مرا به سوی آن بدیها و مکروههایی که از آنها نجاتم داده ای بر نگردان! خدایا! مرا هیچ وقت و هیچ آنی به خودم وا مگذار و خودت مرا از همه چیز و از هر گونه آفتی نگهدار! در این هنگام، ام سلمه در حالی که به شدت می گریست به جای خود برگشت. پیامبر صلی الله علیه و آله که صدای گریه ایشان را شنیدند به طرف وی رفتند و علت گریه را جویا شدند. ام سلمه گفت: - یا رسول الله! گریه شما مرا گریان نموده است، چرا می گریید؟ وقتی شما با آن مقام و منزلت که نزد خدا دارید، این گونه از خدا می ترسید و از خدا می خواهید لحظه ای حتی به اندازه یک چشم به هم زدن به خودتان وا نگذارد، پس وای بر احوال ما! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: - چگونه نترسم و چطور گریه نکنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم، در حالی که حضرت یونس علیه السلام را خداوند لحظه ای به خود وا گذاشت و آمد بر سرش آنچه نمی بایست! 📚پی نوشت بحار، ج 16، ص 217.