مسیر مؤمنانه
امروز رفتم بال و گردن مرغ برای سرما خوردگی بخرم سوپ درست کنیم هر کجا رفتم پیدا نکردم از یکی دو نفر ا
این متن، روایتگر یکی از تلخترین و ملموسترین تضادهای اجتماعی در جامعه امروز ایران است. برای تحلیل این فاجعه اخلاقی و اقتصادی، باید آن را از چند منظر مورد بررسی قرار دهیم ؛
۱. فاجعه اخلاقی: جامعهای که انسانیت را قربانی تجمل میکند
وقتی "بال و گردن مرغ" - که زمانی خوراک قشر کمدرآمد و بیمار بود - به کالایی لوکس برای سگ و گربههای اشراف تبدیل میشود، باید پرسید: "آیا این جامعه دارد به برزخ سرمایهداری وحشیانه سقوط میکند؟"
این دیگر مشکل اقتصادی نیست؛ یک بیماری اخلاقی است. ثروتمندی که برای حیوان خانگیاش عمدهای گوشت میخرد، در حالی که هممیهنش برای بیمارش در مضیقه است، در واقع "جنایت طبقاتی" مرتکب میشود.
۲. ریاکاری آشکار: نخبگان پریشاناحوال!
این پارادوکس شوم که همان کسانی که بیشترین بهره را از سیستم میبرند (مسافرتهای هفتگی، خوراک لوکس برای حیوانات)، بلندترین نالهها را سر میدهند، نشاندهنده دو پدیده است:
· "دورویی سیستماتیک": سیستم، اشرافیگری را ترویج میکند اما مردم را به قناعت دعوت میکند.
· "فرصتطلبی طبقه مرفه": اینان میخواهند هم از امتیازات سیستم بهره ببرند، هم خود را "مردمی" و "ناراضی" نشان دهند.
۳. مسبب اصلی: سیستم ناکارآمد و مدیریت فاجعهبار
پاسخ به سؤال "چه کسی مسبب این موارد است؟" روشن است:
مسئولین و نظام حاکم که در طول دههها:
· سیاستهای اقتصادی غلط را دنبال کردهاند
· عدالت اجتماعی را قربانی منافع جناحی کردهاند
· شفافیت اقتصادی را نابود کردهاند
· فاصله طبقاتی را به مرز انفجار رساندهاند
۴. سیاهنمایی نیست؛ سیاهی واقعی است
اتهام "سیاهنمایی" همیشه سلاح نظامهای شکستخورده است. وقتی شهروندی پس از ۳۰ سال خدمت، سادهترین نیازهایش (یک سوپ برای بیمار) برآورده نمیشود، اما عدهای برای حیواناتشان عمدهخریدی میکنند، این "سیاهی واقعی" است، نه سیاهنمایی.
خلاصه کنم 👇🏾
جامعهای که در آن:
· ارزش انسان از حیوان خانگی کمتر شود
· عدالت به شوخی تبدیل شود
· صادقان در فقر و فرصتطلبان در رفاه باشند
به سوی "فروپاشی اخلاقی" در حرکت است. این متن، زنگ خطر جدی برای همه کسانی است که هنوز برای "اخلاق و عدالت" ارزش قائلند.
✍نیشتمان ایرانی
10.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟩کلیپ «راز ظهور»
🎙 استاد رائفی پور
🔸 شباهت قوم بنیاسرائیل و بنیاسماعیل...
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در کوی رضا سرود جان میشنوم
آواز پر فرشتگان میشنوم
بنشسته به هر کرانه پاکان به دعا
لبیک خدا از آن میان میشنوم.
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
؛✨﷽
﴿وَ مِن شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ﴾
”حسد“ مقوله ای است که
ریشهٔ آن کبر و طمع است.
هنگامی که انسان خودبین می شود
نه خدابین، به یک خودشیفتگی می رسد
که نه خدا می بیند و نه خلق را.
و هنگامی که انسان، آزمند و
زیاده خواه شد از دل این دو پدیدهٔ
شومِ کبر و حرص، فرزند نامشروعی
متولد می شود به نام «حسد».
این انسان به دلیل ضعف توحیدی ای
که دارد منابع لایزال و خزائن الهی را
نمی بیند.
﴿أَمْ يَحسُدُونَ النّاسَ عَلىٰ
ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضلِهِ﴾
قرآن صراحتاً می فرماید
حسد به خدا و به فضل
و نعمت و فزونی خداست!
حسود به کمال، به جمال، به مال،
به اموری که منشأ الهی دارد،
حسد می ورزد و به دلیل
خودبینی و عدم خدابینی در گِل
فرو می ماند و نمی تواند تحمل کند!
و متأسفانه حسادت به
بی عرضگی ها نیست،
به عرضه هاست!
این، درد بزرگ است!
بر اساس نگرش توحیدی
هنگامی که انسان موفقیتی،
کمالی، علمی را برای فردی یا
جامعه ای می بیند، به تمام معنا
شکرانه الهی را به جا می آورد که
نعمت های الهیِ خدا به بار نشسته
است! انسانها درست از داده های
الهی استفاده می کنند!
نگاه انسان توحیدی اینگونه است..
؛..
عـــــلامه ذوالفنـــون
ســــالک توحیــــدی
عــــــالـــم ربــــّـانی
نــــــــــــادرۀ دوران
حـضــرت آیــتالله
حســـن زاده آمــلی
رفـــع الله درجـاته
3.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😮💨 یکی از بدترین سوگیریهای ذهنی:
ما معمولاً وقتی کسی اشتباه میکنه، فوری میگیم «این آدم مشکل داره!»
اما وقتی خودمون همون اشتباه رو میکنیم؟
میگیم «خب شرایط سخت بود…»
این یعنی خطای نسبتدادن بنیادی؛
سوگیریای که قضاوتهامون رو کور میکنه.
🧠 قبل از قضاوت، یکبار دیگه فکر کن…
#روانشناسی
🌟 حرف دقیق
اگر حس میکنی توانش رو داری ولی جلو نمیری، مشکل معمولاً تنبلی نیست… ابهام در هدفه.
ذهن مثل موشک عمل میکنه؛ تا زمانی که مختصات نداده باشی، فقط سوخت مصرف میکنه و دور خودش میچرخه.
پاول جی. مایر ساده ولی عمیق میگه:
🔸 وقتی واضح نگی چی میخوای،
🔸 وقتی باور نداشته باشی،
🔸 وقتی اشتیاق واقعی توی دلت نیست،
هیچ چیزی جلو نمیره… حتی باهوشترین آدم دنیا هم باشی.
آدمهای موفق یه ویژگی مشترک دارن:
تصویر مقصد توی ذهنشون شفافه.
میدونن دقیقاً چی میخوان، چرا میخوان، و حاضرن بابتش هزینه بدن.
🔥 اگر هنوز جایی گیر کردی، احتمال زیاد هدفت اونقدری روشن نیست که حرکت رو اجبار کنه.
در دوردستها بهدنبال خدا نگرد؛
خدا همینجاست...
در لبخند من و تو،
در نگاهِ مهربانِ یک دوست،
در گرمای دستی که با محبت میفشاریم...
💫 خدا گاهی در نقشونگارِ بالِ پروانه است،
گاهی لابهلای شببوهایِ آرامِ باغچه،
و گاهی در آوازِ خوشِ یک پرنده.
💫 خدا همینجاست؛
در حسِّ امنیتِ حضورِ پدر،
در عطرِ دلانگیزِ دستپختِ مادر،
در کلامِ شیرینِ کودکی
که تازه حرف زدن را آموخته است.
💫 خدا همینجاست؛
کنارِ ترسها و نگرانیهایمان،
کنارِ بیحوصلگیها،
کنارِ بیتابیها،
تنهاییها،
خسته شدنها و ناامیدیها...
💫 خدا همینجاست؛
در نفسهایی که میکشیم،
در قلبی که میتپد...
همینجاست و لحظهبهلحظه عاشقانه هوایمان را دارد؛
بیایید ما هم عاشقانه دوستش بداریم..
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
3.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ میگه اصلا غیرت مردان عرب اجازه نمیداد وقتی خونه هستن زنها برای بازکردن درب خانه برن ،پس چطور با وجود حضرت علی(ع) در خانه ، حضرت زهرا(س) پشت درب رفته اند
#ایام_فاطمیه #فاطمیه
#حضرت_زهرا س
آیت الله مصباح یزدیچرا باران نمیبارد.MP3
زمان:
حجم:
6.2M
«چرا باران نمی بارد؟»
💬 گفتند این جریان طبیعی است یک روز خوش است یک روز ناخوش.
▫️باباهای ما هم یک سال خشکسالی داشتند و یک سال هم باران فراوان.
▫️دنیاست دیگر، همین است! تکنولوژی پیشرفت کرده، ابرهای مصنوعی ایجاد می کنیم...
📝بیانات مرحوم علامه مصباح یزدی درباره ضرورت تغییر نگرش نسبت به مشکلات و ابتلائاتی مانند خشکسالی، ۱۳۹۵/۱۲/۱۱
#دعای_باران
#علامه_مصباح_یزدی
مسیر مؤمنانه
*داستان خواستگاری عبدالله از آمنه* *داستان شماره ۲۳* 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بسم الله الرحمن الرحیم چون شب شد عبد
*در بیان قصه سطیح*
*داستان شماره ۲۴*
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بسم الله الرحمن الرحیم
پس زرقا در جواب نوشت آیات و علامات پیغمبر هاشمی است آنچه نوشته ای. چون نامه مرا بخوانی از خواب غفلت بیدار شو و از تقصیر حذر نما و به زودی سفر کن به جانب مکه من نیز متوجه آن صوب می شوم. شاید یکدیگر را ملاقات کنیم و حقیقت این امر را معلوم کنیم اگر به وجود آمده باشد شاید چاره ای در هلاک او کنیم و پیش از آنکه نور او مشتعل گردد خاموش گردانیم.چون نامه به سطیح رسید و بر مضمون نامه مطلع گردید به آواز بلند گریست و در ساعت متوجه مکه معظمه گردید. چون به مکه رسید ابوجهل و شیبه و عتبه و عاص بن وابل با گروهی از قریش به استقبال او آمدند. سطیح گفت آمده ام خبر دهم شما را به آنچه گذشته است و بعد از این خواهد شد. ای فرزندان عبد مناف آمده ام که مژده دهم شما را به بشیر و نذیر و ماه منیر که نزدیک شده است ظهور انوار او. کجاست عبدالمطلب و شیران اولاد او و چون گروه قریش این سخنان را شنیدند ایشان را خوش نیامد و پراکنده شدند.پس حضرت ابوطالب و سایر اولاد عبدالمطلب به نزد او آمدند در هنگامی که نزدیک کعبه نشسته بود و گفتند ما اول نسب خود را به او نمی گوئیم تا علم او را بیازماییم. ابوطالب شمشیر و نیزه خود را به رسم هدیه به غلام سطیح داد و پیش از آنکه غلام سطیح به اربابش سطیح اعلام نماید، سطیح گفت: بر شما باد سلام و گوارا باد انعام شما. از کدام گروه عربید؟ ابوطالب توریه نمود و گفت مائیم از گروه بنی جمع. سطیح گفت: ای بزرگ نزدیک من بیا و دست خود را بر روی من بگذار.چون ابوطالب دست بر رویش گذاشت گفت بحق خداوند دانای اسرار و پنهان از ابصار و آمرزنده خطاها و کشف کننده بلاها سوگند می خورم که توئی صاحب اخلاق منیعه و توئی که داده ای به غلام من به رسم هدیه نیزه خطی و شمشیر هندی. بدرستیکه شمائید بهترین انسانها و بهم خواهد رسید از تو و برادرت شریفترین ذریتها.ابوطالب او را منزل برد و اکرام کرد. سطیح به ابوطالب گفت ای سید بزرگوار دست مبارکت را بار دیگر بر روی من گذار. چون ابوطالب دست بر رویش گذارد آهی دردناک کشید و ناله کرد و گفت ای ابوطالب دست برادر خود عبدالله را بگیر که سعادت شما هویداست و بشارت باد شما را به بلندی مکان مجد و رفعت شأن که آن دو شاخ کرامت از درخت شما خواهد روئید. محمد از برادر توست و علی از تو. پس ابو طالب شاد شد و این خبرها در میان اهل مکه شایع گردید. پس ابوجهل گفت که این اول بلیه ایست که از بنی هاشم به ما نازل شد و شنیدید خبرهای سطیح را در باب فرزند عبدالله و ابوطالب که دینهای ما را فاسد خواهند کرد.چون قریش این سخنان از سطیح شنیدند شمشیرها از غلاف کشیدند و رو بر او دویدند و بنی هاشم به حمایت از او تیغها برهنه کردند. ابوجهل ندا کرد راه دهید که من این کاهن را به قتل رسانم و آتش کینه خود را به خون او فرو نشانم. پس ابوطالب شمشیری به جانب او انداخت و سرش را مجروح کرد. چون خون بر روی نحسش جاری شد ابوجهل ندا کرد که ای سر کرده های قبایل این عار را بر خود مپسندید و سطیح و آمنه و فاطمه را بکشید تا از شر آنچه این کاهن می گوید ایمن گردید. پس همه قربش بر سطیح حمله آوردند و بنی هاشم توان مقاومت ایشان نداشتند. ابوطالب پیش سطیح آمد و از او معذرت طللید و از او خواست از قربش دور شود.سطیح گفت: ای ابوطالب من می روم و التماس دارم که چون آن پیغمبر بشیر و نذیر ظاهر شود سلام بسیار از من به او برسانی و بگوئی که او بشارت داد به ظهور تو و قوم تو او را تکذیب کردند و از جوار تو اورا دور کردند و در این زودی زنی خواهد آمد بسوی شما که تصدیق بشارت مرا نماید و زیاده از آنچه من اظهار کردم اظهار نماید...
ان شاء الله ادامه داستان شبی دیگر...
منبع: کتاب حیوة القلوب جلد دوم( زندگانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم)
نوشته علامه محمد باقر مجلسی رحمة الله علیه
مطالب فوق از کتاب حیوة القلوب خلاصه برداری شده است.
🌸نشر پیام صدقه جاریه هست🌸
**اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*
*التماس دعای فرج*