#ناقوسها_به_صدا_درمیآیند. 0⃣2⃣
#قسمت_بیستم
معاویه گفت: « میدانستم میآیی عمروعاص! تو روباه پیر را خوب میشناسم! بوی طعمه را از فرسنگها راه تشخیص میدهی.»
گفتم: « گمان نکنم در راهی که پیش گرفتهای، طعمه ای باشد.
چه بسا ممکن است ما خود طعمهای باشیم برای دهان شیری چون علی، من آمدهام تا اگر مرگی برای دوست دیرینه ام رقم بخورد، پیش از او خودم را در دهان شیر بیندازم.
معاویه لب زیرینش را با زبان سرخش خیس کرد و گفت:
« ای مکاره تو را چه به طعمه شدن در دهان شیر ؟!
تو شیرها را تشنه بر لب چاه میبری و باز می گردانی! می دانم که بوی حکومت به مشامت خورده است...
بگو اگر بر علی پیروز شدیم حکومت کجا را می خواهی؟ مصر کافی است یا به کاخ در شام هم رضایت می دهی؟
پوزخندی زدم و گفتم: « حکومت و خلافت در شام از آن تو...
حال بگو از کوفه چه خبر؟ علی چه می کند و قصد دارد چه وقت حمله کند؟ »
گفت: « با روی کار آمدن علی، تلخی مرگ عثمان دوچندان شد.
میدانی که پس از مرگ محمد، تلاشهای بسیاری صورت گرفت تا علی جانشین او نشود و بیست و پنج سال این تلاش ادامه داشت.
دست علی به حکومت نرسید. هرچند او گفته بود تا مردم او را نخواهند، خلعت خلافت بر تن نخواهد کرد.
اما علی اینک با همان اندیشه و سیاست دوران پیامبر، حکومت را به دست گرفته و همهٔ فرماندهان دوران عثمان را از کار برکنار کرده است.
به من هم پیغام داده تا با او بیعت کنم.
میدانم که چه بیعت کنم و چه نکنم او حاضر نیست حتی ساعتی بر این مسند حکومت کنم.
ادامه دارد...
📚انتشارات عهدمانا
@mobasheran_ir
🌤 #مبشران_غدیر