فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری✨
#نیمه_شعبان✨
عیدتون مبارک😍😍😍❤️
✅اعمال شب نیمه شعبان
⬅️اول: غسل که باعث تخفیف گناهان می گردد.
⬅️دوم: احيا و شب زنده داری به نماز، دعا و استغفار، چنانچه روش امام زين العابدين (علیه السلام) بوده و در روايت است كه هر كس این شب را احيا دارد، دل او نمیرد در روزى كه دل ها بميرند.
⬅️سوم: زيارت امام حسين (علیه السلام) كه افضل اعمال اين شب و باعث آمرزش گناهان است
⬅️چهارم: خواندن دعاى «اللَّهُمَّ بِحَقِّ لَيْلَتِنَا هَذِهِ وَ مَوْلُودِهَا...».
⬅️پنجم: خواندن دعاى «اللَّهُمَّ أَنْتَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ الْخَالِقُ الرَّازِقُ الْمُحْيِي الْمُمِيتُ الْبَدِيءُ الْبَدِيعُ لَكَ الْجَلَالُ وَ لَكَ الْفَضْل...».
⬅️ششم: خواندن دعای «اللَّهُمَّ اقْسِمْ لَنَا مِنْ خَشْيَتِكَ ما یحول بیننا و بین معصیتک...».
⬅️هفتم: خواندن دعاى كميل.
⬅️هشتم: گفتن هر يك از تسبيحات اربعه را صد مرتبه.
⬅️نهم: انجام دو رکعت نماز پس از نماز عشاء که در ركعت اول حمد و سوره «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ» و در ركعت دوم حمد و سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و پس از سلام نماز 33 مرتبه «سُبْحانَ اللَّهِ» بعد از آن 33 مرتبه «الْحَمْدُ لِلَّهِ» و بعد از آن 34 مرتبه «اللَّهُ أَكْبَرُ» و سپس این دعا خوانده شود: «یا مَنْ إِلَيْهِ مَلْجَأُ الْعِبَادِ الْعِبَادُ فِي الْمُهِمَّاتِ و الیه یفزع الخلق فی الملمات...».
⬅️دهم: خواندن این دعا:
«إِلَهِي تَعَرَّضَ لَكَ فِي هَذَا اللَّيْلِ الْمُتَعَرِّضُونَ و قصدک القاصدون...».
⬅️یازدهم: خواندن نماز جعفر طیار (علیه السلام).
⬅️دوازدهم: بجا آوردن نمازها و سجده هایی که در مورد این شب وارد شده است، مانند آنچه از پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) نقل شده که آن حضرت در سجده نیمه شب عرضه می داشتند: «سَجَدَ لَكَ سَوَادِي وَ خَيَالِي وَ آمَنَ بِكَ فُؤَادِي...» و مانند اینکه چهار ركعت نماز بجا آورده شود، در هر ركعت حمد یکبار و «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» صد مرتبه و پس از آن این دعا را بخواند: «اللَّهُمَّ إِنِّي إِلَيْكَ فَقِيرٌ وَ مِنْ عَذَابِكَ خَائِفٌ مُسْتَجِيرٌ اللَّهُمَّ لَا تُبَدِّلْ اسْمِي وَ لَا تُغَيِّرْ جِسْمِي وَ لَا تَجْهَدْ بَلَائِي وَ لَا تُشْمِتْ بِي أَعْدَائِي أَعُوذُ بِعَفْوِكَ مِنْ عِقَابِكَ وَ أَعُوذُ بِرَحْمَتِكَ مِنْ عَذَابِكَ وَ أَعُوذُ بِرِضَاكَ مِنْ سَخَطِكَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْكَ جَلَّ ثَنَاؤُكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ وَ فَوْقَ مَا يَقُولُ الْقَائِلُونَ» و نیز فضیلت بسیار وارد است برای خواندن صد ركعت نماز در اين شب، در هر ركعت يك مرتبه حمد و ده مرتبه توحيد.
💎
🍃🌼🌹🍃🌼🌹🍃🌼
مبیّنات
♡﷽♡ #آهو #قسمت_چهاردهم سباستین گوشه ٔ لب هایش را انحنا داد و با تمسخر گفت: «فرارو به موندنای بی
♡﷽♡
#آهو
#قسمت_پانزدهم
عبدل لبخندی به گشادی پاچه های شلوارش زد و ضمن تشکر کردن از آهو میان او و کریستوف نشست. برگِ چغندر نبود که بگذارد یک خارجیِ مسیحی، هرچند که آدم دوست داشتنی ای باشد انقدر نزدیک آهو خانم بنشیند ...نه، امکان نداشت.
آهو لبخندی زد و پرسید :
«خب چه سوالی دارید؟ تا هرجا که بدونم و بتونم بهتون جواب میدم.»
کریستوف لب هایش را جمع کرد و گفت:
«قبل از هرچه من نامتان را نمی دانم. هرچه از نام خود به من گفته بودید یک «آ»بود و بس.
آهو با اندکی فکر و تامل دریافت که این جوانک همان مرد انگلیسی تبار است. کریستین؟ کریستال؟ نامش یک چیزی در همین مایه ها بود. البته...شاید، درست به یاد نمی آورد.
ابرویی بالا انداخت و پر تردید گفت:
«اسم من آهوئه غلط نکنم اسم شما هم کریستین یا کریستاله. نه؟»
یخش که آب میشه؛ پر رو می شد. آهو بود دیگر.
کریستوف هم به تقلید از او ابرو بالا انداخت و گفت:
خیر! نام من کریستوف است. کریستوف فرناندز.
و نگاه نگرانی به در انداخت و بحث را کوتاه کرد:
«بله. بهتره سریع تر سوالتتون رو بپرسید.»
کریستوف دوباره دچار هیجان دانستن شد و همین باعث لرزش صدایش در زمان صحبت کردن شد:
«امام حسین کیست؟ روز تیسُعا چه روزی است؟»
آهو لبخندی پر تشویش به عجله اش زد و پاسخ داد:
«پیامبرِ ما مسلمونا رو که می شناسی؟ حضرت محمد.»
- بله. اگر اشتباه نکنم او برای شما مانند پیامبرم عیسی مسیح فرستاده ای منتخب از سوی پروردگارمان است.آره، درسته! خب حالا نسل پیامبر بعد از ایشون به رهبری و هدایت مردم به طرف خدا منصوب می شن. در واقع به امامت برای همین بهشون پیشوند امام اضافه می کنیم.
کریستوف با حیرت درجایش وول خورد و پرسید :
«یعنی هرکس از آن ها می توانست هدایت و رهبری مردم را به دست بگیرد؟ »
آهو که متوجه ٔ منظور کریستوف شده بود گفت: معلومه که نه! کسایی از بینشون توانایی این کارو داشتن که عاری از هر معصیتی بودن...اون ها انسان های عالم و درستکاری و جزو این افراد بوده.
. امام حسین هم، نوه ٔ پیامبر بودن.
- خب تیسُعا چیست؟
آهو تلخند ی زد و لب گشود تا پاسخ کریستوف را بدهد که صدای فریاد حشمت خان، سخن آهو را سر برید.
- تو به چه حقی اومدی این جا نمک به حرومِ ولد زنا؟
چشمان کریستوف از شدت تعجب، به کاسه ای آش خوری می مانست و نگاهش به دری که صدای فریاد حشمت از چند متر دور تر از پشت آن ولی واضح به گوش می رسید؛ خیره ماند. آهو و عبدل مانند کریستوف شوکه عمل نکردند و جوری از جا پریدند که گویی تاکنون روی میخ نشسته بودند.
آهو سریع چارقدش را روی سر مرتب کرد و از در حجره بیرون زد. یعنی باز چه شده بود که فریاد حشمت خان را به آسمان هفتم برده بود؟ خدا می دانست! تمام دالان را دوید و عبدل و کریستوف را پشت سر جا گذاشت. چند متر دور تر از حشمت، پشت یکی از ستون ها ایستاد و نفس زنان به حشمتِ به معنای حقیقی خشمگین، و جوانی نا آشنا و درشت هیکلِ حق به جانب که با حشمت دست به یخه در حیاط و کنار حوض ایستاده بودند، نگاه کرد.
حشمت با خشم و تحت تاثیر آتشی که وجودش را فرا گرفته بود فریاد زد:
«سمت دختر من بری جوری قلم پاهاتو خورد میکنم که نه واس من عربشی جفتک بندازی نه دیگه منو سیب زمینی ببینی. خر فهم شد؟»
جوانک پوزخندی زد و گفت:
«منو ببین حشمت. من میرزا کریمِ حسَنیَم پسر میرزا قلی خان. تا الان کسی جرأت نکرده واس من شاخ بشکونه؛ شونه بکشه؛ من آهو رو می خوام. افتاد؟»
حشمت خان باری دیگر نعره زد:
«قبل این که اسم دختر منو به دهن نجست ب یاری برو ده بار دهنتو آب بکش. من به بختیاری جماعت دختر بده نیستم. »
کریستوف کنار آهو در معرض دید ایستاد و به این دعوای ناموسی چشم دوخت. عبدل بلافاصله کنار حشمت ایستاد. حرف آهو خانم باشد و او نگاه کند؟ میرزا کریم با جملۀ بعدش حشمت را به سخره گرفت:
«برو بابا پیری! تو الان باید به فکر کفن و دفنت باشی دو روز دیگه حواله میشی اون دنیا. خدارو خوش نمیاد دخترت بعد مرگ آقاش تو خونه ترشی بندازه. چه تو رضا باشی چه نه من آهو رو میگیرم. حالا برو خودتو جرواجر کن.»
حشمت سرخ شد؛ فریاد کشید و میرزا کریم را در حوض هل داد. مسافران بیرون آمده از حجره هایشان به اضافه ٔ سباستین با حیرت به حرکت حشمت نگاه می کردند. سباستین کریستوف را دید که خیره ٔ بلوای درون حیاط شده بود. دلخوری را گوشه ای از ذهنش گذاشت؛ فعال خود کریستوف در اولویت قرار داشت.
به سمتش پا تند کرد و ز یر گوشش زمزمه کرد:
«چی شده کریس؟ اون کیه که با حاشمِت درگیر شده؟»
کریستوف همان طور که خیره ٔ روبه رو بود، گفت:
«حِشمت.»
سباستین باچشمان گرد شده پرسید :
«چی؟»
کریستوف گفت: اسمش حشمته.
سباستین به او تشر زد:
«الان وقت ایراد گرفتن از لهجه ٔ من نیست. بیا بریم تو کژره. نمی خوام تو این دعوا صدمه ببینیم.»
#ادامهدارد
https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912
من به کنار
برای تولدت چراغ ها گردنبند کوچه ها شده اند میوه ها به اوج رسیده اند
خنده ها از ته دل شده اند...
برای تولدت فرشته ها کار و زندگی رها کرده اند آمده اند استقبال...
خوش آمدی دلیل هستی😍❤️
•┈┈••✾•❤️•✾••┈┈•
@koocheye_khaterat
•┈┈••✾•❤️•✾••┈┈•
🌿🌿🌿
👑👑👑
🌿 #یااباصالحالمهــــدی🌿
👑 #ادرکنـــــــــــــــــــی 👑
👑ای وارث تاج و تخت محمود بیا
👑مرآت صفات پـــــــاک معبود بیا
👑خلق آرزوی بهشت موعــود کنند
👑والله تــویـی بهشت موعـــود بیا
🌷✨خجسته باد میـــلاد✨🌷
🌷✨مهـــدی مـــوعود"؏ج"✨🌷
اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
🌻🌹🌻
*(خندیدن را کجا آموختی)*
اگر روزی کسی را دیدید که می خندد، پیش از آنکه به خنده هایش شلیک کنید و سرزنشش کنی!
از خود بپرسید او خندیدن را
از کجا آموخته است؟
هر آدمی که به دنیا می آید گریستن را بلد است، زیرا گریه جواز ورود به این جهان است
اما، خندیدن را باید آموخت
و آنکه می خندد حتماً برای آموختنش رنج بسیار برده است.
آنکه لبخند می زند، حضرت نوح است
زیرا توانسته در طوفان زندگی قایقی بسازد.
هر لبخند قایقی است و آنکه لبخند می زند
یعنی توانسته روی رودِ روانِ اشک هایش قایقی بیندازد و دور شَود از جزیره های سرگردانی و اندوه.
اگر روزی کسی را دیدید که می خندد، پیش از آنکه به خنده هایش شلیک کنید
از او بپرسید او خندیدن را
از کجا آموخته است . . .!!!
🌻🌹
سلام و درود فراوان
صبح بهاریتون غرق شکوفه و لبخند
تندرستی و همراهی خداوند ازآن شما
🌞🌞🌻🌻🌹🌹🙏🙏🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونی؛
اگه صخره و سنگ تو مسير رودخونه زندگيت نباشه صدای آب قشنگ نيست...
روزتون زیبا🌼✨
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@koocheye_khaterat
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
عشق، خوب دیدن است؛ خوب چشیدن؛ خوب بوییدن؛ خوب زمزمه کردن؛ و خوب لمس کردن.
عشق، مجموعهای از تجربههای زندهی دائم طاهرانه است؛ و این همه نه فقط تعریف عشق است که تعریف زندگی هم هست....
~نادر ابراهیمی
#یک_عاشقانه_آرام📚
•┈┈••✾•❤️•✾••┈┈•
@koocheye_khaterat
•┈┈••✾•❤️•✾••┈┈•
نمِ باران
بوی کاهگل
کوچههای خیسِ دلتنگی
ومن پنجرۀ دلم را
رو به هوای خواستن تو وا کردهام...
مهدی جان!
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@koocheye_khaterat
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•