eitaa logo
مبیّنات
1.2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
240 ویدیو
0 فایل
هرگاه خسته شدی، بیا و کمی اینجا بنشین. به قدر یک استکان چای خستگی ات را در کن و راهی زندگی شو☕🌹...
مشاهده در ایتا
دانلود
الهجران العقوبه العشق ... هجران، کیفر عشق است ... 🌙 •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
برای حسام الدین گاهی باید ظالم بشوی، بایستی و محکم به صورت عزیزترینت بکوبی تا چشمانش باز شود. گاهی باید خودت را، عزتت را فدا کنی تا عزیزت را رها کنی. شاید قلب آن عزیزترین پر شود از نفرت به تو و نفرتش تا چشمانش زبانه بکشد اما تو راه درست را رفته‌ای و به قیمت کشتن خودت در دل او، او را زنده کرده‌ای. شاید شهاب هرگز تو را نبخشد اما همین استواری‌ات، همین پدر بودنت تو و او را خوشبخت می‌کند...
🍃🌸در سرم نیسٺ دگر غیر تو رویاے کسے🌸🍃 لینک ورق اول رمان آنلاین 🌙 https://eitaa.com/koocheyEhsas/9584
🌱تحلیل🌱 سلام هرکه پیمان با هوالموجود بست... گردنش ازبند هر معبود رست... مومن از عشق است و عشق از مومنست... عشق را ناممکن ما ممکن است... چه شجاعت و جسارتے حسام الدین به خرج داد...خب مثل یه شاه ،تصرف قلمرو و مرزشو در خطر دیده،آماده شد براے جنگیدن،این آماده باش و به قلب و عقلش داده بود،باید اول به نبرد غرورش مے رفت... غرورش رو که با توکل به خدا شکست،تصمیم گرفت دل و به زنه به دریا ،از موج این دریا دیگه هراسے نداره... اتفاقا اینکه باخودش کلنجار رفت و بعد حرف دلشو گفت،یکے از نکات مثبت داستان بود،چرا که اگه اول این موضوع و مطرح میکرد،باخودش میگفت چون،پول وغرور دارم راحت میتونم به خواسته هام برسم و مسلما نه نمےشنوم ... اما با این کلنجار رفتن و ماجراها فهمید که براے رسیدن به هیوا باید زیاد تلاش کنه... واما هیوا چه محجوبانه از اعتراف شیرین حسام الدین اشک ریخت وقلبش چه آرامشانه اے نیاز داشت از جنس اعتراف دوست داشتن... [دل من براے دختر ارسے ساز رفته] میدانستے دخترے که صورتش میان چادر قاب گرفته شده،واز چشمانش حیا میباردبرده است دلے را که هرلحظه براے دیدنت از جایش پرمیکشید به سوے تو...❤️❤️❤️ من چند غزل پیر شوم تا تو بفهمے... تصویر تو در قاب زمان جاشدنے نیست😇😇🌱🍃 🍀عطریاس‌عزیز
🌙 چه خوبه بعضی یهویی ها. مثلا یهیویی بگن دلم رو بردی. مخصوصا اگه یکی مثل حسام به یکی مثل هیوا. شاید مثل خیلی ها صد تا عیب بشه ازشون گرفت. ولی اصل، دل خدایی شونه که پنجره اش رو به نور باز میشه. چه بده یهویی بفهمی اونقدر که فکر میکردی دوستت نداره. ولی ندونی از دلی پر از گناه و تاریکی نمیشه عشق زلال انتظار داشت. مثل هانیه که چشم به در باغ سبزی دوخته که فقط یه فریبه.  «... وزین لهم الشیطـن اعمــلهم فصدهم عن السبیل فهم لا یهتدون» ... و شیطان اعمالشان را در نظرشان زینت داده آنها را از راه بازداشته و آنها هدایت نخواهند شد.
یادی ڪنیم از اون زمانے ڪہ جوونھ عشق تو دلِ هیوا داشت نھال میشد😌🌿 ࢪآیِحہ❥
ترسیدم داغ حسام و هیوا بمونه رو دلم گفتم پیش پیش بفرستم😂 فائزه بانوی عزیز🌹 🌙
ترسیدم داغ حسام و هیوا بمونه رو دلم گفتم پیش پیش بفرستم😂 فائزه بانوی عزیز🌹 🌙
فائزه ڪمال الدینے: ﷽ هیشش گوش کن. میشنوی؟ من رو با آفتاب شرقی نگاهت پریشان نکن. گوش کن. صدای ساز و دهل رو میشنوی؟ قلبم انگار، سورو ساتی عظیم برای خودش دارد . جارچی شده است . میخواهد گوش زمینو زمان رو از نام تو پرکند. میخواهد، میخواهد فریاد بزند و بگوید بالاخره آن دخترک ارسی ساز شده بانوی ایهام های رویا گونه ی واقعیم. دستم میلرزد برای لمس بلورین دستت که اگر از این دست آب هم بنوشم برایم حکم باده ی ناب دارد. باده ای از جنس بهشت . از جنس خدا. به تو از صبر و امید گفتم طوفان آمد؛ آسیب دیدی اما نشکستی. دلم که لرزید پای رفتنم را شکستی. یک عالمی برای نرسیدنمان به صف شد اما، گفتمت قدࢪت تقدیࢪ مقدࢪ شده ے ما بیشتࢪ است. راه عاشقی هموار نبود. چشم و زبان عاشق نمیخواست همینطور دل هم. عقل را طلب میکرد.عقلی عاشق.‌‌! که من بگویم و تو بگویی و غزل های حافظ بشنویم از هم . پر از پند، پر از شوق و پر از رمز. که تو آری بگویی به چنین منی و من از شوق به پرواز درآیم برای لمس برکت وجودت نه شمردن تار و پود جسمت. که تو آری بگویی و من به انتظار یک دنیا غرق شدن در آفتاب شرقی نگاهت بنشینم و تو به رنگ سیب که گویی بویش را از تو به امانت گرفته بشوی.! شاید حرف هایم هزیان باشد اما، درمقابلت اگر اینچنین نگویم جای ایهام دارد بانوی ارسی ساز عقل عاشق من.♡ جانـے و دلـے اے دل و جانم ھمـه تو ‌"مولوی"