لینک پارت اول رمان
#جدال_شاهزاده_وشبگرد
https://eitaa.com/koocheye_khaterat/5177
لینک پارت اول خاطره ی زیبای
چشم هایش شروع یک واقعه بود
https://eitaa.com/koocheye_khaterat/4521
مبیّنات
♡﷽♡ #جدالشاهزادهوشبگرد💜 ✍️به قلم: #زهراصادقی_هیام #قسمت23🍃 •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• آخر شب بود
♡﷽♡
#جدالشاهزادهوشبگرد💜
✍️به قلم: #زهراصادقی_هیام
#قسمت24
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
تو این چند روز حمیده خانم مادر میکائیل هیچ تماسی نگرفت. مشخص بود میکائیل هم به آن ها گفته که ما بدرد هم نمی خوریم.
مادر هم که متوجه این قضیه بود و دیگر صحبتی نمی کرد .
این روزها میکائیل معینی کمتر سر کلاس می آمد و تقریبا بحثی بینمان شکل نمی گرفت.
چند روزی بود که کیمیا بدجور در لاک خودش فرو رفته بود و گاهی مخفیانه گریه می کرد .
یک روز که در اتاقش نشسته بود و ناگهانی بالا سرش رسیدم، متوجه شدم که به عکس پسری نگاه می کند.
وقتی برگشت هول شد و تب لت را برگرداند .
در آن شرایط ترجیح دادم از اتاق بیرون بروم و به دیده تغافل به آن نگاه کنم و به رویش نیاورم .
اما شرایطش از چشمم دور نماند .
نماز هایش را یکی در میان می خواند .
مادر مرتب با او بحث می کرد و او حرف هایی می زد که مشخص بود از زبان خودش نیست .
یک روز تصمیم گرفتم باهاش صحبت کنم. در اتاقش نشسته بود. برای نزدیکی بیش تر شروع به جوک گفتن کردم. قدری که خندیدیم به او گفتم: کیمیا هر وقت احساس کردی نیاز داری با کسی درد دل کنی یا سوال هایی داری که کسی نیست بتونه جواب بده، به من بگو شاید بتونم کمکت کنم.
_مامان چیزی گفته؟
_نه مامان چی میخواد بگه ... بهر حال ما هم این دوران رو گذرونیم. تو سن نوجوانی گاهی آدم سوال داره بپرسه خوبه
_چون نماز نمی خونم مامان بهت گفته بیای باهام حرف بزنی؟
پوفی کشیدم و گفتم: کیمیا جان مامان به من هیچی نگفته. حرف من در مورد نماز نیست.
اگر چه میدونم تو از تنبلی نماز نمیخونی نه از سر بی اعتقادیه
ولی خب اگر آدم سوال داره باید راحت بپرسه
مثلا تو میدونی اصلا چرا باید نماز بخونی؟
_آره میدونم برای شکرگزاری و تشکر از این همه نعمت که خدا بهمون داده
_خب این یه دلیل نماز خوندنه
پایش را جفت هم گذاشت و دستش را دور زانوهایش حلقه کرد.
_من برام سواله که چرا حتما باید نماز رو به این شکل خوند مثلا نمیشه به فارسی خوند ؟
_منم نوجوان که بودم شاید همسن های تو شاید هم کمتر ...یه روز برام سوال شده بود چرا باید نماز بخونیم؟
معصومه جوابی داد طوری که هنوز که هنوز جوابش را در خاطر دارم.
روی تختش دراز کشیدم و به سقف خیره شدم.
گفت: تو وقتی یکی رو دوست داری و می خوای بهش بفهمونی از چه جمله ای استفاده می کنی؟
منم گفتم "خب میگم دوستت دارم یا عاشقتم ، تو بغل می گیرمش"
اون هم گفت :
_آفرین خب این یعنی اوج علاقه تو در یک جمله خلاصه میشه "دوستت دارم" با همین حروف و لفظ، مثلا به اون نمی گی تو چه خوبی؟
حالا خدا می خواد بگه می خوای به من بگی دوستت دارم، باید این طوری بگی. علاقه من با بنده ها باید یه جوری فرق داشته باشه، باید اینجوری بگی دوستت دارم با این شیوه خاص یعنی باطهارت، رو به قبله و گفتن اون جمله ها به زبان عربی. این همون دوستت دارم خودمونه.
وگرنه خدا میگه اگر بخوای معمولی باهام حرف بزنی روابطمون مثل آدم ها ساده میشه.
باید یه حرکتِ جدید و تازه باشه که مشخص کنه من با بقیه بنده ها فرق دارم.
احساس کردم به فکر فرو رفت.
گفت : جواب های زیادی شنیده بودم ولی این یه جورایی بود. یه جورایی عاشقانه.
نفس عمیقی کشید و سرش را پایین انداخت.
_اسراء من از خدا خیلی دور شدم
اشک هایش چکید.
نمیخیز شدم و از روی تخت آرام بغلش کردم .
میدونستم الان موقعیت خوبی بود تا درد و دل کند.
او هم شروع به حرف زدن کرد ...
کیمیا اشک می ریخت و حرف می زد:
_اسراء من دوست ندارم بد باشم...نمی دونم چرا این طوری شدم... حالم خوب نیست ...از خودم بدم میاد.
می دونم خدا دوسم نداره ...
_این جوری نگو... معلومه خدا رو اون جوری که باید بشناسی نشناختی . می دونی اصلا مشکل همه ما چیه؟
این که خدا رو درست ندیدیم .نشناختیم. اگر اونو درست می دیدیم عاشقش می شدیم.
خدا این قدر مهربونه که به تو اجازه میده باهاش حرف بزنی. دوست داری عاشق خدا بشی؟
_دوست دارم ولی ...ولی نمی دونم چی کار کنم؟
#ادامہ_دارد....
#هرگونهکپیوانتشارحراموپیگردقانونیدارد❌
✅این رمان فقط مجوز انتشار در کانال نویسنده( کوچهخاطرات) را دارد.
https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912
ڪاش...
علت حال خوب هم باشیم
باور ڪنید دنیا خـــــودش
به اندازه ے ڪافی مهارت دارد.
ڪہ دل آدمی را بدرد بیاورد...
ڪاش علت حال
خوب یکدیگر باشیم...
•┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈••
@koocheye_khaterat
•┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈••
••🍃••
همیشھ
اولین و آخرین پناھ من تویے!
همیشھ
بےقرارےام ڪنارِ تو قرار شد..
| #مندوبارھگیرڪردم
#ضامنآهوڪجاستـ💔!
برایم قابل درک است اگر چشمت به راهم نیست
برای اهل دریا شوق بارانی نمی ماند...!
#حسین_زحمتکش
#نم_نم_باران🏴
جانم را ناخواسته گفته بود چند لحظه هردو سکوت کردند....
این سکوتش خیلی زیباتر از خود جانمی بود که گفته شد.
وقتی ریه هایت پرمیشود از هوای عاشقی
من سکوت میکنم به احترام این نیاز عاشقی❤️
#خوشهیماه
مبیّنات
♡﷽♡ #جدالشاهزادهوشبگرد💜 ✍️به قلم: #زهراصادقی_هیام #قسمت24 •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• تو این چند ر
♡﷽♡
#جدالشاهزادهوشبگرد💜
✍️به قلم: #زهراصادقی_هیام
#قسمت25🍃
_کیمیا اگر بدترین آدم هم باشی همین قدر که متوجه شدی اشتباه می کنی و پشیمونی پیش خدا جزء بهترین ها هستی.
می تونم یه سوال بپرسم؟ دوست دارم باهام راحت باشی. مطمئن باش به کسی نمی گم.
سرش را به علامت تایید بالا و پایین کرد.
_ چند وقته باهاش ارتباط داری؟
از سوالم جا خورد. دستم را به حالت تسلیم بالا بردم.
_نترس میخوایم باهم حرف بزنیم. من خواهرتم غریبه نیستم. خیالت راحت مامان هیچی نمی فهمه
خجالت زده سرش را پایین انداخت
_سه ماهه
نگاهش را از بالای چشم به من دوخت. با درماندگی اشک می ریخت.
_ اسراء من اشتباه کردم. خیلی اشتباه
. فکر می کنم خدا رهام کرده، منم دیگه کاریش ندارم
پس کیمیا گاهی با خدا قهر می کرد و شاید علت این نماز نخواندنش هم همین بود.
_چه ربطی به خدا داره؟
_ربط نداره؟ آخه اون باعث شد من با ...با ...امین
_صبر کن صبر کن ! از اول بگو چطوری شروع شد کجا باهم آشنا شدید.
از روی تخت خودم را پایین کشیدم.
کیمیا گفت: توی یکی از گروه های مجازی ...اون جا اومد تو پی وی من باهم حرف زدیم.
_خب بعدش
_از اول گفت من هدفم ازدواج نیست. منم قبول کردم یعنی خب منم فکرم ازدواج نبود.
یک لنگه از ابروهایم را بالا انداختم.
_یعنی می خواستید دوست بشید؟
_نمی خواستم ولی بهش وابسته شدم الان هم میگه من از اول گفتم این رابطه قرار نیست به ازدواج منجر بشه.
خدای من چه بر سر این نسل جدید آمده بود. آن هم کسی مثل کیمیا
گریه می کرد
_نمی دونم چی شد ... بهم گفت عکستو بذار ببینم. منم گذاشتم پروفایلم
بعد گفت عکس بازتر رو بفرست بدون روسری ...
چشم هایم را با درد بستم. .خوب می دانم وقتی دلی برود یا از کسی خوشش بیاید به خواسته اش تن می دهد .
_اسراء چی کار کنم؟ من اشتباه کردم .حماقت کردم .الان هم امین میگه من تو رو نمی خوام ...بعد میگی خدا دوسم داره؟
فکر میکردم برای این نسل باید با چه زبانی صحبت کرد. چطور می توان آن ها را متقاعد کرد؟
_ فقط بهم بگو هدفت از این ارتباط چی بود؟ دنبال چی بودی؟ اگر هدفت ازدواج نبود پس چی بوده؟ دوستی؟ خب که چی بشه بعدش؟
دور و برش را نگاه کرد و گفت: خب منم به ازدواج فکر نمی کردم ولی الان وابسته اش شدم
_ببین من الان نمی خوام در مورد این صحبت کنم که ارتباط با نامحرم اشکال شرعی داره ، باعث میشه شیطان تو زندگیت رسوخ کنه ، دعاهات براورده نشه و...
میخوام بگم چرا دنبال لذت موقتی؟ دوستی یه لذت موقته ...کسی که فقط چند وقت باهاش هستی . بعدش چی؟
تو حتی هدفت از ارتباط با این پسر ازدواج هم نبوده ...می دونی چقدر بده!
کیمیا جان من می دونم گاهی آدم احساس می کنه نیاز به محبت جنس مخالف داره.
ولی تمام این محبت موقتیه. اون مال تو نیست.
تو باید دنبال خوشی و علاقه همیشگی باشی. کسی که مطمئنی مال توئه. کسی که خانواده ات در جریانه ،کسی که بودنش کنارت حتمیه یعنی ازدواج
اون هم نه در شرایط و سن الان تو که موقعیت ازدواج نداری .بهتره سراغ چیزی که هنوز وقتش نرسیده نری!
سرش پایین بود با انگشتش ور می رفت.
_من برام عجیبه چرا تمایلات شما که دنبال دوستی هستید این قدر پایینه، یعنی دنبال چیزهای سطح پایین می گردید. دوستی که موقتیه . بماند از این که ممکنه چه سوء استفاده هایی این وسط ازت بشه.. می دونی دختر مثل پسر نیست.
کافیه یه جمله محبت آمیز بشنوه فوری دلش میره. همین بلایی که سر تو اومده.
تازه بعد هم راحت به هر خواسته ای تن میده .اون وقت که کار از کار گذشت .میگیم چه خاکی تو سرم کنم.وابسته اش شدم ، عاشقش شدم ...خدا هم بهم بی توجهه.این ها درست نیست.
اشک هایش را پاک کرد و گفت:
_میگی چی کار کنم؟
_اولا ازاین که تونستی این مسئله به این مهمی رو به من بگی ازت ممنونم.
و اما بعد ...وابستگی طبیعیه. تو الان مثل یه معتاد میمونی...
از حرفم خنده اش گرفت
_نخند ، باور کن ! فکر کردی فقط مواد مخدر اعتیاد آور هست. این رابطه هم اعتیاد هست. و قطعا ترک ارتباط و دلبستگی و فراموشی درد داره.
اول باید اینو بپذیری که درد داره و باید تحمل کنی!
_هنوز باهاش ارتباط داری؟
_باهام کات کرده بود. اما دوباره که بهش پیام دادم میگه بذار ببینمت شاید دوباره خواستیم باهم حرف بزنیم
امان از دل های حالی به حالی....
#ادامہ_دارد....
#هرگونهکپیوانتشارحراموپیگردقانونیدارد❌
✅این رمان فقط مجوز انتشار در کانال نویسنده( کوچهخاطرات) را دارد.
https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912