eitaa logo
مبین
131 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
199 فایل
دسترسی به مطالب محتوایی از سایت : Www.serajnet.org Www.monirnet.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
•°•>✿< رابطه بین غذا و عبادت>✿<•°• 🔰🔰یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط نقل می کند: 🔸 روزی به همراه شیخ و جمعی دیگر به قصد دعا و مناجات به کوه بی بی شهر بانو رفتیم. کمی خیار هم خریده بودیم و از کنار بساط خیار فروش، اندکی هم نمک برداشتیم. 🔺به آنجا كه رسیدیم، شیخ فرمودند: بلند شوید برویم پایین که ما را بر گرداندند! می گویند: برگردید اوّل پول نمک را بدهید، بعد بیایید مناجات. » 📚کیمیای محبت، ص۲۰۰ 🔰🔰همچنین یکی از شاگردان ایشان كه پس از صرف غذايي، حال معنويِ خود را از دست مي دهد، از شيخ ياري مي خواهد. 🔸شيخ مي فرمايد: آن كبابي كه خورده اي، فلان تاجر پولش را داده كه حق پير زني را غصب كرده است. » 📚کیمیای محبت، ص۱۲۹ 🔰🔰در كتاب « تنديس اخلاص » آمده است : 🔺 «شبی در یکی از جلسات که در خانه فردی از دوستان شیخ رجبعلي خياط بود، شيخ پیش از آن که صحبت های خود را شروع کند، احساس ضعف کرد و قدری نان خواست. صاحبِ خانه نصف نان تافتون آورد، ایشان آن را میل کرده و جلسه را آغاز نمود. 🔺شب بعد فرمود: دیشب به ائمۀ اطهار علیهم السلام سلام کردم ولی آنان را ندیدم. متوسل شدم که علت چیست⁉️ 🔸 در عالم معنا فرمودند: نصف آن نان را خوردی، ضعفت برطرف شد، نصف دیگر را چرا خوردی⁉️ ♦️مقداری از غذا که برای بدن نیاز است خوردنش خوب است، اضافه بر آن موجب حجاب و ظلمت می شود. » 🔹حضرت علی علیه السلام فرمودند : زمانی که شکم از خوراکی های مباح ( حرام نباشد ) انباشته گردد، دل از دیدن خیر و صلاح کور می شود. 📚غررالحکم 💠رسول اکرمﷺفرمودند : شکمهایتان را سیر نکنید. زیرا نور معرفت در دلهایتان خاموش می شود. 📚 مستدرک الوسایل، ج۱۶، ص۲۱ 💠رسول اکرم ﷺفرمودند : با زیاد خوردن و زیاد آشامیدن دلهای خود را نمیرانید. زیرا دل مانند زراعت است، وقتی آب آن زیاد باشد خواهد مُرد. 📚نهج الفصاحه
▫️ حکمت ۳۱۷ : *"اختلاف مسلمین/ انحراف یهودیان"* درود خداوند بر امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیه‌السلام فرمودند ☝ _ _
🌺چگونگی امام حسین توسط امام زمان (عج) ☘خونخواهی امام حسین توسط مختار صورت گرفت . چرا با این حال همیشه خونخواهی آن حضرت مطرح بوده وهست؟ این فراز می خواهد بگوید عاشورا چند ساعت وچند روز وکربلا زمین مخصوص نیست . 🍂 از ابتدای خلقت شروع زندگی با یک ثار بوده است قابیل , هابیل را کشت. از ابتدا ظالمانی بودند که درمقابل موحدین وحامیان قسط وعدالت قرار داشتند همیشه در تاریخ ,هابیل در مقابل قابیل ,ابراهیم در مقابل نمرود, ...بنی هاشم در مقابل بنی امیه وامام علی وامام حسن در مقابل معاویه پس این یک زنجیره طولانی از آدم تا آخر الزمان را نشان می دهد. 🍂امام حسین وارث خون هابیل ,نوح,ابراهیم,موسی,عیسی,محمد وعلی (ع)است چنانچه در زیارت وارث می خوانیم. 🌴بعد از عاشورا هم خونها با اقتدا کردن بر خون امام حسین ریخته شد که همه نشان آن است که خونریزی ادامه دارد وهمانطور که امام حسین وارث خون پیامبران بوده تمام مصلحان و انقلابیون بعد از عاشورا وارث خون امام حسین می شوند. واین تسلسل ادامه دارد تا به خونخواه ومنتقم اصلی امام زمان می رسد پس نمی توان عاشورائی وکربلائی بود ولی نظاره گر ظلم وفساد وخیانت وجور شد. نمی شودبر امام حسین گریه کرد ومحبت اورا دردل داشت ولی بی تفاوت نسبت به وضع بیچارگان ومظلومان زمانه بود؟ هیهات اگر چنین باشد قطعا باید در شیعه بودن خود شک نمود. ☘قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه آخرین حلقه از حلقه های مبارزه بین حق و باطل است. 🌴چرا در زیارت (من اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله) آمده است؟ 🍂زیرا درطول تاریخ، کسانی مدعی مهدویت بودند و هستند لذا با این بیان آنان را رد نموده و به دنبال ذریه پیامبر میگردیم. ۲۳ 🚩
منبر مجازی ازدواج بررسی موقت وچند همسری .ogg
19.6M
🌸💫بسم الله الرحمن الرحیم 💫🌸 🗂 فایل صوتی ویس چت امشب 📅 مورخ۱۴۰۰/٦/١٤ 👤با حضور کارشناس گرامی گروه (کارشناس مذهبی) 🔰 حاج اقا نعمتی ❓موضوع : 👇🏻🔴 جایگاه ازدواج در اسلام و اهمیت آن در رشدو تعالی و کمال دنیا و آخرت انسانها چرا مُتعه دراسلام حلال شده است؟آیاضوابطی برای این مسئله مقررشده است؟ و فلسفه تاییداسلام از چندهمسری آقایان؟ آیا قواعدی بر این مسئله مترتب شده است؟ 《》 🍂اللهم عجل لولیک الفرج🍃 🌸اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم الشریف🌸 @parchamdarane_enghelabi_hozeh116
هدایت شده از سراج اندیشه
zareei-10.mp3
11.31M
🎧 صوت جلسه 10 | نور مبین (آموزش ترجمه و تدبر در مفاهیم قرآن کریم) 🎙حجت الاسلام والمسلمین زارعی 📌لیست جلسات (دریافت فیلم، جزوه، پرده‌نگار و...) : serajnet.org/post/detail/Fa/2-59-1-16-1-0 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 🌐 www.serajnet.org 🆔 @serajnet
ثواب تایپ این کتاب هدیه بروح پاک : سردار دلها و سرباز وطن شهید حاج قاسم سلیمانی 🖤🏴
♥️♥️♥️ 🍃🍃 🥀 سه دقیقه در قیامت ۷۵ {مدافعان وطن} . . مدتی از ماجرای بیمارستان گذشت. پس از شهادت دوستان مدافع حرم،حال و روز من خیلی خراب بود. من تا نزدیکی شهادت رفتم اما خودم می دانستم که چرا شهادت را از دست دادم! . . به من گفته بودند که هر نگاه حرام،حداقل شش ماه شهادت آنان که عاشق شهادت هستند را عقب می اندازد. . . روزی که عازم سوریه بودیم،پرواز ما با پرواز آنتالیا همزمان بود! چند دختر جوان با لباسهایی بسیار زننده در مقابل من قرار گرفتند و ناخواسته نگاه من به آنها افتاد. بلند شدم و جای خودم را تغییر دادم. هرچه می خواستم حواس خودم را پرت کنم انگار نمی شد. . . اما دیگر دوستان من،در جایی قرار گرفتند که هیچ نامحرمی در کنارشان نباشد. این دختران دوباره در مقابلم قرار گرفتند. نمیدانم،شاید فکر کرده بودند من هم مسافر آنتالیا هستم. . . هر چه بود،گویی ایمان و اعتقاد من آزمایش شد. گویی شیطان و یارانش آمده بودند تا به من ثابت کنند هنوز آماده نیستی. با اینکه در مقابل عشوه های آنان هیچ حرف و هیچ عکس العملی انجام ندادم،اما متاسفانه نمره قبولی از این آزمون نگرفتم. . . درمیان دوستانی که با هم در سوریه بودیم،چند نفر دیگر را می‌شناختم که آنها را جزو شهدا دیده بودم. میدانستم آنها نیز شهید خواهند شد. . . یکی از آنها علی خادم بود. علی پسر ساده و دوست داشتنی سپاه بود. آرام بود و با اخلاص. توی فرودگاه،در جایی نشست که هیچکسی در مقابلش نباشد. تا یک وقت آلوده به نگاه حرام نشود. . . در جریان شهادت رفقای ما،علی هم مجروح شد،اما همراه با ما به ایران برگشت. من با خودم فکر میکردم که علی به زودی شهید خواهد شد،اما چگونه و کجا؟! . . ادامه دارد .... 🥀 🍃🍃 ♥️♥️♥️
♥️♥️♥️ 🍃🍃 🥀 سه دقیقه در قیامت ۷۶ {مدافعان وطن} «قسمت دوم» . . یکی دیگر از رفقای ما که او را در جمع شهدا دیده بودم،اسماعیل کرمی بود. او در ایران بود و حتی در جمع مدافعان حرم حضور نداشت. اما من او را در جمع شهدایی که بدون حساب و کتاب راهی بهشت می شدند مشاهده کردم! . . من و اسماعیل،خیلی با هم دوست بودیم. یکی از روزهای سال ۹۷ به دیدنم آمد. یک ساعتی با هم صحبت کردیم. اسماعیل خداحافظی کرد و گفت: قرار است برای مأموریت به مناطق مرزی اعزام شوم. . . رفقای ما عازم سیستان و بلوچستان شدند. مسائل امنیتی در آن منطقه به گونه‌ای است که دوستان پاسدار،برای ماموریت به آنجا اعزام می‌شدند. . . فردای آن روز سراغ علی خادم را گرفتم. گفتند رفته سیستان. یکباره با خودم گفتم: نکند باب شهادت از آنجا برای او باز شود؟! . . سریع با فرماندهی مکاتبه کردم و با اصرار،تقاضای حضور در مرزهای شرقی را داشتم. اما مجوز حضور ما صادر نشد. . . مدت گذشت. با رفقا در ارتباط بودم اما نتوانستم آنها را همراهی کنم. در یکی از روزهای بهمن ۹۷ خبری پخش شد. خبر خیلی کوتاه بود. اما شوک بزرگی به من و تمام رفقا وارد کرد. . . یک انتحاری وهابی،خودش را به اتوبوس سپاه میزند و ده ها رزمنده را که ماموریتشان به پایان رسیده بود به شهادت می رساند. ‌. . سراغ رفقا را گرفتم. روز بعد لیست شهدا ارسال شد. علی خادم و اسماعیل کرمی هردو در میان شهدا بودند. البته بعد از شهادت دوستانم،راهی مرزهای شرقی شدم. . . ادامه دارد.... 🥀 🍃🍃 ♥️♥️♥️
🔻♦️یونس ارمنی چگونه مسلمان شد؟ ♦️🔻 در کتاب « کرامات الصالحین » به نقل از حاج عباس یکی از دوستان شیخ محمد تقی بافقی آمده است: « نيمه شبي در اتاق خودم كه كنار در حياط منزل آقاي حاج شيخ محمد تقي بافقي بود، خوابيده بودم. ناگهان صداي پايي در داخل حياط مرا از خواب بيداركرد. من فوراً از جا برخاستم. ديدم جواني وارد منزل شده و در وسط حياط ايستاده است. نزد او رفتم و گفتم شما كه هستيد و چه مي خواهيد؟ مثل آن كه نمي توانست فوراً جواب مرا بدهد حالا يا زبانش از ترس گرفته بود و يا متوجّه نشد كه من به فارسي به او چه مي گويم. زيرا بعداً معلوم شد او اهل بغداد و عرب است ولي مرحوم آقاي بافقي قبل از آن كه او چيزي بگويد از داخل اتاق صدا زد كه حاج عباس، او يونس ارمني است و با من كار دارد، او را راهنمايي كن كه نزد من بيايد. من او را راهنمائي كردم. او به اتاق آقاي بافقي رفت. مرحوم آقاي بافقي وقتي چشمش به او افتاد بدون هيچ سؤالي به او فرمود: احسنت. مي خواهي مسلمان شوي؟ او هم بدون هيچ گفتگويي به ايشان گفت: بلي براي تشرف به اسلام آمده ام. مرحوم آقاي بافقي بدون معطلي بلافاصله آداب و شرايط تشرف به اسلام را به ايشان عرضه نمود و او هم مشرّف به دين مقدّس اسلام شد. من كه همۀ جريانات برايم غير عادّي بود از يونس تازه مسلمان سؤال كردم كه جريان تو چه بوده و چرا بدون مقدّمه به دين مقدس اسلام مشرف گرديدي و چرا اين موقع شب را براي اين عمل انتخاب نمودي !؟ او گفت: من اهل بغدادم و ماشين باري دارم و غالباً از شهري به شهري بار مي برم. يك روز از بغداد به سوي كربلا مي رفتم، ديدم دركنار جادّه پيرمردي افتاده و از تشنگي نزديك به هلاكت است. فوراً ماشين را نگه داشتم و مقداري آب كه در قمقمه داشتم به او دادم. سپس او را سوار ماشين كردم و به طرف كربلا بردم. او نمي دانست كه من مسيحي و ارمني هستم. وقتي پياده شد، گفت: برو جوان، حضرت ابوالفضل العبّاس ( علیه السلام ) اجر تو را بدهد. من از او خداحافظي كردم و جدا شدم. پس از چند روز باري به من دادند كه به تهران بياورم، امشب سر شب به تهران رسيدم و چون خسته بودم خوابيدم. درعالم رؤيا ديدم در منزلي هستم و شخصي درب آن منزل را مي زند. پشت در رفتم و در را باز كردم. ديدم شخصي سوار اسب است و مي گويد: من ابوالفضل العباس هستم، آمده ام حقّي كه به ما پيدا كردي به تو بدهم. گفتم چه حقي؟فرمودند: حق زحمتي كه براي آن پيرمرد كشيدي. سپس فرمودند: وقتي از خواب بيدار شدي به شهر ري مي روي. شخصي تو را بدون آن كه تو سؤال كني به منزل آقاي شيخ محمد تقي بافقي مي برد. وقتي نزد ايشان رفتي به دين مقدّس اسلام مشرف مي گردي. من گفتم: چشم قربان و آن حضرت از من خداحافظي كردند و رفتند. من از خواب بيدار شدم و شبانه به طرف حرم حضرت عبدالعظيم ( علیه السلام ) حركت كردم. در بين راه آقايي را ديدم كه با من تشريف مي آورند و بدون آن كه چيزي از ايشان سؤال كنم، مرا راهنمايي كردند و به اينجا آوردند و من مسلمان شدم. »
🌟🌟خمس بده تا مالت برکت پیدا کنه 🌟🌟 شخصی از یکی از علما پرسید: شما چگونه می گویید خمس و زکات مالتان را بدهید تا اموالتان زیاد شود؟طبق قوانین ریاضی از هر چیزی که برداریم، کم می شود ولی شماها می گویید اضافه می گردد. ( ما می گوییم حاصل عمل تفریق، کم شدن است ولی شما می گویید این عمل تفریق استثناء بوده و حاصل آن زیاد شدن است ) آن عالم پرسید: سگ، سالی چند بار می زاید؟ گفت: سالی دوبار. پرسید: هربار چند توله می زاید؟ گفت: هر بار پنج، شش یا حتی بیش تر. پرسید: چند سال عمر می کند؟ گفت: تا سی سال هم عمر می کند. پرسید: چه مقدار از گوشتش خوراک مردم می شود؟ گفت: هیچ. پرسید: چه مقدارشان طعمۀ درندگان می شوند؟ گفت: خیلی کم. پرسید: چه مقدارشان به علت بیماری می میرند؟ جواب داد: مَرَضی که سگ را بکشد، خیلی نادر است. سپس پرسید: گوسفند سالی چند بار می زاید؟ گفت: سالی یک بار. پرسید: هر باری چند برّه؟ گفت: یکی. پرسید: چند سال عمر می کند؟ گفت: حدود ده سال. پرسید: چه مقدار از گوشتش را مردم می خورند؟ گفت: خیلی زیاد و اصلاً گوسفند را پرورش می دهند تا گوشتش را بخورند. پرسید: چه مقدار طعمۀ درندگان می شود؟ گفت: خیلی زیاد. پرسید: چه مقدارشان به واسطۀ بیماریها می میرند؟ گفت: زیاد، زیرا بیماری های دام فراوان است که گاهی گله ها را از بین می برد. آن عالم گفت: به حسابِ ریاضی، الآن باید دنیا پُر از سگ باشد و نسل گوسفند منقرض شده باشد؛ اما بیابان ها پُر است از گله های گوسفند، ولی تو یک گلۀ سگ به من نشان بده! آن مرد تعجب کرد و علت را جویا شد و آن عالم در جوابش گفت: خداوند در گوسفند بركت قرار داده ولي آن را در سگ قرار نداده است.
❌❌فرشته ای به جای عبدالله ❌❌ علامه حلى در کتاب « كشف اليقين » و علامۀ نورى در کتاب « كلمه طيبه » حكايتى را بدین مضمون نقل مى‏ كنند که شخصى به نام عبدالله بن مبارك یک سال در میان به سفر حج می رفت. در زمان حکومت مأمون ( لعنت الله علیه ) پانصد مثقال طلا با خود برداشت و از خانه به سمت بازار به راه افتاد تا مایحتاج سفر حج خویش را فراهم سازد. در خرابه‏اى كه بر سر راه او بود یک زن علويه‏اى را ديد كه مرغ مرده ای را برداشته و پرهاى او را مى ‏كند و آن را پاك مى‏ كند. عبدالله بن مبارك به نزد او آمد و گفت: براى چه اين مرغ مرده را پَر مى ‏كَنى؟! مگر قرآن نخوانده‏اى كه خداوند تبارك و تعالى مى ‏فرمايند: خوردن گوشت مُرده حرام است؟! زن علويه گفت: از حال من سؤال مكن و مرا به حال خود بگذار و دنبال کار خود برو. من قانع نشدم و اصرار کردم که تا نگویی، نمی روم. آن زن وقتی اصرار من را دید، آهی کشید و گفت: بدان كه من زنى سيده و علويه هستم که فرزندانی يتيم دارم و شوهرم از دنيا رفته است. اين روز چهارم است كه چيزى خوردنى به دست من و بچه‏ هايم نيامده است و چون كار به اضطرار رسيد اين مرغ مُرده بر ما حلال است و من به غير از اين مرغ مُرده چيزى ندارم. اكنون مى‏ خواهم آن را پاك كنم و براى بچه‏ هايم ببرم. عبد الله گفت: وقتی حكايت جانسوز آن زن را شنيدم، با خود گفتم: واى بر تو اى عبد الله. كدام عمل بهتر از کمک کردن به اين زن علويه و سادات خواهد بود؟ پس پانصد مثقال طلایی را كه به همراه داشتم را به آن زن دادم و آن سال مكه نرفتم و به منزل خود مراجعت كردم. بعد از چند ماه وقتی حجاج از سفر حج برگشتند، من به استقبال آنان رفتم. به هر كدام از حجاج مى‏ رسيدم و مى‏ گفتم خداوند حج تو را قبول فرمايد، ديدم او نيز به من همين دعا را مى ‏نمايد و مى‏ گويد: اى عبد الله، آيا به خاطر دارى كه فلان محل با ما چنين و چنان گفتى؟! و مردم بسيار به من همين را مى ‏گفتند و من نیز با شنیدن سخنان آنان متعجب می شدم. شب در عالم رؤيا رسول خدا ( صلى ‏الله عليه و آله و سلم ) را دیدم كه به من فرمودند: اى عبدالله، تعجب نکن، به درستى كه چون تو به آن زن علويه و فرزندانش کمک کردی، من نیز از خداوند متعال درخواست كردم كه فرشته ای را به شکل و شمایل تو بفرستد و براى تو اعمال حج را انجام دهد. حالا مى ‏خواهى بعد از این حج برو، مى ‏خواهى حج نرو‏. »