eitaa logo
مدافعان حرم
1.4هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
4.2هزار ویدیو
31 فایل
ما عشق را در کربلا شور را در دمشق و پیروزی را در بیت المقدس به دست خواهیم آورد. ما محال است که از بیعتمان برگردیم ، تا که مثل پسر فاطمه بی سر گردیم 🏴 🔴آیدی جهت رزرو تبلیغات: @rajinet_admin 🟡 آیدی جهت تبادل: 🆔 @rajinet_admin2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷 ؟ با حسین وارد خونه شدیم مامان :بچه ها خوش اومدین ‌ مامان باید باهاتون حرف بزنم .. مامان:باشه عزیزم بیا -مامان فکرکنم باید برای پسرت آستین بالا بزنی مامان:یعنی چی؟ مامان امروز منو داداشم و حسنا و آقای حسینی رفتیم مزارشهدا .. مامان این دوتا سکوت و سرخ ....... مامان:‌تو مطمئنی -۹۹درصد مامان :باشه عزیزم حسین جان پسرم بیا ناهار سر میز ناهار مامان شروع کرد به حرف زدن.. _حسین جان حسین :بله مادر ما برات یه دختر خوب سراغ داریم ... غذا پرید تو گلوی داداش با دست زدم پشتش برادر من آروم .... حسین: مادر من فعلا بهش فکر نمی کنم .. آب ریختم دادم دستش ، داشت آب می خورد گفتم کلا فکر نمیکنی یا به حسنا فکر می کنی؟!!!!!!! باز آب پرید گلوش .. -مبارک باشه داداش جان مامان : زنگ بزنم خونشون؟ حسین سرش رو انداخت پایین .. -مبارکه ...... 📎ادامه دارد . . . نویسنده :بانو....ش ◻️ڪانال مدافعان حـــــرم ➕ @modafeaan_haram
با عجله رفتم سمتش ... خیلی بی حال شده بود ... یه نفر، عمامه علی رو بسته بود دور شکمش ... تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد ... عمامه سیاهش اصلا نشون نمی داد ... اما فقط خون بود… چشم های بی رمقش رو باز کرد ... تا نگاهش بهم افتاد ... دستم رو پس زد ... زبانش به سختی کار می کرد ... - برو بگو یکی دیگه بیاد ... بی توجه به حرفش ... دوباره دستم رو جلو بردم که بازش کنم ... دوباره پسش زد ... قدرت حرف زدن نداشت ... سرش داد زدم ... - میزاری کارم رو بکنم یا نه؟ ... مجروحی که کمی با فاصله از علی روی زمین خوابیده بود ... سرش رو بلند کرد و گفت ... - خواهر ... مراعات برادر ما رو بکن ... روحانیه ... شاید با شما معذبه ... با عصبانیت بهش چشم غره رفتم ... - برادرتون غلط کرده ... من زنشم ... دردش اینجاست که نمی خواد من زخمش رو ببینم ... محکم دست علی رو پس زدم و عمامه اش رو با قیچی پاره کردم ... تازه فهمیدم چرا نمی خواست زخمش رو ببینم ... علی رو بردن اتاق عمل ... و من هزار نماز شب نذر موندنش کردم ... مجروح هایی با وضع بهتر از اون، شهید شدن ... اما علی با اولین هلی کوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب ... دلم با اون بود اما توی بیمارستان موندم ... از نظر من، همه اونها برای یه پدر و مادر ... یا همسر و فرزندشون بودن ... یه علی بودن ... جبهه پر از علی بود بیست و شش روز بعد از مجروحیت علی، بالاخره تونستم برگردم ... دل توی دلم نبود ... توی این مدت، تلفنی احوالش رو می پرسیدم ... اما تماس ها به سختی برقرار می شد ... کیفیت صدای بد ... و کوتاه برگشتم ... از بیمارستان مستقیم به بیمارستان ... علی حالش خیلی بهتر شده بود ... اما خشم نگاه زینب رو نمی شد کنترل کرد ... به شدت از نبود من کنار پدرش ناراحت بود ... - فقط وقتی می خوای بابا رو سوراخ سوراخ کنی و روش تمرین کنی، میای ... اما وقتی باید ازش مراقبت کنی نیستی ... خودش شده بود پرستار علی ... نمی گذاشت حتی به علی نزدیک بشم ... چند روز طول کشید تا باهام حرف بزنه ... تازه اونم از این مدل جملات ... همونم با وساطت علی بود ... خیلی لجم گرفت ... آخر به روی علی آوردم ... - تو چطور این بچه رو طلسم کردی؟ ... من نگهش داشتم... تنهایی بزرگش کردم ... ناله های بابا، باباش رو تحمل کردم ... باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا می کنه ... و علی باز هم خندید ... اعتراض احمقانه ای بود ... وقتی خودم هم، طلسم همین اخلاق با محبت و آرامش علی شده بودم ... 👈ادامه دارد… همسر و دخترشان ➕ @modafeaanharam_ir ◻️ڪانال مدافعان حـــــرم
بسم رب الصابرین شب ششم مراسم شیرخوارگان حسینی تموم شد اون شب انقدر گریه کردم 😢 من خودم عمه ام برادرزاده دارم یه گشنه یا تشنه میشه من میمرم بمیرم برای بی بی زینب چی کشیدی خانم جان عباس علی اکبر قاسم عبدالله داغ برادر و برادرزاده آدم رو پیر میکنه خدایا وای زینب وای حسین بمیرم برای بی بی تصورش یه خواهر (عمه )از پادرمیاره حال من اونشب بد شد با هیچی آروم نمیشدم فقط به سارا میگفتم :بگو پوریا بیاد وقتی پوریا اومد به آغوشش پناه بردم تو بغل پوریا آروم نمیشدم اما دلم میخواست بدونم برادرم سالمه آخرسرم تو آغوش برادرم از حال رفتم پوریا منو برد درمانگاه بهم آرام بخش و سرم زدن من ۱۲-۱۳ساعت به دنیای بی خبری پا گذشتم اما وقتی چشمامو باز کردم برادرم پیشم بود برادر داشته باشی به دنیا می ارزه، امروز هفتم محرمه ما امروز میریم هئیت شب ۱۲محرم میایم خونه از امروز میریم مرغ ،لپه ،برنج وگوشت و....پاک میکنیم البته برادرا بهمون رحم کردن گوشت خودشون خرد میکنن از امروز گاز و وسایل دیگه رو میارن هئیت نویسنده بانو....ش ➕ @modafeaanharam_ir ◻️ڪانال مدافعان حـــــرم