eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.8هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
11.9هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸آغاز طرح شهید فخری‌زاده برای ارائه واکسن ملی فخرا 🔹پایگاه‌های سیار واکسن فخرا با استقرار در مناطق مختلف شهر تهران اقدام به ارائه اختیاری واکسن فخرا یا سینوفارم به انتخاب افراد و در قالب کارآزمایی بالینی فاز ۳ واکسن فخرا می‌کنند. 🔹این طرح تا پایان‌ ماه صفر ادامه دارد و کلیه داوطلبان می‌توانند با مراجعه به پایگاه‌های ثابت و سیار مرکز کارآزمایی فخرا یا پیش‌ثبت‌نام در سایت fakhravac.ir در این طرح مشارکت فرمایند. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌دمعشق 🎥 روایتی از یک مرید حاج قاسم که دوهفته برای شهید سلیمانی گریه می‌کرد... @Modafeaneharaam
👊 منُ فرار ...! ‌ •قبل از ماموریت اخرش به سوریه پایش در فوتبال شکسته بود! برای اینکه زودتــر برود سوریه، زودتــر از موعد گچ پایش را در آورد. کمی می لنگید. اصرار می کـــردم برود عصــا بگیرد. قبول نمی کرد. ته دلـــم فـــکرش را هم نــمی کردم با این پا بـــرود مأموریت! ‌‌ ‌‌ •خوشحــال بودم که به مأموریت نمی رود. اما محمـود می گفت: «خـــانم، تو دعـــا کن هرچه خیر هست خدا همان را انجام دهد». گفتم: «آخـــرتو چطـــوری می خواهـی توی درگیری با این پایت فرار کنی؟» ‌‌ ‌‌ •خندید و گفت: «مـــگر من می خواهم فرار کنـــم؟ آن قـــدر می جنگـــم تا با دست پـــر برگردم! من و فـــرار؟!». ‌ ❤️ ‌‌‌ 📒منبع : "مجموعه خاطرات شهید رادمهر" | به روایت همسر شهید. ‌‌‌‌ 📸 تصویری از علی آقا و محمد آقا در حال نقاشی کشیدن روی گچ پای بابا محمود 😍 ‌‌‌‌ ●پ.ن : ساده زیستی شهید رو در وسایل منزلشون مشاهده کنید. ‌ @Modafeaneharaam
امیرعبداللهیان: اگر نقش ویژه شهید حاج قاسم سلیمانی نبود، امروز منطقه ما شکل دیگری داشت 🔺وزیر امور خارجه در دیدار با فرمانده نیروی قدس سپاه: 🔹اگر نقش ویژه شهید حاج قاسم سلیمانی، قهرمان مبارزه با تروریسم و صهیونیسم نبود، امروز منطقه ما شکل دیگری داشت. 🔹اگر داعش در سوریه و عراق موفق می‌شد، امروز سراسر جهان با تروریسم و افراط گرایی مواجه بود. 🔹نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سرباز بدون مرز است که سهم بزرگی در کمک به امنیت و صلح منطقه‌ای و جهانی دارد. 🔹وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران با افتخار مسیر سردار صلح، حاج را در نهادینه سازی صلح و دوستی با کشورهای منطقه و مبارزه با تروریسم دنبال خواهد کرد. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جزئیات نحوه دستگیری سرکرده یک گروهک تروریستی 🔹پرده‌برداری از آخرین تلاش رژیم صهیونیستی برای برهم زدن امنیت کشور! @Modafeaneharaam
✨هم اکنون✨ حرم امام رئوف نایب الزیاره اعضای کانال هستیم🌹 @Modafeaneharaam
🍃می گویند سحرها مناجات های را خدا خوب خریداری میکند♡ 🍃گویی همه چیز از همان سحرهایی شروع شد که اشک هایش میان را دست های نوازشگر خدا پاک کرد و به او وعده داد که به زودی خریدارش میشود🙃 🍃گویا زمزمه های های سحرگاهی اش فرشتگان را نیز بی تاب کرده بود و سفارشش را نزد کرده بودند❣ 🍃اخر میدانی، شب همه ارباب را رها کردند اما شب عاشورا را آغاز شهادتش دانست. عهد بست، وفا کرد و چشم هایش را به روی دنیا بست و عاشقانه به سمت روانه شد🕊 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۴ دی ۱۳۶۷ 📅تاریخ شهادت : ۸ مهر ۱۳۹۶ 📅تاریخ انتشار : ۸ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت رضای مشهد @Modafeaneharaam
CQACAgQAAx0CUyYOlAACITNhVe9eQjSnOVQ9MSAt2l5TUmuNLQACYAsAAoV-sFJtZHICLInE3yEE.mp3
3.4M
🔊 #صوتی | سبک #زمینه تو شبای جمعه عاشقی چه زیباست❤️ 👤 حاج امیر #عباسی #شب_جمعه هوایت نکنم میمیرم 👌 #پیشنهاد_دانلود @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_دهم 💠 از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد :«ببخشید
✍️ 💠 احساس می‌کردم از دهانش آتش می‌پاشد که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را می‌دیدم که با دستی پر از سینه‌اش را گرفته بود و از درد روی زمین پا می‌کشید. سوزش زخم شانه، مصیبت خونی که روی صندلی مانده و همسری که حتی از حضورش کرده بودم؛ همه برای کشتنم کافی بود و این تازه اول مکافاتم بود که سعد بی‌رحمانه برایم خط و نشان کشید :«من از هر چی بترسم، نابودش می‌کنم!» 💠 از آینه چشمانش را می‌دیدم و این چشم‌ها دیگر بوی خون می‌داد و زبانش هنوز در خون می‌چرخید :«ترسیدم بخواد ما رو تحویل بده، کردم! پس کاری نکن ازت بترسم!» با چشم‌هایش به نگاهم شلاق می‌زد و می‌خواست ضرب شصتش تا ابد یادم بماند که عربده کشید :«به جون خودت اگه ازت بترسم، نابودت می‌کنم نازنین!» هنوز باورم نمی‌شد قاتل شده باشد و او به قتل خودم تهدیدم می‌کرد که باور کردم در این مسیر اسیرش شده و دیگر روی زندگی را نخواهم دید. 💠 سرخی گریه چشمم را خون کرده و خونی به تنم نمانده بود که صورتم هرلحظه سفیدتر می‌شد و او حالم را از آینه می‌دید که دوباره بی‌قرارم شد :«نازنین چرا نمی‌فهمی به‌خاطر تو این کارو کردم؟! پامون می‌رسید ، ما رو تحویل می‌داد. اونوقت معلوم نبود این جلادها باهات چیکار می‌کردن!» نیروهای امنیتی هرچقدر خشن بودند، این زخم از پنجه هم‌پیاله‌های خودش به شانه‌ام مانده بود، یکی از همان‌ها می‌خواست سرم را از تنم جدا کند و امروز سعد مقابل چشم خودم مصطفی را با چاقو زد که دیگر باورم نمی‌شد و او از اشک‌هایم را حس می‌کرد که برایم شمشیر را از رو کشید :«با این جنازه‌ای که رو دستمون مونده دیگه هیچکدوم حق انتخاب نداریم! این راهی رو که شروع کردیم باید تا تهش بریم!» 💠 دیگر از چهره‌اش، از چشمانش و حتی از شنیدن صدایش می‌ترسیدم که با صورتم به پنجره پناه بردم و باران اشک از چشمانم روی شیشه می‌چکید. در این ماشین هنوز عطر مردی می‌آمد که بی‌دریغ به ما کرد و خونش هنوز مقابل چشمانم مانده بود که از هر دو چشمم به جای اشک خون می‌بارید. در این کشور غریب تنها سعد آشنایم بود و او هم دیگر جانم شده بود که دلم می‌خواست همینجا بمیرم. پشت شیشه اشک، چشمم به جاده بود و نمی‌دانستم مرا به کجا می‌کشد که ماشین را متوقف کرد و دوباره نیش صدایش گوشم را گزید :«پیاده شو!» 💠 از سکوتم سرش را چرخاند و دید دیگر از نازنین جنازه‌ای روی صندلی مانده که نگاهش را پرده‌ای از اشک گرفت و بی‌هیچ حرفی پیاده شد. در را برایم باز کرد و من مثل کودکی که گم شده باشد، حتی لب‌هایم از می‌لرزید و گریه نفسم را برده بود که دل سنگش برایم سوخت. موهایم نامرتب از زیر شال سفیدی که دیشب سمیه به سرم پیچیده بود، بیرون زده و صورتم همه از و گریه در هم رفته بود که با هر دو دستش موهایم را زیر شال مرتب کرد و نه تنها دلش که از دیدن این حالم کلماتش هم می‌لرزید :«اگه می‌دونستم اینجوری میشه، هیچوقت تو رو نمی‌کشوندم اینجا، اما دیگه راه برگشت نداریم!» 💠 سپس با نگاهش ادامه مسیر را نشانم داد و گفت :«داریم نزدیک میشیم، باید از اینجا به بعد رو با تاکسی بریم. می‌ترسم این ماشین گیرمون بندازه.» دستم را گرفت تا از ماشین پیاده شوم و نگاهم هنوز دنبال خط خون مصطفی بود که قدم روی زمین گذاشتم و دلم پیش عطرش جا ماند. سعد می‌ترسید فرار کنم که دستم را رها نمی‌کرد، با دست دیگرش مقابل ماشین‌ها را می‌گرفت و من تازه چشمم به تابلوی میان جاده افتاد که حسی در دلم شکست. 💠 دستم در دست سعد مانده و دلم از قفس سینه پرید که روی تابلو، مسیر دمشق نشان داده شده و همین اسم چلچراغ گریه را دوباره در چشمم شکست. سعد از گریه‌هایم کلافه شده بود و نمی‌دانست اینبار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش را تمنا می‌کرد. همیشه از زینبیه دمشق می‌گفت و نذری که در حرم (سلام‌الله‌علیها) کرده و اجابت شده بود تا نام مرا زینب و نام برادرم را ابوالفضل بگذارد؛ ابوالفضل پای مادر ماند و من تمام این را دشمن آزادی می‌دیدم که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم. 💠 سال‌ها بود و دین و مذهب را به بهانه آزادی از یاد برده و حالا در مسیر برای همین آزادی، در چاه بی‌انتهایی گرفتار شده بودم که دیگر رهایی نبود... ✍️نویسنده: @Modafeaneharaam
ختم به نیت:🔰 🌹 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و مولا امیرالمومنین علیه السلام و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)🌺 مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱ تعداد صلواتهای خود را به آیدی زیر بفرستید👇 @Ahmad_mashlab1115
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استوری شب جمعه ای ۱۷ ثانیه ای با مداحی 💔 با این بدی هام داری میسازی @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم از داغ يار در سفرم اشک می رود تا آستانه ی جگرم اشک می رود باران گرفت و حال دو چشمم خراب شد از ناودان پلک ترم اشک می رود ❤️الّلهُمَّ‌ عَجِّلْ‌ لِوَلِیِّکَ‌ الْفَرَج❤️ 🌹تعجیل در فرج پنج صلوات🌹 @Modafeaneharaam
🔸️امام باقر (علیه‌السلام) و امام هادی (علیه‌السلام) فرموده‌اند: 🔸️این آیه《نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ (سوره قصص، آیه ۵)》مخصوص امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که در آخرالزمان ظهور می‌کند و زمین را پر از عدل و داد می‌کند، همچنان که پر از ظلم و ستم شده است. 📚منابع‌ المحجة، ص ۱۶۸ @Modafeaneharaam
💢‏رضاخان سنگی در چاه انداخت که بعد از سال‌ها هنوز باید هزینه ژئوپلتیکی آن را داد. واگذاری این باریکه توسط رضاخان به ترکیه فاجعه ژئوپلتیکی برای ایران است . فرق یک چکمه‌پوش بی‌سواد و لات با یک فرد سیاسی جدی مثل آتاتورک اینجاست. مدرنیزاسیون روسری از سر زنا برداشتن نیست که 👤foadshams @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ | حاج قاسم سلیمانی: ممکن است ما در مدیریت معجزه نکنیم اما می‌توانیم رضایت‌مندی، عدالت محوری و اخوت و برادری را و همراهی و هم‌پایی و هم زیستی، مثل هم بودن را در جامعه خودمون ایجاد کنیم. @Modafeaneharaam
💌رفتند که ما عبرت بگیریم 💠دوران دانشجویی هرجا که با مصطفی میرفتیم، از اردو جهادی ارومیه و جهاد علمی اصفهان و راهیان نور جنوب... می دیدمش که خیلی تو مسائل جنگ و راه شهدا و شهادت کند و کاو میکنه 🔹گاهی کسی میگفت واس شهادت دعا کنید، مصطفی میگفت یعنی منم همینطوری دعا کنم میشه...؟ یا می پرسید چیکار کنیم شهید شیم؟؟ 🔹یادم میاد یک چیزایی از زمان جنگ تو منطقه ای مونده بود ، مصطفی دربارشون میپرسید که واس چی نگهشون داشتین بعد که طرف میگفت واس زنده نگه داشتن دفاع مقدسی که داشتیم و یاد شهدا میرفت تو فکر... میگفت ببین ، اینا رفتن که ما عبرت بگیریم و یه کاری کنیما هیچ کاری هم نمیکنیم 🔺به نقل از دوست شهید مصطفی احمدی روشن @Modafeaneharaam
📷 عکس معروف حاج قاسم با فاطمیون... @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌دمعشق 🎥 خاطره ای زیبا از حاج قاسم در سیل خوزستان @Modafeaneharaam
🔰 مجموعه لوح "در لباس سربازی" 📝 روایت تصویری ویژه از حضور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دوران دفاع مقدس 🔻 ارتشی انقلابی و مقاوم ▫️اولین روزهای سال ۱۳۵۸ و در جریان غائله‌ی کردستان پادگانهای ارتش مورد حمله‌ی گروه‌های ضدّانقلاب قرار گرفت. به نیروهایش دستور مقاومت داد؛ امّا دولت موقت به دنبال سازش بود. در همین روزها آیت‌الله خامنه‌ای با قرنی دیدار کرد: «به قرنی گفتم من خیلی این لباس [ارتشی] را دوست دارم و اگر آخوند نبودم، می‌آمدم در ارتش با تو کار می‌کردم. قرنی گفت اگر بیایید از همان اول به شما درجه‌ی درجه‌ی سرهنگی می‌دهم. آن وقت‌ها [در ارتش] سرهنگی درجه‌ی سطح بالا بود.» @Modafeaneharaam
#اطلاع_رسانی 🔰 پویش بزرگ "همه خادم الرضاییم" 🔸 در هر شغل و جایگاهی که هستید می‌توانید با انجام یک کار خیر به این پویش بپیوندید. 📆 مهلت ارسال آثار از روز اربعین تا شام شهادت امام رضا (علیه السلام) 🔻 آثار و محتوای امام رضایی خود را در شبکه‌های اجتماعی با #همه_خادم_الرضاییم به اشتراک بگذارید. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشی از سخنان دکتر مورگان درباره استفاده های نظامی از پیشرفت های ژنتیک مدرن بُرشی از گفتار دکتر Morgan درمورد استفاده‌های نظامی از پیشرفت‌های ژنتیک مدرن. این سخنرانی در آکادمی نظامی West Point انجام شده و چیزی نیست که بتوان آن را ادعایی توخالی محسوب کرد و برای درک بهتر آن، لازم است با تأمل و دقت آن را بنگریم. این سخنان ‌که دو سال و نیم پیش بیان شده، به مخاطب درک خوبی از اغراض واکسن‌های کرونا می‌دهد؛ زیرا این واکسن بهانه‌ای برای استفاده از تکنولوژی‌های سلطه است. پس از تزریق سلول‌هایی با طراحی ژنتیک خاص، اربابان، هر زمانی که اراده کنند، می‌توانند از طریق «میکروچیپ‌ها» (گیرنده‌های تزریق شده) سلول‌ها را به تولید یک ماده خاص در بدن وادارند، او را بکُشند، به انجام کارهایی بگمارند، یک فکر خاص را به او القاء کنند، حافظه‌ٔ او را پاک کنند و یا چیز دیگری را به حافظهٔ او بسپارند. @Modafeaneharaam
فاتح قلب ها بود او که هم زمین را با بودنش مفتخر کرد و هم میهمان همیشگی آسمان شد... از هوش و زکات و تواناییش چیزی نمیگویم اما همین یک جمله کافیست که قبل از اعزام به سوریه برای ادامه تحصیلات دانشگاهی بورسیه شده بود و در حوزه علمیه به عنوان یک نخبه میشناختندش...✅ در بین همکلاسی هایش کم سن ترین بود اما در همه مباحثه ها شرکت میکرد طوری ک اگر کسی اورا نمیشناخت متوجه سن و سال کم او نمیشد قبل از سوریه رفتن برای گرفتن دکتری در رشته حقوق اقدام کرده بود..😊 از کودکی برای اهلبیت روضه می‌خواند و مداحی میکرد شاید همان روزها بود که این چنین سرنوشتی را برای خود رقم زد...کسی چه می‌داند شاید هم در راهیان نور ضمانت شهادت گرفت 🌹 وقتی که سوریه میرفت مادرش هیچقوت صورت اورا نبوسید چون اعتقاد داشت مسافر دیگر باز نمیگردد..😔 بار اخری که رفت هم صورت عزیز تر از جانش را نبوسید اما دست تقدیر برایش اینگونه نوشته بود که مسافرش برای همیشه در دلش زنده بماند ، به مادرش قول داده بود دو هفته ایی برمیگردد و اینجاست که ثابت میشود او مرد واقعیست سر قولش ماند و دوهفته ایی برگشت و آن هم چه برگشتنی رضا دیگر فقط دردانه مادر نبود... او عزیزه خدا شده بود و خدا خریدارش و این مادرش بود در حسرت بوسیدن صورت ماهه پسرش💔 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٩ مهر ۱٣۶۵ 📅تاریخ شهادت : ٩ اسفند ۱٣٩٣ 📅تاریخ انتشار : ٩ مهر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : مشهد_بهشت رضا @Modafeaneharaam