شهید نیک زاد از شهدای قرآنی کشور هم هستند.
ابوالفضل هر زمان که بیکار می شد، قرآن می خواند و می گفت «من جوابم را توسط قرآن از خدا می گیرم»
سوار ماشین که می شدیم، قرآن می گذاشت و با آن آرامش می گرفت. به ابوالفضل می گفتم «گاهی قرآن که گوش می دهم، یاد مجالس ختم می افتم» می گفت: «اگر لذت قرآن را بچشی، دیگر هیچ چیز را نمی توانی جایگزین آن کنی.» بچه ها را حفظ و قرائت قرآن تشویق می کرد. دوست داشت بچه ها از دوران کودکی با قرآن مانوس شوند. ایشان یک فرزند 6 ساله به نام علی آقا دارد که او هم با قرآن مانوس است و به کلاس های حفظ قرآن و حدیث می رود.
ابوالفضل یک قرآن جیبی داشت و آن قرآن دست من است. همیشه می گفت: «مرضیه، فضای مجازی برای خانم ها سم است زیرا عاطفی هستند، پس حواست را جمع کن. هر زمانی که می خواهی وارد فضای مجازی شوی، زیارت عاشورا و قرآن بخوان.»
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
هر کی این فیلم را نبینه، نصف عمرش بر فناست. در حاشیه رژه امروز در مسکو.
پ.ن: سرباز روسی میگوید
زنده باد روسیه
زنده باد پوتین
زنده باد رهبر خامنه ای
#شجره_صالحه_منتظران_ظهور
@Modafeaneharaam
🔺شهید محمد ناظری که بود؟! (زادهٔ ۱۳۳۳ در تهران و شهادت ۱۳۹۵ در بندر لنگه)
🔹 فرمانده و بنیانگذار یگان ویژه تکاوری نیروی دریایی سپاه پاسداران، مرکز آموزش هوابرد سپاه و از بنیانگذاران دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه (دافوس سپاه) بود.
🔹وی رکوردار پرش هوایی در سطح تکاوری سپاه بود، متخصص در فنون دریایی، غواصی، بارریزی هوایی، هلی برن و رشتههای رزمی از جمله جودو و همچنین از متخصصین طرحریزی عملیاتهای منظم و نامنظم بهشمار میرفت.
«ایشان در ۱۱۷ روز ابتدای حضور نیروهای ایران در خلیج عدن نقش اساسی داشت»
به مناسبت سالگرد شهادت #شهید #محمد_ناظری
📅تاریخ تولد :۶ خرداد ۱۳۳۴
📅تاریخ شهادت : ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
🗺مزار : علی اکبر چیذر
#سالروزشهادت....🕊🕊🌹🌹🌹
@Modafeaneharaam
📣#اطلاع_رسانی
🌹دومین سالگرد شهادت فرمانده شهید مدافعحرم ابوالفضل سرلک
📆پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱
⏰ساعت ۱۶
📍شهر ری،مقابل ضلع شرقی حرم مطهر حضرت عبدالعظیم،درب۷،صحن مصلی،بر سر مزار شهید
@Modafeaneharaam
16.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام فرمانده از قاره آفریقایی،،
اللهم عجل لولیک الفرج،
@Modafeaneharaam
📌همزمان با سالروز تاسیس لشکر فاطمیون، یادواره شهدای فاطمیون و شهدای افغانستان
پنجشنبه 22 اردیبهشت، کرج
@Modafeaneharaam
📸ششمین سالگرد شهادت پاسدار شهید مدافع حرم جواد الله ڪرم
🎙سخنران:سیدحسین آقامیری
🎤ذاڪرین:ڪربلایی نریمان پناهی
ڪربلایی سیدمحمد جوادی
ڪربلایی مقداد پیرحیاتی
📆پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱
⏰ساعت ۱۷
🗺#تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه ۵۰
🌹اینجا معراج شهداست👇
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#نماهنگ💚
🥀نماهنگ دلتنگیهای دو یادگار شهید مدافعحرم ابوالفضل سرلک💔
برگرد تنها یڪ بغل، بـابـای مـن باش
یا یڪ بغل بابا، بیــا و جای من باش
#شهید_ابوالفضل_سرلک
#سالروز_شهادت
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🔺شهید محمد ناظری که بود؟! (زادهٔ ۱۳۳۳ در تهران و شهادت ۱۳۹۵ در بندر لنگه) 🔹 فرمانده و بنیانگذار یگا
پویش سراسری فرمانده همیشه زنده
همچنین در آستانه ششمین سالگرد شهادت سردار سرافراز اسلام دریادار شهید حاج محمد ناظری پویش سراسری فرمانده همیشه زنده آغاز شد.
این پویش به همت ستاد بزرگداشت شهید ناظری آغاز شده و تا ۲۴ اردیبهشت ماه ادامه خواهد داشت.
در همین راستا ستاد بزرگداشت شهید ناظری، از همه کاربران فضای مجازی و علاقه مندان دعوت میکند، با انتشار پوستر، عکس نوشته، عکس، فیلم، نماهنگ و دل نوشتههای خود در خصوص این شهید عزیز با هشتگ #فرمانده_همیشه_زنده در این پویش مشارکت نمایند.
کلیه تولیدات فرهنگی ششمین سالگرد شهادت شهید ناظری در حسابهای رسمی شهید به نشانی @shahid_nazeri_ir قرار خواهد گرفت.
یک نکته از قرآن
💌 «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي»؛ به جای ترس و فرار از مسئوليّت، امكانات، مقدّمات و ابزار آن را از خداوند بخواهيم.
استاد قرائتی - آیه ۲۸ سوره طه
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
تمام بعد از ظهر و شب، ذهنم بین رفتن و نرفتن مردد بود ... در نهایت دلم رو زدم به دریا ... هر چه باداب
🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺
🌺
⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠#قسمت_صد_و_پنجاه_و_چهارم : کفش های بزرگ تر
خبری از ابالفضل نبود ... وارد ساختمان که شدم ... چند نفر زودتر از موعد توی سالن، به انتظار نشسته بودن ... رفتم سمت منشی و سلام کردم ... پسر جوانی بود بزرگ تر از خودم ...
- زود اومدید ... مصاحبه از 9 شروع میشه ... اسم تون... و اینکه چه ساعتی رو پای تلفن بهتون اعلام کرده بودن؟ ...
- مهران فضلی ... گفتن قبل از 8:30 اینجا باشم ...
شروع کرد توی لیست دنبال اسمم گشتن ...
- اسمتون توی لیست شماره 1 نیست ... در مورد زمان مصاحبه مطمئنید؟
تازه حواسم جمع شد ... من رو اشتباه گرفته ... ناخودآگاه خندیدم ...
- من برای مصاحبه شدن اینجا نیستم ... قرار جزء مصاحبه کننده ها باشم ...
تا این جمله رو گفتم ... سرش رو از روی برگه ها آورد بالا و با تعجب بهم خیره شد ... گوشی رو برداشت و داخلی رو گرفت ...
-آقای فضلی اینجان ...
گوشی رو گذاشت و با همون نگاه متحیر، چرخید سمت من ...
- پله ها رو تشریف ببرید بالا ... سمت چپ .. اتاق کنفرانس...
تشکر کردم و ازش دور شدم ... حس می کردم هنوز داره با تعجب بهم نگاه می کنه ...
حس تعجبی که طبقه بالا ... توی چهره اون چهار نفر دیگه عمیق تر بود ... هر چند خیلی سریع کنترلش کردن ...
من در برابر اونها بچه محسوب می شدم ... و انصافا از نشستن کنارشون خجالت کشیدم ... برای اولین بار توی عمرم ... حس بچه ای رو داشتم که پاش رو توی کفش بزرگ ترش کرده ...
آقای علیمرادی، من و اون سه نفر دیگه رو بهم معرفی کرد... و یه دورنمای کلی از برنامه شون ... و اشخاصی که بهشون نیاز داشتن رو بهم گفت ...
به شدت معذب شده بودم ... نمی دونستم این حالتم به خاطر این همه سال تحقیر پدرم و اطرافیانه که ...
- ادای بزرگ ترها رو در نیار ... باز آدم شده واسه ما و ...
و حالا که در کنار چنین افرادی نشستم ... خودم هم، چنین حالتی پیدا کردم ... یا اینکه ...
این چهل و پنج دقیقه، به نظرم یه عمر گذشت ... و این حالت زمانی شدت گرفت که ... یکی شون چرخید سمت من ...
- آقای فضلی ... عذرمی خوام می پرسم ... قصد اهانت ندارم ... شما چند سالتونه؟ ...
.
🆔 @Modafeaneharaam
💠#قسمت_صد_و_پنجاه_و_پنجم : چهارمین نفر
نفسم بند اومد ... همون حسی رو که تا اون لحظه داشتم... و تمام معذب بودنم شدت گرفت ...
- 21 سال
نگاهش با حالت خاصی چرخید سمت علیمرادی ... و من نگاهم رو از روی هر دوشون چرخوندم ... می ترسیدم نگاه و چهره پدرم رو توی چهره شون ببینم ...
اولین نفر وارد اتاق شد ... محکم تر از اون ... من توی قلبم بسم الله گفتم و توکل کردم ... حس می کردم اگر الان اون طرف میز نشسته بودم ... کمتر خورد می شدم و روم فشار می اومد ...
یکی پس از دیگری وارد می شدن ... هر نفر بین 20 تا 30 دقیقه ... و من، تمام مدت ساکت بودم ... دقیق گوش می دادم و نگاه می کردم ... بدون اینکه از روشون چشم بردارم... می دونستم برای چی ازم خواستن برم ... هر چند، بعید می دونستم بودنم به درد بخوره اما با همه وجود روی کار متمرکز شدم ... در ازای وقتی که اونجا گذاشته بودم، مسئول بودم ...
این روند تا اذان ظهر ادامه داشت ... از اذان، حدود یه ساعت وقت استراحت داشتیم ...
بعد از نماز، ده دقیقه ای بیشتر توی سالن و فضای بیرون اتاق کنفرانس موندم ... وقتی برگشتم داشتن در مورد افراد... شخصیت ها، نقاط و قوت و ضعف ... و خصوصیات شون حرف می زدن ... نفر سوم بودن که من وارد شدم ...
آقای علیمرادی برگشت سمت من ...
- نظر شما چیه آقای فضلی؟ ... تمام مدت مصاحبه هم ساکت بودید ...
- فکر می کنم در برابر اساتید و افراد خبره ای مثل شما ... حرف من مثل کوبیدن روی طبل خالی باشه ... جز صدای بلندش چیز دیگه ای برای عرضه نداره ...
کسی که کنار علیمرادی نشسته بود، خندید ...
- اشکال نداره ... حداقلش اینه که قدرت و تواناییت رو می سنجی ... اگر اشکالی داشته باشی متوجه می شی ... و می تونی از نقاط قوتت تفکیک شون کنی ...
حرفش خیلی عاقلانه بود ... هر چند حس یه طبل تو خالی رو داشتم که قرار بود صداش توی فضا بپیچه ...
برگه ها رو برداشتم و شروع کردم ... تمام مواردی رو که از اون افراد به دست آورده بودم ... از شخصیت تا هر چیز دیگه ای که به نظرم می رسید ...
زیر چشمی بهشون نگاه می کردم تا هر وقت حس کردم ... دیگه واقعا جا داره هیچی نگم ... همون جا ساکت بشم ... اما اونها خیلی دقیق گوش می کردن ... تا اینکه به نفر چهارم رسید ...
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠#قسمت_صد_و_پنجاه_و_چهار
تمام خصوصیات رو یکی پس از دیگری شمردم ... ولی نظرم برای پذیرشش منفی بود ... تا این جمله از دهنم خارج شد ... آقای افخم ... همون کسی که سنم رو پرسیده بود ... با حالت جدی ای بهم نگاه کرد ...
- شما برای این شخص، خصوصیات و نقاط مثبت زیادی رو مطرح کردید ... به درست یا غلط تشخیص تون کاری ندارم ... ولی چرا علی رغم تمام این خصوصیات، پیشنهاد رد کردنشرو می دید؟ ...
نگاهش به شدت، محکم و بی پروا بود ... نگاهی که حتی یک لحظه هم ... اون رو از روی من برنمی داشت ...
.
⬅️ادامه دارد...
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠⚡️@Modafeaneharaam
🌺
🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺