هدایت شده از
ختم ۱۱۱۴ دعای مشلول به نیت تعجیل در امرفرج قطب عالم امکان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و رفع گرفتاری تمامی مومنین و مومنات و رفع گرفتی شدید بنده حقیر
جهت شرکت به آیدی زیر تعداد را اعلام کنید
مهلت قرائت ⏳ تا جمعه بعد
اگه خواستید داستان رو هم درتصاویرمطالعه کنید
@Ahmad_mashlab1115
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آثارِ فوقالعادهی قرائتِ سورهی واقعه در شبِ جمعه
#امام_زمان_ع
@Modafeaneharaam
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_رهسپار*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_پنجم*.
مدرسه اش آخر کوچه روبروی خیابان بود .هیچ وقت نمی کردم به خاطر همین همه حرفهایش را به من می زد با خودم بیشتر از پدرش درد دل میکرد.
شبکه محمدعلی برگر جلو بچه ها چیزی نگفتم طبق معمول از غلام علی و فاطمه درباره درسشان ساعت کرد و کتابهای اینها را توی دستش گرفت و به بهانه سوال پرسیدن از اینها خودش هم سرکی به این کتابها میکشید.
دلش میخواست بچه ها مثل خودش عاشق کتاب خواندن باشند محمد علی فقط وقت هایی که در خانه نبود کتاب از دستش میافتاد.محل کارش هم بانک بود میگفت فرصتی پیدا کنم یک کتاب های میخونم یک نامه برای کسی مینویسم کلاً قلمش خوب بود.
بچه ها که پای تلویزیون دراز کشیده بودند خوابشان برد و من هم پا شدم تشک اینها را پهن کردم و همینطور که داشتم بچه ها را سر جاشون میخوابونم گفتم:
_معلم غلامعلی آقای آگاه، گفته فردا بری مدرسه !باهات کار داره!
_برای چی؟ چی کار کرده؟ مگه دعوا کرده؟!
_نه بابا ! حتما نقل درس هاش است .میخواد بگه بفرستین کلاس های خوب .این بچه درسش خوبه استعدادشو هم داره. خودت میدونی که غلامعلی چقدر درس خونه.
دلم نمیخواست بچه را دعوا کنه. به خاطر همین هم گذاشتم وقتی که خواب بود به پدرش گفتم. خلاصه گفتم:
_غلامعلی هیچ مشکلی نداره! من بچه درسش خوب هست تو دیگه نباید یه سر مدرسه بری؟ معلمش نگه بیا خودت نباید یه سر بزنی؟!
_باشه خانم! فردای مرخصی یک ساعته میگیرم میرم ببینم چی شده!
تمام روز نگران بودم .گرچه از زمانی که کوچک بود تا الان که دوم راهنمایی بود یادم نمیاد دعوا کرده باشه.
بچهها چقد زود قد کشیدند و غلامعلی که ۱۲ ، ۱۳ ساله شده .فاطمه هم حالا ده سال داشت و مدرسه ابتدایی بود و هر روز انتظار میکشیدم تا با غلامعلی از مدرسه برگردند و اوضاع مدرسه شان بگن.
به فاطمه و غلامعلی وقتی که از مدرسه میآمدند ،همران با حمید رضا و محسن که مدرسه ای نبودن غذا میدادم.بچه ها که از مدرسه میآمدند طاقت نداشتند صبر کنند غذا میخوردند و می رفتند دنبال درس و بازی .ولی من خودم منتظر می ماندم تا محمدعلی بیاد آن وقت غذا خوردم.
امروز آقا محمد علی که از سر کار برگشته سفره را پهن کردم و اصلا به روی خودم نیاوردم که قرار بود بره مدرسه غلامعلی.
#ادامه_دارد...
@Modafeaneharaam
🛑ما یک طبقه #روحانیت عوضی داریم !!!!🛑
حتما ببین
یعنی چی ؟؟ مگه میشه
اره میشه،حرف من نیست که ،حرف شهید بهشتیه
رو لینک بزن تا فیلمو ببینی👇🏻👇🏻😱😱
https://eitaa.com/titlee/67
https://eitaa.com/titlee/67
https://eitaa.com/titlee/67
#سلام_امام_زمانم❤️
ای مهربانِ من تو کجایی که این دلم...
مجنون روی توست که پیدا کند تو را...
ای یوسف عزیز،چو یعقوب صبح و شام...
چشمم به کوی توست که پیدا کند تو را...
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ
سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@Modafeaneharaam
✨پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:
رجَبٌ شَهْرُ اَلاِسْتِغْفَارِ لِأُمَّتِي أَكْثِرُوا فِيهِ اَلاِسْتِغْفَارَ فَإِنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ
ماه رجب برای اُمّت من ماه استغفار است. در این ماه زیاد استغفار کنید که خداوند بخشنده و مهربان است
📚بحارالأنوار جلد94 صفحه38
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠گلآرایی حرم امیرالمؤمنین (ع) در نجف
🔸در آستانه فرا رسیدن سیزده رجب و سالروز میلاد امیرالمؤمنین علیهالسلام، حرم مطهر امام علی علیهالسلام گلآرایی و آذینبندی شد.🌹🌹🌹🌹🌹
@Modafeaneharaam
سیجی شهید، مهندس احمد قاسمی کرانی🌹
متولد 1369/02/02 فرزند دلاور از خطه فارسان شهرکرد می باشد. وی فارغ التحصیل مهندسی مکانیک سیالات دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر مجلسی اصفهان بوده است.
شهید قاسمی از سال 1387 تا اوایل سال 1393 در رشته کارشناسی مکانیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد مجلسی استان اصفهان مشغول به تحصیل بود و به مدت 4 سال مسئولیت نیروی انسانی بسیج حوزه دانشجویی شهید باکری در این دانشگاه را برعهده داشت.این شهید بزرگوار از نیروهای فعال و موثر در گروه اردوی جهادی ام ابیها (س) اصفهان بوده که در عرصه های فرهنگی و عمرانی در مناطق محروم فعالیت های گسترده ای انجام داده است...
این شهید ولایتی، از گروهان بیست تکآوری امام حسن مجتبی(ع) در 25 مهر ماه سال جاری به سوریه اعزام شد و در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری(س) در شهر حلب سوریه زخمی شد و پس از انتقال به بیمارستان بقیهالله تهران در تاریخ 16 آذر ماه به شهادت رسید.🌹
مرگ همچون تمام چیزهای دیگر کیفیتی دارد و چه کیفیتی بالاتر از شهادت.💔
@Modafeaneharaam
سید نبود....ولی تو لشکر فاطمیون اسمش رو گذاشت سید ذاکر...بی بی دو عالم دستش رو گرفت و یکی از تیرها به پهلوش اصابت کرد و در لحظات آخر تنها ذکرش یا زهرا بود....روز جمعه...ساعت 12 ظهر...مثل حسن قاسمی و سید ابراهیم که اونام ظهر جمعه پرکشیدن...
بله ...اونروز 8 نفر بودیم....رمز عملیاتمون هم یا علی بن موسی الرضا بود...و یه بچه مشهد کربلایی شد...
شهید مدافع حرم محمد سخندان🌹
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام على عليه السلام
جَليسُ الخَيرِ نِعمَةٌ ، جَليسُ الشَّرِّ نِقمَةٌ .
همنشين خوب ، نعمت است و همنشين بد ، مصيبت.
@Modafeaneharaam
قبل ازعملیات باهم قرار گذاشته بودیم که اگر شهید یامجروح شدیم وسائل مهم مثل بی سیم، جی پی اس همدیگروبرداریم، همینطور ساعت ها و انگشترامون، ازهمه مهمتر انگشترها بود.
وقتی بانگ توپ بیست و سه بلندشد و مسعود وهمرزم هاش روی زمین افتادن،رسیدم بالاسرش بی سیم و جی پی اسش رو برداشتم مسعود رو کشیدم عقب و سوار بر ماشین به سمت درمانگاه، تو درمانگاه صحرایی اشک تو چشمام جمع شد و یاد حرفمون افتادم.
خواستم انگشترو دربیارم انگشت رو.کمی حرکت دادم اما دلم نیومد،انگشت ها دستان و بدن مسعود پراز ترکش بود دلم نیومد انگشتر رو از روی زخم ها به زور دربیارم،دوباره سواربرماشین بعدی به سمت عقبه و قسمت شهدا برگشتیم💔
خیلی پیگیر انگشترمسعود بودم، با دعوا وارد قسمت شهدا شدم و از مسئولش پرسیدم گفت نگران نباش میرسه دست صاحبش. وقتی به ایران امدیم و انگشتر رو دست مادرشون دیدم دلم اروم گرفت.
راوی:همرزم شهید مسعود عسگری❤️
شهادت:۹۴
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات🌹
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت هفتمین سالگرد شهید مدافع حرم حجت الاسلام والمسلمین محمد علی قلی زاده 🌹
@Modafeaneharaam
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_رهسپار*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_ششم*.
_خوب چی گفتن؟!
_آقای آگاه اتفاقاً مادرش هم کازرونیه. ولی باباش بوشهری و اینا مقیم کازرون هستند.
_خوب میگفتی ما هم کازرونی هستیم.
_گفتم . اتفاقا خیلی از غلامعلی تعریف میکرد.
_یعنی گفته بود بری اونجا تا از غلامعلی تعریف کنه؟!
_نه خانم. یه چیزایی هم گفت نگران غلام بود!
_نگران؟! درست حرف بزن ببینم چی شده؟!
_خانم دیوار موش داره موشم گوش داره بلند حرف نزن آقای آگاه گفت که غلامعلی بلند میشه تو کلاس درباره آقای خمینی صحبت میکنه .بگو اینکارو نکنه .سرش را به باد میدهد.جلویش را بگیر.من گفتم آقای آقایی علاقه من نمیتونم بگم این کارو نکن من نمیتونم جلوش را بگیرم.
خانم حالا غلامعلی که اومد تو یکم نصیحتش کن بگو تو مدرسه جلوی جمع این حرفها را نزنه. یک دفعه میرن لوش میدن. این بچه هم که نترس است.
_مگه حرف من تو گوشش میره ؟این از خودت یاد گرفته! پای منبر آقای دستغیب و مسجد که میری سخنرانی گوش میده نمیگی این هم یاد میگیره.
دلم مثل سیر و سرکه میجوشید غلامعلی چقدر بوده که بلند شده وسط کلاس جلوی همه بچهها از انقلاب و امام خمینی گفته تا حدی که معلم نگران شده بود.خودم هم فهمیده بودم که این بچه هر شب دیر میاد خونه و اصلاً یک جا بند نیست.
پس نگو که داره کارایی میکنه.
شب که غلامعلی که اومد خونه یواش اومد پیشم و گفت: مامان بابا امروز رفته بودم مدرسه؟!
_درباره معلم از مترسک بازیهای تو و اینکه سرت را به باد میدی گفته بود.آخه بچه تو فکر من مادر را نمی کنی ؟نمیگی یکی میره تو رو لو میده؟ شاید چند تا شاهی توی کلاس باشند و برن بگن این بچه ضد رژیمه؟! اگر گرفتن بردنت من چیکار کنم؟! دست از این کارها بردار یا لااقل توی جمع حرف نزن..
_مادر یه حرفی میزنی ها! آقا اگه من نگم آقای خمینی کجا هست توی جمع بلندشم نگم؛ پس چطوری آقای خمینی را بشناسند؟!این آقای آگاهم خودش درباره آقای خمینی با ما حرف زده. به بابا بگو اگه یک بار دیگر گفت به بچتون بگید اینکارو نکنه بگه خودت یادش دادی، از شما شنیده که آقای خمینی کجاست. مادر نگران نباش تو خودت آقای خمینی را قبول داری! خدا را قبول داری؟!
_بله که دارم!
_خب جد آقای خمینی خودش کمکم میکنه.
این هفته که در قلب آرام شد .بلند شد و دست و پاهام را بوسید و رفت کنار مجتبی خوابید و احساس کردم امشب مصمم تر به رختخواب رفت.
فرداش قرار بود بریم کازرون هر دو هفته یک بار می رفتیم.غلامعلی که بعضی مواقع هرهفته می رفت با اندازه پسراش دوستش داشت. آخه دوتا برادرم از غلامعلی کوچکتر بودند.هنگام خونه غلامعلی اونجا بود و مجبور بود برای درس ها که شده شیراز بمونه.
بچهها کازرون که میآمدند سر از پا نمیشناختند .حیاط خونه پدرم بزرگ بود و انگار خونهباغ یک استخر بزرگی هم داشت که دیگه تابستون سرگرمی بچه ها بود. وازلین که میرفتیم روحیه خودم هم تازه تر می شد.
#ادامه_دارد...
@Modafeaneharaam
ختم #صلوات به نیت🔰
#شهید_سید_جواد_موسوی🕊🌹
هدیه به حضرت فاطمه زهرا سیدة النساءالعالمین (سلام الله علیها) و مولى الموحدین امیر المومنین علی ( علیه السلام ) و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان و حاجت قلب نازنینشون (عجل الله تعالی فرجه الشریف)❤️
مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱
تعداد صلواتهای خود را به پی وی بفرستید
@Ahmad_mashlab1115