ماه رمضان را آمده بود خانه...
به علی می گفت :
«امسال ماه رمضون از خدا احدی الحسنیین را خواستم؛ یاشهادت یا زیارت.»🙂
هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه، هر سی شب ! وقتی دعا را می خواندند، توی حال خودش نبود، ناله می زد، داد می کشید ، استغفار می کرد ، از حال می رفت.😢
از دعا که برمی گشتند،گوشه ی حیاط، می ایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمی انداخت🍃، هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمی توانست خوب قنوت بگیرد، باهمان حال، العفو می گفت، گریه می کرد، میگفت « ماه رمضون که تموم بشه، من هم تموم میشم.»💔🕊
یادگاران جلد هشت
ڪتاب شهید ردانی پور، ص ۷۵
#شھید_مصطفی_ردانی_پور ❤️
@Modafeaneharaam
Menshavi03.mp3
7.57M
ترتیلخوانی جزء سوم قرآن ڪریم 🌺
🎤 با صدای استاد منشاوی
به نیابت از شهدا و به نیت فرج مولا 🌹
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تشویق #دانشآموزان به رقص توسط #خانم_معلم !!!😳😳😳
من حواسم به اونایی که خوب میرقصند هست! حالا یک، دو ، سه!!!😳😒😑
بیرون کردن دانشآموز معترض!😕😕
‼️پاسخ مدیر مدرسه به والدین: مگر سردر مدرسه نوشته مدرسه اسلامی😡
😡مسئولان بی خیال یا خائن فرهنگی کجا هستند
#سند_۲۰۳۰
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✨📿✨📿✨📿✨📿✨ #داستان_عارفانه قسمت ۲ بعدازتاییدحضرت آقای حق شناس بودکه برخی ازنزدیک ترین دوستان این ش
#داستان_عارفانه
قسمت۳
آن سالهادرایام تابستان,به همراه بچهابه دماوندرفتیم وسه ماه روستا🏕می ماندیم.بچهاازخانه ومحیط بازاردورمی شدندوحسابی ازآب وهوای روستالذت می بردند.آنجاباغ سیب🌳 داشتیم وبیشترفامیل ماهم درآنجابودند.تابستان سال۱۳۴۵ بودکه باردیگرراهی روستاشدیم.آن موقع بارداربودم.درآخرین روزهای تیرماه بودکه باکمک قابله های روستاآخرین فرزندم 👶به دنیاآمد;پسری بسیارزیباکه آخرین فرزندخانواده ی ماشد.دوست داشتم نامش راوحیدبگذازم اماحاجی اسرارداشت اسمش رااحمدعلی بگذاریم.احمدعلی ازروزاول بابقیه بچهایم فرق می کرد.خیلی پسرآرومی بود.اصن لذیت وحرص وجوش نداشت.من خیلی دوستش داشتم 😍مظلوم بودوکاری به کسی نداشت.ازبچگی دنبال کارخودش بود.داخل خانه هفت فرزنددیگرحکم راهنمارابرای احمدداشتند.علاوه براین هاحاج محمودهم درتربیت فرزندان کوتاهی نمی کرد✅همیشه بچهاراباخودش به مسجدمی برد.حاج محمودازآن دسته کاسب های باتقوابودکه پای منبرشیخ محمدحسین زاهدوآیت الله حق شناس تربیت شده بود.ازآنهاکه هرسه وعده نمازش رادرمسجد🕌اقامه می کردند.
#مدرسه
احمددرخانواده ی ماواقعاًنمونه بود.همه اورادوست داشتند.وقتی شش ساله بوددردبستان 🏦ثبت نامش کردیم.مدرسه اسلامی کاظمیه دراطراف گذرلوطی صالح,درس ومشق احمدخوب بودومشکلی نداشتیم.همه خانواده اهل نماز وتقوابودند.لذااحمدهم ازهمین دوران به مسائل عبادی ومعنوی به خصوص نمازتوجه ویژه داشت💯اومانندهمه نوجوانهابابچهاودوستانش بازی می کرد,درس می خواند,درکارهای خانه کمک می کرد.و....اماهرچه بزرگ ترمی شدبه رفتارواخلاقی که اسلام تاییدکرده واحمدازبزرگ ترهامی شنیدبادقت عمل می کرد👌مثلاًوقتی مدرسه می رفت تامی توانست به همکلاسی هایی که ازلحاظ مالی مشکل داشتندکمک می کرد.یادم هست وقتی درخانه غذای 🍲خیلی خوب ومفصلی درست می کردیم وهمه آماده ی خوردن می شدیم.احمدجلونمی آمد❗️ می گفت:توی این محل خیلی ازمردم اصلاًنمی توانندچنین غذایی تهیه کنند.مردم حتی برای تهیه غذای معمولی دچارمشکل هستند.😔حالاما...برای همین اگرسرسفره هم می آمدبااکراه غذامی خورد.برای بچه ای درقدوقواره ی اواین حرفهاخیلی زودبود.اصلاًبیشتربچهادرسن دبستان به این مسائل فکرنمی کنند❌امااحمدواقعاًازبینش صحیحی که درمسجدوپای مبنرهاپیداکرده بوداین حرفهارامی زد.برای همین می گویم اولین جرقهای کمال درهمین ایام دروجوداوزده شد.رفته رفته هرچه بزرگ ترمی شدرشدوکمال ومعنویت اوبالارفت تاجایی که دیگرمانتوانستیم به گردپای اوبرسیم❗️ برای دوره ی راهنمایی به دنبال مدرسه ای خوب برای احمدمی گشتیم.آن زمان اوج فعالیت های ضدمذهبی رژیم پهلوی بود.پدرومادربه خاطریک مدرسه ی خوب برای احمدبه سراغ همه رفت.باکمک وراهنمایی دوستان, احمدرادرمدرسه ی حافظ ثبت نام کرد.درآنجادرکناردروس عادی مدرسه,به مسائل اخلاقی ومعنوی توجه می شد✅وتاحدودی ازمسائل ضدفرهنگی مدارس دولتی فاصله داشت.مدیرومعاون مدرسه مذهبی بودند.معلمان بسیارخوبی هم داشت که هرکدام به نوعی دررشدمعنوی بچهاتاثیرداشتند👌
آن زمان "حسین آقا"برادربزرگ ما,درحوزه مشغول تحصیل بود.شرایط معنوی داخل خانه هم تحت تاثیراوبسیارعالی شده بود.احمددرچنین شرایطی روزبروزدرکسب معنویات تلاش بیشتری می کرد.یادم است یک باربرای چیدن سیب🍎 به روستای
خودمان دردماوندرفتیم.
مادرمایک چوب ازباغ دایی آوردومشغول چیدن سیب شد.ساعتی ⌚️بعددایی ازراه رسید.احمدجلورفت وسلام کرد✋
بعدگفت:دایی راضی باش. مایک چوب ازداخل باغ شمابرداشتیم.دایی هم برای اینکه سربه سراحمدبذاره گفت:راضی نیستم☹️
احمداسرارمی کرد:دایی توروخدا,دایی ببخشید🙏و...امادایی خیلی جدی می گفت:نه من راضی نیستم! آن روزاسرارهای احمدوبرخورددایی نشان دادکه احمددراین سن کم چقدربه حق الناس اهمیت می دهد✅احمددرسالهای بعدبه دبیرستان مروی رفت وجزشاگردان ممتازرشته ی ریاضی شد.امادوران تحصیلی اوبه دلایلی به پایان نرسید.احمدسال📆۱۳۶۱رشته ریاضی رانیمه کاره رهاکرد!
👈 ادامه دارد... 🔜👉
ir.trte.ramezaneh.fl.apk
1.04M
نرم افزار " رمضانہ" 🍃
شامل:
اعمال مشترکه
نمازهای ماه رمضان
دعاهای روزانه🙏
فضیلت مـ🌙ــاه رمضان
فواید روزه
توصیههای بهداشتی
وداع با ماه رمضان...💔
دوستان هرزمان از این نرم افزار استفاده کردید مارو هم از دعای خیرتون محروم نکنید🌸
@Modafeaneharaam
Rabbana-HamedZamani.mp3
2.65M
🌼🍃 ربنا لا تزغ قلوبنا
بعد اذ هدیتنا
و هبلنا من لدنک رحمه
🎤 با نوای دلنشین حامد زمانی👌
التماس دعا🙏
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
ختم #صلوات به نیت:⏬ شهید مدافع حرم سید جواد اسدی🌹 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و برای سلامت
جمع کل صلوات:
🌹10'127🌹
انشالله همگی حاجت روا بشین❤
ختم #صلوات به نیت:⏬
فرمانده شهید مدافع حرم جاویدالاثر جوادالله کرم🌹
#سالروز_شهادت🕊
هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)🌺
مهلت صلوات فرستادن تا فردا شب ساعت۲۱
تعداد صلواتهای خود را به آیدی زیر بفرستید👇
🆔 @Rahbar_eshgh
یک خاطره زیبا از زبان
❤️شهید مصطفی صدرزاده درباره ❤️شهید حسن قاسمی
تعریف میکرد تو حلب شبها با موتور حسن غذا و وسائل مورد نیاز به گروهش میرسوند
ما هر وقت میخاستیم شبها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش میرفتیم .😉
🌙🌟يک شب که با حسن میرفتیم غذا به بچه هاش برسونیم .
🏍چراغ موتورش روشن میرفت .
چند بار گفتم چراغ موتور رو خاموش کن امکان داره قناص ها بزنند . 🔫😑
😄خندید
من عصبانی شدم با مشت تو پشتش زدم و گفتم مارو میزنند😒
دوباره خندید 😂
و گفت . مگر خاطرات شهید کاوه رو نخوندی . که گفته. شب روی خاک ریز راه میرفت . و تیر های رسام از بین پاهاش رد میشد 😇
نیروهاش میگفتن . فرمانده بیا پایین . تیر میخوری 😱.
در جواب میگفت
😏اون تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده . ..
و شهید مصطفی میگفت . حسن میخندید😄و میگفت نگران نباش اون تیری که قسمت من باشه . هنوز وقتش نشده ...
و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاقهایی براش افتاد و بعد چه خوب به شهادت رسید🌸
شهيد مدافع حرم
حسن قاسمی دانا 🌹
#سالروزشهادت🕊
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
با سلام ماه مهمانی خدا برهمهی عزیزان مبارڪ❤️ حالا که خدا ما رو به این مهمونی دعوت کرد ما هم میخوای
🌱 اسامی دوستانی که برای
❤️ #قرار_عاشقانهی_نمازشب ❤️ اعلام حضور کردن
یاالله
منتظر منتقم
یازهرا(س)
ابراهیمی زاده
شهید همت
به یاد حسین
گمنام
Mahdia
🌸 قبول باشه از همگی 🌸
☘ التماس دعای فرج ☘
این قرار تا آخر ماه رمضان ادامه داره انشاءلله.
هرکس شرکت کرد در صورت تمایل به ما خبر بده 🌺👇
@Modafeaneharaam_ad
قشنگ ترین لحظه توی این دنیا..❤️
بهت بگن بیا بریم کربلا...🚶😍
وسط بین الحرمین سلام بدی🤗
ندونی بری حرم عباس ع یا حسین ع 😥
پای برهنه تو بین الحرمین راه بیافتی....
برسی ورودی حرم عباس ع ...
پشت در حرم بشینی و سلام بدی ...
با چشم پر اشک اذن دخول بخونی😭
بلند بشی و بری روبروی ضریح بایستی ...
سرتو بندازی پایین و با خجالت بگی فکر نمی کردم بیاریم حرم 😔
به عباس ع بگی خیلی آقایی😢
بری یه بوسه به ضریح بزنی و اشک بریزی...
بیای عقب تر و یه زیارت بخونی ...
بهش بگی اجازه می دی برم پابوس داداشت ...
دوباره پابرهنه تو بین الحرمین راه بیافتی و زیر لب بگی " از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد ؛
حسسسسسسسین"...😭😭
برسی ورودی حرم و ناخوداگاه بشینی رو زمین دست بر سینه سلام بدی😭
از باب القبله وارد حرم بشی ...
نگاهت بیافته به ایوون طلا و ضریح ...
خجالت زده ای ...
چشمت بیافته به قتله گاه ...
از عشق حسین ع مجنون بشی ...
آخر روضه رو درک کنی ...
یه دل سیر گریه کنی😭😭
یادت بیاد چقدر حسرت رفتن به حرم رو می خوردی ...
آروم آروم با سر کج بری جلو ضریح ارباب 😍
#ڪــربلا
@Modafeaneharaam
Abohamze_hajmahdirasuli_shab16sarallahzanjan.mp3.mp3
11.15M
🍃فراز سوم دعای #ابوحمزه_ثمالی😭
🎙با مداحی: حاج مـهدی رسولی👌
✨يا سَيِّدي اَمَلي
اي آقاي من آرزويم بزرگ شده😔
✨وَسآءَ عَمَلي، فَاَعْطِني مِنْ عَفْوِكَ بِمِقْدارِ اَمَلي
و كردارم زشت گشته😞
پس به اندازه آرزويم از عفوت به من ببخش🙏
@Modafeaneharaam