از سردار شهید همدانی پرسیدند: بعد از بازگشت از سوریه برنامتون چیه⁉️
گفت: «تصمیمی گرفتم که مطمئنم از ۴٠سال مجاهدت بالاتره،...☝️
بروم یک گوشهای از این مملکت تو یک مسجدی، تو یک پایگاه بسیجی برای بچههای نوجوان و جوان کار فرهنگی انجام بدم ❇️ برای #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آدم تربیت کنم، سرباز تربیت کنم👌، کاری که تاحدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید جواب بدیم....!!!
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
#شھید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت_سی_ونهم 🌸 محسن با حسن در طبقه پایین خانه داشتند تمرین تلاوت می کردند.
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_چهلم
دعوت شده بود نجف.
شبی در حرم مطهر حضرت علی علیه السلام تلاوت داشت.
عرب ها ولو عامی باشند تلاوت خوب را می شناسند.
😭 💎 صدای محسن، جماعت داخل حرم را منقلب کرده بود.
متولی حرم هم گوشه ای نشسته بود و مثل بقیه مردم اشک می ریخت.
🌺 تلاوت که تمام شد متولی همانجا دستور داد پرچم روی قبر حضرت را پایین بکشند.
پرچم را تا زدند و روی طبق گذاشتند و تقدیم کردند به محسن.
🌹پرچم ده سال روی قبر آقا بود. متولی حرم یقین داشت اگر آقا در آن محفل حضور مادی داشت حتما صله خاصی به محسن می داد.
💝 محسن آن تلاوت را خیلی دوست داشت. می گفت بهترین تلاوت عمرش بوده.
محسن که شهید شد، متولی حرم از نجف آمد مشهد.
🍁 همراه خودش پرچم دیگری را آورده بود . پرچم جدید روی مزار مطهر حضرت علی علیه السلام.
متولی، سر مزار محسن حاضر شد .
پرچم را روی قبر پهن کرد.
💔😭 فاتحه اش را که خواند، پرچم را جمع کرد تا روی مزار حضرت در نجف بگذارد ......
@Modafeaneharaam
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_چهل_ویکم
🌷🍂 گوشی محسن که زنگ می خورد، با دیدن شماره حرم خوشحال می شد.
اکثر تلاوت هایش هدیه به امام هشتم علیه السلام بود.
تلاوت و اذان صبح های چهارشنبه حرم مال محسن بود.
🌾🍀 خودش این روز و ساعت را انتخاب کرده بود و به خودش می بالید که روز زیارتی امام، خادم حضرت شده.
🌼 سه شنبه شب ها ساعت یک می رسید خانه. آن روز ها سربازیش، دانشگاهش، تلاوت ها و تدریس هایش حسابی رمق محسن را می گرفت.
✨⭐️ سه شنبه شب ها اما نشاط و نیروی دیگری می گرفت.
مامان تا آن وقت شب بیدار می ماند. تا محسن را نمی دید چشمش روی هم نمی رفت.
🐝 همان طور که بساط شام را پهن می کرد بهش می گفت :
_ تو مگه انسان نیستی؟! از ساعت شش صبح می دوی تا ساعت یک نصفه شب! ساعت دو ونیم هم که می ری حرم!
🔶🔸 آخه تو خواب و استراحت لازم نداری؟؟! اقلا تلاوت صبح چهارشنبه رو بنداز ظهر چهارشنبه!
محسن با خنده می گفت :
❤️😍 _ نمی دونید مامان! یه روز بلند شین سحر من بیاین حرم تا بدونید!
یک لذتی داره سحر از خیابون طوسی بندازی بری حرم!
چهارشنبه روز آقاست! من این توفیق رو با هیچی عوض نمی کنم!
📢🔊 چند دقیقه به اذان صبح، صدای تلاوت محسن از بلندگو های حرم راه خودش را می گرفت.
از راسته خیابان طبرسی می گذشت و می پیچید توی کوچه جوادیه.
😍🌟💫 مامان می رفت توی حیاط می نشست.
چشمش به ستاره های درست سحر بود و گوشش به صدای محسن ...
ادامه دارد...
@Modafeaneharaam
4_186917766995902925.mp3
16.95M
🌿تلاوت کامل سوره مبارکه حشر از شهید محسن حاجی حسنی🌸
مکان: دارالقرآن #حرم_امام_رضا
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
ختم #صلوات به نیت:⏬ شهید مدافع حرم حاج محسن فرامرزی🌹 #سالروز_شهادت🕊 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله ع
جمع کل صلوات:
🌹11,842🌹
انشاءالله همگی حاجت روا بشین❤
التماس دعا✨
مدافعان حرم 🇮🇷
اگر حسین #شهید نمیشد جای تعجب بود‼️
با لبخند مادرانه میگفت بچهی چهارم بود و بهش کوپن ندادن. بهش گفتم ببین حسییین من با هزینه آزاد بزرگت کردم😊
پسر آرومی بود
همه اذیت کردنش این بود که میگفت میخواد بره سوریه😢
تا مخالفت و اشکم رو میدید سریع میرفت بستنی میخرید تا از دلم در بیاره🍦
از کارهای اردوی جهادیش خبر نداشتم، دستاشو که میدیدم میگفتم، مامان میری کاربنایی میکنی؟؟
بعد از شهادتش لباسای خاکی و اردو جهادیش رو توی یه پلاستیک مشکی زیر تختش دیدم😞
شبی که قرار بود بره سپاه خواب راحتی داشت رفتم بالای سرش توی دلم قربون صدقش میرفتم❤️
این خواب راحت رو بعد از شهادتش دیدم، توی دیدار آخر،
حس میکردم پلکای حسینم دارن تکون میخورن
و ای کاش...
روزهای چهارشنبه تسبیح به دست📿 منتظر شنیدن صدای قفل در بودم
(نگاهم به در بود ینی همین موقعها... چشمای خیس مادر)
حسینم حتی یک لحظه از جلوی چشمام حتی کمی اونورتر نمیره😔
برام کتاب مادران شهدا رو خریده بود که بخونم که راضی بشم بره سوریه😊 ولی من توان خوندنش رو نداشتم.
خواب دیدم
خوابی که قرار بود منو برای شهادت پسرم آماده کنه🕊
پسر بزرگم گفت مامان برو به اون خانم برای شهادت پسرش روحیه بده‼️
نمیدونم چهرشو ندیدم، حس کردم، خودمم بهش گفتم خدابهتون صبر زینبی بده نگاهم بهش بود ولی ندیدم که کیه...
حسینم رو نزاشتم بره سوریه که شهید بشه خبر نداشتم که شهادت خودش دنبال پسرم میاد😭
پ ن: تو خوب باش شهادت خودش میاد سراغت✨
#شهید_حسین_ولایتی_فر🌹
#شهید_ترور_رژه_اهواز
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم هتل چند ستارهی #مدافعان_حرم‼️
@Modafeaneharaam
توی سپاه کار میکرد کله و جگر میاورد برای خونه
یه روز یه پیرمرد میبینه که میگه ما آرزوی کلہ وجگر داریم😔 همه رو دادم بهش وگفتم پدر اینها رو بگیر وبرو برای خانواده....
گفت :نه نمی خوام لااقل یکی رو بهم بده!
گفته:نه دوتاش رو بردار برو ...
ودوتاش رو بهش داده بود...
واومد ...🚶
ما پنیر وخربزه داشتیم گفت: مامان شاید اونها همین پنیر وخربزه روهم نداشته باشن😔 وهمه رو داده بود به او...
لباس هایش رابه نیازمندان می داد
کفش هایش رابه کسی می داد🍃 ومی آمد خانہ... وازاین کارهامی کرد...
یک روز حقوق گرفته بود و همه پولش رابه یک نفرداده بود ویک کرایه برداشته بود و به خانه آمده بود ‼️
#ﺷﻬﻴﺪﻋﻠﻲ_ﭘﻴﺮﻭﻱ🌷
شادی روحشون صلوات
@Modafeaneharaam
وعده ظهور رهبر انقلاب.mp3
924.4K
🔊 #صوت_مهدوی
🔴 بشارتی کمتر شنیده شده از #رهبر_انقلاب درباره #ظهور
🔆 ملت ایران این پرچم را تسلیم امام زمان خواهد کرد.
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤مداحی #شهید_مدافع_حرم حسین معز غلامی در وصف امام حسن🌹
بسیار زیبا👌👌
#ما_امت_حسنیم
#دوشنبههای_امام_حسنی💚
@Modafeaneharaam
🍃 می گفت: در سال ۶۱ هجری حضرت عباس(ع) برای دفاع از خیمه حضرت زینب(س) دو دست و چشمانش را از دست داد
اکنون نوبت من است که برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) دست و چشمانم را از دست بدهم...💔
🌱 زمانیکه به بالینش رسیدم دیدم؛
همانطور که می خواست...
دستش از بدنش جدا و چشمان را هم فدای حرم بیبی زینب(س) کرده بود.😔😭
✍ راوی: همرزم شهید
#شهید_محمدرضا_علیخانی🌹
#جانباز_دفاع_مقدس
#سردار_مدافع_حرم
#سالروز_شهادت🕊
@Modafeaneharaam
36.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ #پیشنهاد_ویژه
🎥 انتشار نماهنگ بسیار زیبای #به_رنگ_انار به کارگردانی برادر شهید حریری 🌺🌿
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
#شھید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت_چهل_ویکم 🌷🍂 گوشی محسن که زنگ می خورد، با دیدن شماره حرم خوشحال می شد.
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_چهل_ودوم
😔 عمران در مشهد دانشجو و غریب بود. اگر یک روز محسن را نمی دید دلش تنگ می شد.
وقت هایی که دلش از این و آن می گرفت، یک زنگ و صدای محسن که می گفت :
❤️ _ امروز تلاوت دارم میام حرم، کافی بود تا غصه هایش را فراموش کند.
محسن خودش حافظ قرآن بود.
او بود که عمران را تشویق می کرد حفظ را شروع کند.
🌸😍 حالا او امروز حافظ 24 جزء قرآن است.
دانشگاه و خوابگاه عمران داخل حرم بود.
صبح های چهارشنبه بعد از اینکه محسن اذان صبح را می گفت و باهم نماز می خواندند، می رفتند زیارت.
زیارت امین الله می خواند و بعد می نشست به گوش کردن تلاوت عمران و هی نکته می گفت.
تلاوت و نکته های چهارشنبه تا رسیدن به کوچه جوادیه ادامه داشت.
🍁🍂 محسن دلش می سوخت.
یک روز گفت :
_ چرا خودتو زحمت میدی و تا در خونه میای؟!
عمران با خجالت جواد داد :
_ می خوام یک دقیقه هم که شده بیشتر کنارت باشم!💕
🌹 محسن هم به دانشگاه عمران سر می زد. با رفقای عمران رفیق شده بود.
در استخر یک متری دانشگاه مسابقه دو می داد با بچه ها.
بیشتر وقت ها برنده می شد.
🏊 💎 هر وقت عمران جلو می زد محسن جر می زد دست عمران را می گرفت و عقب می کشیدش.
همان وسط آب هم اگر کسی می خواست تا برایش تلاوت کند محسن آماده بود...😅
@Modafeaneharaam
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_چهل_وسوم
😍 محسن مرید رهبر بود. مرجع تقلیدش آقا بود. وقتی سر درد و دلش با شاگردها و رفقایش باز می شد،
گله می کرد از مردمی که قدر آقا را نمی دانند و حرف های بی ربط می زنند.
حتی گاهی می نشست با آن آدم ها بحث می کرد.
آخر جلسات عمومی و خصوصی اش همیشه یک دعای کوتاه می کرد بخشی از آن دعا آرزوی طول عمر و سلامتی برای آقا بود.
💕 اولین دیدارش با آقا سال 79 بود. قرار بود محسن آن سال در دیدار عمومی رهبر با مردم، تلاوت کند. نشد.
بنا شد در دیدار خصوصی تلاوت داشته باشد.
💗💓 دیدار در خانه آقا بود. در یک اتاق هفتاد متری ساده.
محسن هم خوشحال بود هم می ترسید. وقتی در جایگاه قرار گرفت و آرامش آقا را دید، ترسش ریخت.
آقا تلاوت او را با لذت شنید.
😍 تحسینش کرد و گفت :
_ شما آینده درخشانی داری!
تعجب کرده بود که چرا محسن در دیدار عمومی تلاوت نکرده.
دبیر برنامه را خواست. قضیه را ازش پرسید .
دبیر گفت :
_ فرصتی نبود! رهبر با جدیت گفت :
_ باید می خوند! ایشون قاری قابلیه 👌😍
و همین طور یک دقیقه با دبیر درباره محسن حرف زد.
دبیر سرش را تکان داد و آخرش گفت :
_ چشــم. 🌹
این دیدارها در سال های آینده هم تکرار شد ...
ادامه دارد...
@Modafeaneharaam