مدافعان حرم 🇮🇷
.
#هادی_ذوالفقاری صورتش از نوجوانی پر از جوش بود، توی نوجوانی از وضعیت صورتش خیلی ناراحت بود، بعد میره دکتر پوست و دکتر هم بهش چند تا کرم و پماد و دارو میده، اما فایده نداشت..
.
چند روز قبل از شهادت رفیقش بهش میگه این جوشهای صورتت رو نمیخوای درمان کنی؟
اونم لبخند میزنه و میگه: ای بابا، فقط یه انفجار میتونه جوشهای صورتم رو درمان کنه..
.
چند روز بعد هم یه انفجار شدید جوشهای هادی ذوالفقاری رو درمان میکنه..
.
.
هادی ذوالفقاری میگفت: نگاه حرام، راه شهادت رو میبنده..
.
.
حضرت رسول: هر کس از نگاههای حرام صرف نظر کند و سرش را پایین بیاندازد، خداوند به او مزه عبادتی میچشاند که شیرینی آن را در قلبش حس میکند و او را شادمان میکند..
.
«مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَنْظُرُ امْرَأةً اَوَّلَ رَمْقَةٍ ثُمَّ یَغُضُّ بَصَرَهُ اِلَّا اَحْدَثَ اللهُ تَعَالَی لَهُ عِبَادَةً یَجِدُ حَلَاوَتَهَا فِی قَلْبِهِ»؛ «النَّظَرُ إِلَی مَحَاسِنِ النِّسَاءِ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ فَمَنْ تَرَکَهُ أَذَاقَهُ اللَّهُ طَعْمَ عِبَادَةٍ تَسُرُّهُ»
نهج الفصاحه، ص 711.
مستدرک الوسائل، ج 14، ص 270
.
.
پ.ن: از دست این اِکسپلور!
@modafeaneharaam
#شهادت_امام_صادق
💢آخرین وصیت امام صادق(ع)؟
✅ اینکه امام صادق(ع) در #آخرین_لحظات زندگی خود، در نفسهای واپسین اهل خانواده و کسان را جمع کند و #وصیت مهمی بیان کنند، یعنی آن وصیت فوق العاده اهمیت دارد که حضرت در لحظات آخر هم به آن توصیه میکنند.
اما حضرت چه چیزی را تاکید میکنند؟
ابوبصیر از همسر امام صادق(ع) در مورد ساعات پایانی عمر ایشان سوال کرد؛
✅حضرت در آن لحظه فرمود:
كساني كه نسبت به #نماز بي اعتنا باشند، شفاعت ما اهل بيت عصمت و طهارت(ع)شامل حالشان نمي گردد.
قابل دقت است كه حضرت نفرمود:
شفاعت ما شامل افراد بي نماز نمي شود؛ بلكه فرمود: #شفاعت ما شامل حال افراد بي اعتنا به نماز، نمي شود.
📚 بحارالانوار: ج 47، ص 2، ح 5.
@modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من شنیدم سر عشاق به دامان شماست
و از آن روز سرم میل بریدن دارد
کی سرت را به دامن گرفت ... 💔
#مادر_شهید
@modafeaneharaam
در روایتی مفضل بن عمر
از حضرت صادق (ع) پرسید:
#عشق چیست ؟
حضرت فرمودند :
قلوب خلت من ذکر الله
فاذاقها الله حب غیره ؛
دل هایی که از یاد خدا خالی باشد
خدا #عشق غیر از خود را
به آنها می چشاند .
تا به وسیله آن عشق،
دل به خدا برگردد !☘
@modafeaneharaam
عنایت #شهید_حججی به یکی از اعضا😔 چهار قسمته که تو چهار روز انشاءلله میزاریم👇
#داستان_تحول
#قسمت_اول
🍀بسم الله الرحمن الرحیم🍀
من فاطمه سادات ۲۷سالمه دوس دارم داستان زندگیمو بگم تاشاید بتونم لااقل زندگیم و طرزفکرم درس عبرتی باشه برای همنوعانم👌
من دختری بودم هستم ک مادرم مداح اهل بیت(ع)است ودر۱۸سالگی ازدواج کردم حاصل ازدواجم دوتافرزند دخترم ۷سال وپسرم۲سال و ۹ماه دارد.
برمیگردم به چهار پنج سال قبل ک تصمیم گرفتم به طورجدی مداحی رو ادامه بدم و رفتم موفق شدم و مدرک گرفتم اما فقط ازنظرظاهر پیشرفت کردم باطنم وافکارم نه😔.
تا اینکه اسمم سرزبان ها افتاد به عنوان مداح خوب ودیگه یکم برام سخت شد ک باید حجابم تو فامیل و خیابانها درشأن یه مداح باشه و ازیه طرف دوست داشتم دیده بشم جلب توجه کنم بین دوراهی مونده بودم واینم بگم من عاشق حجاب بودم فقط اراده نداشتم 😍
من چهارسال گذشته ۲۳سالم بود واوج جوونیم ولی من تومجلسام مثل یه مداح عالی و پوشش مذهبی داشتم وهمه دوستام به سرم قسم میخوردن ولی متاسفانه زمانی ک باهمسرم بیرون میرفتم لباس وپوششم فرق میکرد🙈 البته بگم هیچوقت بی حجاب نبودم ک درحد دخترای خیابونی باشم
ولی ازدل خودم خبر داشتم ک تو مجلسام چه حسی دارم وبراحرف مردم مذهبی میپوشیدم ولی تومهمونی چه حسی داشتم جاداره اینم بگم من واقعا عاشق حجاب بودم فقط برا دودلیل یک رنگ نبودم اول حرف بستگان درجه یکم ک مدام توگوشم میخوندن تو جوونی وشوهرجوون داری به خودت برس بیرون ک میری شادبپوش آرایش کن تا دنبال دخترای خیابانی نیوفته, یکی هم اینکه واقعا نمیخواستم جلوشوهرم کم بیارم خواستم بخودم برسم ک نگه من سرترم ازتو و ازاین فکرای مزخرف.
تااینکه شوهرم چهارسال گذشته با یکی ازفامیلا مغازه زدن و دیگه ساعت۶صبح می رفت تا۱۲/۳۰شب نمیومد وکارشم از منطقه مادور بود مامشهدزندگی میکردیم مغازشون طرفایی بود ک ازمنطقه ای ک ساکن بودیم بالاتربود کم کم دیگه حتی یه وعده غذایی هم توخونه سریه سفره نبودیم ذره ذره محبت من به شوهرم کم شد ...
🔵داستان ادامه دارد...
اگر مقصد پرواز است...قفس ویران بهتر.
.
شَهیدمَسعود عَسگَری @shahid_masoud_asgari
دلنوشتهی زیبای #همسر_شهید_مهدے_ثامنے راد:
به نام خدایی که مرگ را همچون زندگی حق انسان قرار داد و با شهادت مرگ را زیبا ساخت.
شهادت هدیه ایست زیبا و ارزشمند از جانب خدا به بهترین و برگزیده ترین بنده اش
مهدی عزیزم!
درود خدا بر تو که لایق بهترین و زیباترین هدیه خداوند بودی
زمانی که برای سفری که بازگشت نداشت آماده میشدی انتظار چنین روزی را داشتم.
روزی که خدا تو را به من هدیه داد شاید نمیدانستم که روزی اینگونه چنین تاجی بر سرم بگذارد ولی وقتی ثانیه ثانیه با تو بودن را تجربه کردم
✅ اینکه با چشمان خودم خوبی هایت را دیدم
✅ اینکه با تمام نداری هایت باز هم سرپرست ایتامی بودی که محتاج یک نگاه پر مهر هستند
✅ اینکه سعی میکردی با شاد کردن دل خانواده های شهدا خون ریخته شدهی فرزنده شان را ارج نهی
✅ اینکه وقتی صدای اذان را میشنیدی دست از زندگی میکشیدی برای رسیدن به معبود
✅ اینکه باتمام مشغله های کاری نماز به نیت حضرت زهرا و امام زمان در هرشب فراموشت نمیشد
هر روز به این که روزی شما به جایگاهی خواهید رسید که همه در حسرت چنین جایگاهی خواهند بود مطمئن تر میشدم
خدا را شکر میکنم که بهترین بنده اش را ۸ سال به من امانت داد
۸ سالی که برایم از بهترین و زیباترین روزهای زندگیم بود
با تو بهترین ها را تجربه کردم
و حالا با شهادتت باز هم بهترین بودی برایم
قطعا روزی که شنیدم دیگر حضور فیزیکی تو را در کنارم ندارم
نداشتن پیکری برای وداع
✅ اینکه پیکر بی جانت در کدامین صحرا افتاده است همه ی این ها برایم از صد بار جان دادن هم سخت تر بود ولی تنها چیزی که هنوز من را سرپا نگه داشته است مرگ زیبای توست
✅اینکه شهدا زنده اند برایم کمی فقط کمی آرامش قلبی است
چه بگویم از میوهی عشقمان
فاطمه سلمای عزیزم
اینکه میگویند دخترا بابایی اند
راست میگویند ولی عشق به پدر دختر و پسر ندارد
چه بگویم از بی تابی هایش
از بابا بابا صدا کردن هایش
اینکه آنقدر کوچک است که حتی مفهوم شهادت را نمیفهمد تا مثل من برایش آرامش قلب باشد🌹
ولی مهدی جانم!❤️
دردناک ترین لحظه ها زمانیست که بچه ای با پدرش بازی می کند و دردانه ام با نگاه حسرت بار به آنها نگاه میکند😔😔
اولین روزی که دردانه ام به مدرسه میرود و او درحسرت دست های گرم پدر است تا اولین روز تحصیلی اش را شروع کند😔😭
وقتی از دلتنگی هایش شب تا صبح در کوره میسوزد😔😭
وقتی دخترمان بابهترین نمرات کارنامه ی خود را برای امضای پدر میاورد😔
یا آن زمان که بر سرسفره ی عقد اجازه ی پدر را می خواهند😔
ولی ایمان دارم که در تمام آن لحظه های دشوار در کنارم هستی
اینکه تو از هر پدر زنده ای هم برای دختر یکی یکدانهی مان زنده تری🌺
و من به همین حضورت قانع هستم و خدا را بخاطر این امتحان سخت شکر میکنم🍃
و اینکه در تمام لحظه های دشوار این مصیبت حضور خدا را در تمام وجودم حس کردم
اینکه می گویندخدا در دلهای شکسته است برایم بهترین صبر است
مهدی عزیزم!❤️
امیدوارم من و یادگارت فاطمه سلمای عزیزمان با راهنمایی های تو در راه اسلام و ولایت قدم بر داریم
و ادامه دهندهی راه تو باشیم تا تو به ما افتخار کنی و همنشینت در بهشت باشیم
مهدی جانم!
پیش سالار شهیدان از من و یادگارت هم یادکن🌹🍃
مهمانی بودیم، خانه پسرخاله. بچههای فامیل دور هم جمع بودند و دنبال سوژهای بودند برای خنده و خوش گذرانی😀
یکر از بچهها سوژه را پیدا کرده بود
عروسک بزرگی را برداشت، لباسش را دراورد و پرت کرد به سمت شعبان😁
همه منتظر بودند ناراحتیش را ببینند و بزنند زیر خنده😂
شعبان که چشمش به عروسک افتاد سریع بلند شدتا مهمانی را ترک کند🚶
بالحن خاصی به شعبان گفتند حالا مگه چی شده که میخوای بری؟!
شعبان رو به بچهها گرد و حرفی زد که هیچکس انتظارش را نداشت😮
این عروسک میتواند فکر ادم رو مشغول کنه، میتونه ادم رو به گناه بندازه...🔥
شهید شعبان قاضیپور🌷
🏴 #امــام_صــادق_ع 🏴
نامسلمانان به فکر سنّ وسالش نیستند 😭
پابرهنه،بی عمامه ،بی عبایش می کشند
🏴 #امــام_صــادق_ع 🏴
#مجتبی_خرسندی