eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.6هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
12.6هزار ویدیو
292 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان حرم 🇮🇷
یک روز برای خرید وارد مغازه ای در رودسر میشود.ناخودآگاه متوجه مکالمه دو پیرمرد ناشناس میگردد که یکی از آنها داشت در مورد بیماری فرزندش صحبت میکرد و در همان حال حسن آقا متوجه میشود که مرد هزینه جراحی را ندارد. او را برای چند لحظه به بیرون مغازه دعوت میکند و از او میپرسد چقدر برای درمان کم داری و پیرمرد میگوید پسرم پولی در بساط ندارم.حسن آقا رو به آن مرد میکند و میگوید شما فرزندت را برای جراحی ببر من تا فردا تمام مبلغ را برایتان می آورم.پیرمرد اصرار میکند که تو کی هستی؟اسمت چیست؟و باز هم انکار مشخصات  و عدم تمایل به معرفی خود. پیرمرد بعد از شهادت ایشان و از روی عکس متوجه میشود که این همان پسری بود که پول جراحی فرزندش را داده بود.پیرمرد اهل یکی از بخشهای لنگرود بود و این را بعد از شهادتش از یکی از دوستان خانوادگیمان متوجه شدیم. در قنوتمان دلتنگی شما در سجده هایمان بیتابی فراقتان در رکوع هایمان خمیدگی دوری از شهادت راوی :پدر شهیـــد ســـالروز ولادت یادش با صلوات❤️ 🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدافعان حرم 🇮🇷
حـال و هوایے داره این گمنامـے🌹🍃
داستان پسرک فلافل فروش🌹 شخصيت هادي براي من بسيار جذاب بود. رفاقت با او كسي را خسته نميكرد. در ايامي كه با هم در مسجد موسي ابن جعفر 7 فعاليت داشتيم، بهترين روزهاي زندگي ما رقم خورد. يادم هست يك شب جمعه وقتي كار بسيج تمام شد هادي گفت: بچه‌ها حالش رو داريد بريم زيارت؟ گفتيم: كجا؟! وسيله نداريم. هادي گفت: من ميرم ماشين بابام رو ميارم. بعد با هم بريم زيارت شاه‌عبدالعظيم گفتيم: باشه، ما هستيم. هادي رفت و ما منتظر شديم تا با ماشين پدرش برگردد. بعضي از بچه‌ها كه هادي را نميشناختند، فكر ميكردند يك ماشين مدل بالا و... چند دقيقه بعد يك پيكان استيشن درب داغون جلوي مسجد ايستاد. فكر كنم تنها جاي سالم اين ماشين موتورش بود كه كار ميكرد و ماشين راه ميرفت.😒 نه بدنه داشت، نه صندلي درست و حسابي و... از همه بدتر اينكه برق نداشت. يعني لامپ‌هاي ماشين كار نميكرد!😳 رفقا با ديدن ماشين خيلي خنديدند😂😂. هر كسي ماشين را ميديد ميگفت: اينكه تا سر چهارراه هم نميتونه بره، چه برسه به شهر ري😒😂. اما با آن شرايط حركت كرديم. بچه‌ها چند چراغ‌قوه آورده بودند. ما در طي مسير از نور چراغ‌قوه استفاده ميكرديم.👀 وقتي هم ميخواستيم راهنما بزنيم، چراغ‌قوه را بيرون ميگرفتيم و به سمت عقب راهنما ميزديم😂. خالصه اينكه آن شب خيلي خنديديم😂😂. زيارت عجيبي شد و اين خاطره براي مدتها نقل محافل شده بود. بعضي بچه‌ها شوخي ميكردند و ميگفتند: ميخواهيم براي شب عروسي، ماشين هادي را بگيريم و...😂 چند روز بعد هم پدر هادي آن پيكان استيشن را كه براي كار استفاده ميكرد فروخت و يك وانت خريد. شهید هادی ذولفقاری🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
` مدیر ترین مدیرانِ دنیا، هستند؛🌹🍃 آنها حتی خود را هم مدیریت میکنند!🌺🍃 التمـاس دعـای شهــادت😔
بخشش گناهان چهـل ساله👇 امام صادق فرمودند; بعد از اتمام هر نمازتان سر را به سجده گذاشته و این سه کلمه را بگویید: #شکـرالله، #حمـدالله، #عفوالله چهـل سال گناهان شما را می‌بخشند🌹🍃 التمـاس دعا💔 @modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
مدافع حرمی که برای رفتن به سوریه گریه کرد و به التماس افتاد😔👇 من به صورتش نگاه نمی کردم چون خیلی دوستش داشتم❤️ و اگر نگاه می کردم، دلم به حالش می سوخت😔. گفتم حالا بمون اگر نری بهتره. دیدم گریه کرد و به التماس افتاد.😭😭😭 من هم گریه‌ام گرفت😔😭. آخرش نتونستم مقاومت کنم. گفتم باشه ایراد نداره. حتی به شوخی هم گفتم نری شهید بشی!😏😂 خند‌ه‌اش گرفت😂. گفت نه الان زوده😊. من میخواهم 30-40 سال خدمت کنم و بعد شهید بشم.👌 با این حرف هاش می‌خواست من را آرام کنه. گفت هیچ خطری نیست. نگران نباش. اما من می‌دونستم که آقاسجاد ماندنی نیست.💔 پدر: من هم به خاطر خانومش گفته بودم بمونه، دو روز بعد بره ولی تو وصیت نامه‌اش جمله تکان‌دهنده ای نوشته بود.👇 نوشته بود که اگر می‌ماندم و بچه‌ام دنیا می‌آمد، احتمال داشت دوست داشتن او مانع رفتنم شود.😔 می‌تونست بمونه و بعد از تولد فرزندش بره ولی گفته بود من صدای کودکان شیعه سوریه را می شنونم و باید برم....🍃 شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا🌺🍃 @modafeaneharaam