eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34.9هزار دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
11.2هزار ویدیو
278 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 کپی آزاد💐 ارتباط👇 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c کانال عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
دلنوشته ای ناب همسر 🌠شهید بود; ۲۲ساله! می دانست❤️شوهرش فردا مهمان دارد; خواب دیده بود. در عالم خواب گله کرده بود: _”دلتنگم کمیل! پس کجایی؟ _مریم جان! محکم باش، قرارمان چه بود؟! صبر! صبر زینبی... مهمان ها آمده اند و او از کُمِیلش روایت می کند; از کمیلی که شب تولدش آخرین دیدارشان بود. کمیلی که در بحبوحه شیطنت های پژاک گوش به فرمان ولی زمان، برای دفاع از مرزهای سرزمین عاشقان راهی کردستان شد.. هنوز صورت کبود و ورم کرده کمیل در ذهنش بود; نشناخته بودش! تا زمانی که ریش کم پشت و تازه زده اش را دید. آخرین بار که زنگ زده بود گفته بود پنجشنبه می آید امّا نه اینگونه یاد تردید هایش افتاد. دودلی اش از همسر یک پاسدار شدن. یاد زمانی که سر دیگ نذری امام حسین همه چیز را به سالار شهیدان سپرده بود. یاد زمانی که فهمید کمیل هم همان موقع سر نذری همین کار را کرده بود! وصلتی که سیدالشهدا واسطه اش باشد محال است ختم به شهادت نشود... _” ببینید، من به ماموریت هایی می روم که ممکن است سالم برنگردم. _منظورتان چیست؟! _ممکن است شهید شوم! با این قضیه مشکلی ندارید؟!” بهتش زده بود! _”با شهادتم مشکلی ندارید؟” مگر شهادت مربوط به سی سال پیش نبود؟! مگر الان هم میشوند؟! _”مشکلی ندارید؟ _خیر! مشکلی ندارم!” حالا نوبت او بود که بهتش بزند! _”واقعا مشکلی ندارید؟ _خیر! لبخند رضایت را بر لبان کمیل دید اما حتی تصورش را هم نمیکرد که کمتر از شش هفت ماه دیگر تا شروع مشکلاتش باقی است;تا شروع ندیدن کمیل; تا شروع ”همسر شهید” شدن.. _آه کمیل! فدای صورت سپید و روشنت که زیر آفتاب سوزان کردستان ارغوانی شده بود..فدای لب های نوحه خوانت که لحظه ای از ذکر مصایب مادر سادات باز نمی ایستاد..فدای پهلوی زخمی ات که همانند مادر شکافته شد آه کمیل! فدای جهاد تو و یاران تو که تا آخرین نفر، ”سر” دادید اما ”سر” خم نکردید; در برابر یزیدیان زمان... دلنوشته‌ی همسر شهید کمیل صفرتبار