﷽
💠پسرم حامد خیلی اهل شوخی و خنده بود، رفتارش طوری بود که اگر از کسی کدورت یا ناراحتی داشت سعی میکرد با خوبی و خنده مشکلش رو حل کنه.☺️
⭕️ ولی یه خط قرمزی داشت.... 《 #ولایت_فقیه 》🙂👌
به ولایت که میرسید میگفت منطقه ممنوعه است.❌
🔹یه دوستی داشتیم که با همه شوخی میکرد یک بار به شوخی بحثی کرد، که دیدم حامد کشیدش کنار و با جدیت گفت: با هر کسی دوست داری شوخی کن، با خونوادهام، خودم، دوستام ولی یادت باشه حق نداری با رهبری شوخی بکنی☝️، به این نقطه که میرسی باید خط قرمز بکشی.⭕️
راوی:مادر شهید مدافعحرم
#حامد_جوانی🌹
@Modafeaneharaam
اهمیت نماز اول وقت
◽️سعی میکرد نمازهایش را اول وقت بخواند و روی واجبات شدیدا حساس بود.☺️👌
◽️گاهی که به خانه میآمد میگفت که خیلی گرسنه است.
میگفتم: پسرم بیرون که قحطی نیست, هر وقت گرسنه شدی چیزی بخر و بخور تا گرسنه نمانی!😕
میگفت: مامان گشنه بمونم بهتر از اینکه که نمازمو دیر بخونم.☝️
◽️پول غذا رو میدم پارکبان تا ماشینم🚗 و پارک کنم و نمازم و تو نزدیکترین مسجد بخونم.🙂
راوی:مادرشهیدمدافع حرم
#حامـد_جوانـی🌹
@Modafeaneharaam
#کلنا_عباسک_یا_زینب_سلام_الله_علیها 🕊❤️
#وصیت_نامه_شهید_حامدجواني
بسم الله الرحمن الرحیم
.
السلام علیک یا ابا عبدالله
.
❤️یا حسین! تا آخرین قطره ی خون، نمی گذاریم دوباره خواهرت به اسارت برود.❤️
تنها دلخوشی من برادر زاده ام علی است که وقتی او بزرگ شد بگویید که عمویت برای دفاع از حرم حضرت زینب رفته و شهید شده است. بگذارید علی افتخار کند.
.
مادر عزیزم اگر بنده توفیق شهادت پیدا کردم و برای من مجلس یادبود گرفتند در عزای من گریه نکن. چرا که دشمنان اسلام شاد و خرم می شوند و اگر گریه کنی در روز قیامت حلال نمی کنم.
و نیز مادرم بنده ان شاالله در این سفر که به سوریه میروم، عمودی میروم و افقی به ایران باز میگردم.
و نیز به گروه موزیک لشگر بگویید چون من با شما سابقه ی دوستی و همکاری داشتم موقع ورود پیکر من به تبریز به صورت عالی و منظم به نواختن موزیک بپردازید.
پدر عزیزم به دلم افتاده که این آخرین سفر من به سوریه می باشد.
می دانم که شهید خواهم شد. لذا از صمیم قلب مرا حلال کنید.
.
و نیز حرف من رفتند به سوریه:
ای عاشقان اهل بیت رسول الله!
چون من خیلی آرزو داشتم که 1400سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین (ع) می جنگیدم تا شهید شوم و حال وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنه ای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر (ص) دفاع بکنم. لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه میروم و آرزو دارم همچون حضرت عباس (ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان (بی بی حضرت زینب س) شهید شوم..
94/1/25
#حامد_جوانی
@Modafeaneharaam
⚫️#محرم_نامه_شهدایی ②②
🖤شهید مدافعحرم #حامد_جوانی
▪️حامد سالها توی هیئت فاطمیه طالقانی تبریز به خادمی و عزاداری مشغول بود. در طول سال، قند و چای هیئت را میداد. وقتی ایّام محرّم میشد، یکی از چرخهای مخصوص حمل باندها را برای خودش برمیداشت و وظیفهی حمل آن چرخ را بهعهده میگرفت و با عشق و علاقهی خاصّی هم این کار را انجام میداد.
▪️هرسال وقتی عاشورا میشد، برای هیئت ناهار میدادیم. ناهار که خورده میشد، حامد منتظر میماند تا همه کمکم بروند و او کارِ شستن ِظرفها و دیگها را شروع کند. شستن ظروف و دیگهای بزرگ نذری کار سختی بود.
▪️به او میگفتند: «آقاحامد شما افسر شدهای و همه شما را در محل میشناسند! بهتر است بقیه این کارها را بکنند!» حامد میگفت: «شفا در آخر مجلس است؛ آخر مجلس هم شُستنِ دیگهاست و بالاخره من از این کار حاجتم را خواهم گرفت.»
🎙راوے: همسایه و همرزم شهید
@Modafeaneharaam
وقت درجه اش رسیده بود، آن روزها داشت آماده می شد دوباره برگردد سوریه، هم قطارهایش قبل تر رفته بودند دنبال کارهای ترفیع و بیشتر آنها درجه شان روی دوششان نشسته بود، یک بار یکی از دوستان صمیمیاش پاپی اش شد که چرا نمی روی سراغ کارهای درجه ات؟ گفت: عجله نکن عبدالله! درجه دادن و درجه گرفتن؛ بازی دنیاست، اصلش آن است که درجه را خدا به آدم بدهد، خدا بخواهد، میبینی که درجهام را توی سوریه از دست خود خدا می گیرم.
🌷شهید #حامد_جوانی🌷
@Modafeaneharaam