eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
11.7هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره ای از شهید بی سر ❤️ عاشق ماه رجب بود و از ماه رجب عاشق اعتکاف. یک بار دوستانش گیر دادن ، حاج عبدالله ،فکر نمی کنی اگه این سه روز سر کار بمانی و به مردم خدمت کنی ، مفید تر است و ثوابش بیشتر... با خنده گفته بود شما مرخصی می گیرید براي تفریح و استراحت ، منم سه روز مرخصی می گیرم با خدا تنها باشم ، می رم انرژی بگیرم که وقتی برگشتم ، بهتر و بیشتر به مردم خدمت کنم. همیشه مي رفت مسجدمحلشون قصرالدشت ، اما دو بار آخر گفت : دوست دارم جایی باشم که کسی من را نشناسه ، خودم باشم و خدام... 🌷اعتکاف آخر بود. یکی از دوستاش می گفت نشستم کنارش . گفتم حاج عبدالله ان شاالله با هم بریم کربلا. سرش پایین بود. لبخندی زد. آهي كشيد ...گفت: کربلا،امام حسین، سر از بدن جدا... یعنی میشه یه روز سر ما هم مثل اقا جدا بشه! به شوخی گفتم حاجی من اگه این جور شدم ، بايد یه کارت تو جیبم باشه تا شناسايي بشم ، خندید.... کاش می دانستم همان لحظه در همان مكان دعایش مستجاب است ، بی سر ، بی نشان... 🌷روز آخر اعتکاف بود. من هم خودم را رساندم همان مسجد تا کنارش باشم. دعا و نماز تمام شد. همه رفتند ، جز حاج عبدالله. گفتم بیا بریم... گفت نه... نمی تونم از خدا دل بکنم. بزاريد یکم بیشتر بمونم. ما رفتیم. یکی دو ساعت دیگر در مسجد بود بعد امد. 🌷یک ماهی می شد که بازنشسته شده بود. گفت درخواست اعزام به سوریه داده ام. ساکم را اماده بگذار ، هر ساعت ممکنه احضارم کنند. یکی دو روز بعد اعتکاف بود. آماده شد ، برود. کار جدیدی به او پیشنهاد شده بود. گفت : خوب دیگه ، از امروز برم سر کار. رفت ، ساعت ٩:٣٠ زنگ زد ، گفت ساکم را آماده کن . باید برم...ظهر نشده فرودگاه بود. قبل از رفتن کارت پاسداری اش را در اورد ، به پسرش داد و گفت این دیگه به درد من نمیخوره! پسرش گفت به در من هم نمی خوره! حاجی با خنده گفت بلاخره یادگاریه. عصر همان روز یکی از دوستانش زنگ زد و گفت: حاج عبدالله چی شد ، یه دفعه از وسط جلسه مفقود شد!!! مفقود که گفت دلم ریخت. ساعت ١٦:٣٠ از فرودگاه امام تهران پیام داد:با توكل بر خدا من پریدم! 🌷اول خرداد 60 ، در ماه رجب ازدواج کردیم ، اول خرداد 93 ، در ماه رجب در دفاع از حرم زینب ، همچو مو لايش حسین(ع) شهید شد... وقتی خبر شهادتش را با آن کیفیت شنیدم ، گفتم یا زینب ، خودت بهم صبر بده ، دلم آرام شد. آنقدر آرام که باوررش برای همه مشکل بود . یک شب به خوابم آمد . گفتم حاج عبدالله ، تا نگی چه به سرت اومد ، رهات نمی کنم! خندید و گفت "و بشرالصابرين " دلم ارام شد. 🌷 سال بعد ، در سجده گاهش در مسجدی که اعتکاف کرده بود نوشت بودند:در اخرین سجده هایت با معبود چه نجوا كردي که از " أین رجبیون " به "عند ربهم یرزقون" رسيدي. (س) @Modafeaneharaam