🔴 آمریکا در اقدامی خصمانه #سپاه_پاسداران انقلاب اسلامی ایران را در لیست گروههای تروریستی قرار داد
⚫️ ایران تا چند ساعت آینده اقدام مقابله به مثل با آمریکا را انجام میدهد
🔵 رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس با تاکید بر اینکه ایران در کمتر از چند ساعت دیگر اقدام مقابله به مثل با آمریکا خواهد کرد، گفت که نظامیان آمریکا در فهرست گروههای تروریستی قرار میگیرند.
#من_یک_سپاهی_هستم✌️
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✨📿✨📿✨📿✨📿✨ #داستان_عارفانه🌹 قسمت ۲۱ 〽️احمدآقااعتقادداشت اگرمستحب مهمی مثل نمازشب جلوی کاری که به ا
✨📿✨📿✨📿✨📿✨
#داستان_عارفانه🌹
قسمت ۲۲
#محرم
شب اول محرم که می رسیدهمه ی مسجد🕌امین الدوله سیاه🏴 پوش می شد.همه ی مسجدعزاداری می شد.این سنت حسنه ازگذشته درمیان ماایرانی هابود👌حتی درروایاتی هست که امام رضا(علیه السلام)دراول محرم خانه خودراسیاه پوش می کردند.ایشان سفارش می کردند:اگرمی خواهیدبرچیزی گریه کنید,برامام حسین (علیه السلام)گریه کنید😭احمدآقادراین کارپیش قدم بود.حتی اگردیگران می خواستنداین کارراانجام دهند,خودش رابه آن هامی رساندوباتمام وجودمشغول سیاهی زدن می شد.یک سال🗓 رایادم هست که احمدآقانتوانست برای اول محرم به مسجدبیاید,بچه های بسییج ومسجدمشغول به کارشدندوخیلی خوب همه شبستان راسیاه پوش کردند.ظهربودکه احمدآقابه مسجدآمد.جمع بچه هادورهم جمع بودند.احمدآقابی مقدمه نگاهی 👀به درودیوارکردوجلوآمد.بعدگفت:بچه هادست شمادردنکند🙏
امّابُغض گلویش راگرفته بود😢اوادامه داد:شماافتخاربزرگی پیداکردید.بچه هاآقاامام حسین (علیه السلام خودشان ازشماتشکرکردند😔
برخی ازبچه هابه راحتی ازکناراین جمله گذشتند,امّامن که حالات ایشان رامی دانستم خیلی به این جمله فکرکردم.احمدآقاتوسل به اهل بیت(علیهم السلام)خصوصاًکشتی 🚢نجات آقاابااعبدالله (علیه السلام)رابهترین وسیله برای تقرب به پروردگارومحوگناه می دانست💯برای همین به بنده امرمی کردکه برای بچه هامداحی کنم.هربارکه به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام)می رفتیم به من می گفت: همین جاروبروی حرم بشین وبرای بچه هابخوان.دردست نوشته های احمدآقابه این امرمهم بسیارسفارش شده.حتی توصیه می کردکه برای ازبین رفتن تاریکی قلب وروح,متوسل به شهید🌷کربلاشوید.دریکی ازمتن های به جامانده دردفتر📒خاطرات احمدآقادرموردامام حسین(علیه السلام) آمده:《روزاربعین وقتی به هیئت رفتم درخودم تاریکی می دیدم.مشاهده کردم قفسی دراطراف من ایجادشده وزندانی شده ام!امّاوقتی سینه زنی وعزاداری شده مشاهده کردم که قفس ازبین رفت.این هم ازکرامات مجلس سیدالشهداء(علیه السلام)است✅بارهاشنیده بودم که می گفت:درمجالس گویی خودحضرت درکناردرمی ایستدوازمهمانان خودپذیرایی می کند.✅
ازدیگرمعصومین,که احمدآقازیادبه ایشان متوسل شدند,وجودنازنین صدیقه کبری حضرت زهرا(سلام الله علیها)بود.نام مبارک ایشان همیشه برزبان احمدآقاجاری بود.برای من جای تعجب است 😳بسیاری ازشهدای واراسته وسالک الی الله که باشهادت ازدنیارفتند,ارادت قلبی 💞به ام الائمه(سلام الله علیها) داشتند.احمدآقادریکی ازیادگارهای خودآورده:خداوندمتعال راشکر.مقام بالایی نزدام الائمه حضرت زهرا(سلام الله علیها)دارم👌
#سپاه_پاسداران
اواخرسال🗓۱۳۶۱بود.احمددرمدرسه ی مروی مشغول به تحصیل دررشته ریاضی بود.یک روزازمدرسه تماس☎️ گرفتندوگفتند: احمدچندروزاست به مدرسه🏦 نیامده?آن شب🌃,بعدازنمازکه به خانه آمدباسوالات متعددمامواجه شد:احمدچرامدرسه نمی ری?احمداین چن روزکجابودی?اوهم خیلی قانع وباصراحت پاسخ داد:من دنبال علم هستم.امّامدرسه دیگرنمی تواندنیازمن رابرطرف کند💯تاحالامدرسه برای من خوب بود.امّاآنجابرای من چیزی ندارد☹️من چندروزاست که درکنارطلبه هاازجلسات وکلاس های حاج آقاحق شناس استفاده می کنم.به این ترتیب احمددوران تحصیل رسمی رادردبیرستان رهاکردوبه جمع شاگردان مکتب امام صادق(علیه السلام)وطلاب علوم دینی پیوست✅احمدآقادورانی که رشته ی ریاضی رادردبیرستان می خواندنیزدرکناردرس مشغول مطالعه کتب 📚حوزوی بود.امّاتمام وقت مطالعه خودرابه این امراختصاص داده.
اوطلبه رسمی,به این صورت که همه ی کتاب های درسی حوزه رابخواندنبود❌بلکه درمحضراستادبزرگوارخودش شاگردی می کرد.برای همین آیت الله حق شناس ودیگربزرگان حوزه ی طلبه ی امین الدوله کتاب های مختلفی رابه اومعرفی می کردتابخواند.اوسیرمطالعاتی خاصی داشت درکنارآن بارهادیده بودم که کتاب های علمی می خواند.هیچ وقت اورابیکارنمی دیدم.برای وقت خودش برنامه داشت.بعدازآن مطالعه وکارهای مسجدورسیدگی به کارهای فرهنگی وپذیرش بسیج و....چندباردرهمان سنین شانزده سالگی تصمیم به حضوردرجبهه گرفت.امّابه دلیل اینکه یکی ازبرادرانش شهید🌷شده بودو...موافقت نشد🚫تااینکه سال ۱۳۶۲تصمیم خودراگرفت برای کمک به اهداف انقلاب واینکه بتواندحداقل کاری انجام داده باشدواردسپاه پاسداران شد.احمدآقابلافاصله جذب واحدسیاسی وابسته به دفترنمایندگی ولی فقیه درسپاه شد✅به یاددارم که می گفت:مادرمجموعه ای قرارداریم که زیرنظرآیت الله محلاتی است وازایشان هم تعریف می کرد.احمدآقادردفترآقای محمدی عراقی مشغول فعالیت شد.شنیده بودم درواحدسیاسی سپاه مشغول فعالیت است.شماره تلفن محل کارایشان راداشتم.تماس 📞گرفتم وشروع کردم سربه سراحمدآقاگذاشتن😌
👈 ادامه دارد... 🔜👉
سپاه: کوچکترین خطای دشمنان آخرین خطای آنان خواهد بود☝️
بیانیه سپاه به مناسبت یوم الله ۱۲فروردین:
🔹کوچک ترین خطای دشمنان شرور و ماجراجو در هر نقطه ای علیه ایران آخرین خطای آنان خواهد بود.
🔹پاسخ های قاطع و ویرانگر جبهه انقلاب اسلامی باورناپذیر بوده و حتی فرصت ابراز پشیمانی به آنان نخواهد داد.
#سپاه_پاسداران
#جمهوری_اسلامی
@Modafeaneharaam
💠برشی از کتاب #دلتنگ_نباش
می ترسم اگه بفهمن طراحی و خطاطی بلدم، من رو ببرن تو قسمت #فرهنگی.
من آدم #نظامی ام. دوست دارم تو همین قسمت بمونم. اصلا فکر میکنی برای چی هنر رو ول کردم⁉️ درصورتی که واقعا درسم خوب بود.
چون حس کردم دانشگاه هنر من رو از #امام_حسین(ع) دور می کنه، اما سپاه نه، #سپاه داره من رو به اون چیزی که دوست دارم می رسونه😍 راه سپاه راه امام حسینه
_اینجوری که میگی به #هنر علاقه داشتی💖 پس برات سخت بوده که بخوای ولش کنی، نه؟
+آره سخت بود یه روز تو نمازخونه دانشگاه هنر که بودم، نشستم باخودم فکر کردم💬 گفتم الان اینجایی که وایسادم چقدر با امام حسین (ع) #فاصله داره؟
دیدم خیلی فاصله دارم💕 این فاصله به جایی رسیده بود که انگار لبه #پرتگاه بودم. کافی بود فقط یک قدم، فقط یک قدم بردارم تا همه چیز نابود بشه💥موقعیت همه چیزم برام فراهم بود، اما من راه امام حسین (ع) رو انتخاب کردم✅ دل کندم از اونجا.
#شهید_مدافع_حرم روح الله قربانی🌹
سالروز تاسیس #سپاه_پاسداران گرامی باد🇮🇷
@Modafeaneharaam
مادر شهید:
با تمام مخالفت ما که اصرار داشتیم همون رشته ای که دانشگاه قبول شدی ادامه بدی لباس پاسداریو توی هجده سالگی به تن کرد و #پاسدار شد علت اشتیاق عجیبشو به این شغل و لباس نمیدونستم تا وقتی لباساشو بعد شهادتش💔 از اداره آوردن توی جیبش چندتا دونه تخمه بود میخواست به من بگه #پاسداری نه فقط شغل و باور که تفریح و همه زندگیش بود🙂👌 اون فهمیده بود که پاسداری واقعی یعنی چی.
شهید مدافع حرم حسین معزغلامی🌹
سالروز تاسیس #سپاه_پاسداران گرامی باد🇮🇷
@Modafeaneharaam
29.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ناگفته هایی از شب شهادت حاج قاسم و تصاویر دفتر کار شهید
🔹️ گفت و گو به یادماندنی با سردار رشید سپاه اسلام سردار «سیدمحمد حجازی» جانشین فقید فرمانده نیروی قدس سپاه در دفتر کار حاج قاسم سلیمانی
#روحتان_شاد
#سردار_حجازی
#سپاه_پاسداران
#بدون_تعارف
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_بیست_و_ششم 💠 بیهیچ حرفی از مصطفی گذشتم و وارد صحن شدم که گنبد و ستونهای
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_هفتم
💠 بلیط را به طرف ابوالفضل گرفته بود، دیگر نگاهم نمیکرد و از لرزش صدایش پیدا بود پای رفتنم تمام تنش را لرزانده است.
ابوالفضل گمان کرد میخواهد طلاقم دهد که سینه در سینهاش قد علم کرد و #غیرتش را به صلّابه کشید :«به همین راحتی زنت رو ول میکنی میری؟»
💠 از اینکه #همسرش خطاب شدم خجالت کشید، نگاهش پیش چشمان برادرم به زمین افتاد و صدای من میان گریه گم شد :«سه ماهه سعد مُرده!»
ابوالفضل نفهمید چه میگویم و مصطفی بیغیرتی سعد را به چشم دیده بود که دوباره سرش را بالا گرفت و در برابر بهت ابوالفضل سینه سپر کرد :«این سه ماه خواهرتون #امانت پیش ما بودن، اینم بلیط امشبشون واسه #تهران!»
💠 دست ابوالفضل برای گرفتن بلیط بالا نمیآمد و مصطفی طاقتش تمام شده بود که بلیط را در جیبش جا زد، چشمانش را به سمت زمین کشید تا دیگر به روی من نیفتد و صدایش در سینه فرو رفت :«#خدا حافظتون باشه!» و بلافاصله چرخید و مقابل چشمانم از حرم بیرون رفت.
دلم بیاختیار دنبالش کشیده شد و ابوالفضل هنوز در حیرت مرگ سعد مانده بود که صدایم زد :«زینب...»
💠 ذهنش پُر از سوال و قلب من از رفتن مصطفی خالی شده بود و دلم میخواست فقط از او بگویم که با پشت دستم اشکم را پاک کردم و #حسرت حضورش را خوردم :«سعد گفت بیایم اینجا تو مبارزه کنار مردم #سوریه باشیم، اما تکفیریها کشتنش و دنبال من بودن که این آقا نجاتم داد!»
نگاه ابوالفضل گیج حرفهایم در کاسه چشمانش میچرخید و انگار بهتر از من تکفیریها را میشناخت که #غیرتش آتش گرفت و خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد :«اذیتت کردن؟»
💠 شش ماه در خانه سعد عذاب کشیده بودم، تا کنیزی آن #تکفیری چیزی نمانده و حالا رفتن مصطفی جانم را به گلو رسانده بود که در آغوش چشمانش دلم را رها کردم :«داداش خیلی خستم، منو ببر خونه!»
و نمیدانستم نام خانه زخم دلش را پاره میکند که چشمانش از درد در هم رفت و بهجای جوابم، خبر داد :«من تازه اومدم سوریه، با بچههای #سردار_همدانی برا مأموریت اومدیم.»
💠 میدانستم درجهدار #سپاه_پاسداران است و نمیدانستم حالا در #سوریه چه میکند و او دلش هنوز پیش خانه مانده و فکری دیوانهاش کرده بود که سرم خراب شد :«میدونی این چند ماه چقدر دنبالت گشتم؟ موبایلت خاموش بود، هیچکدوم از دوستات ازت خبر نداشتن، هر جا بگی سر زدم، حالا باید تو این کشور از دست یه مرد غریبه تحویلت بگیرم؟»
از نمک نگرانی صدایش دلم شور افتاد، فهمیدم خبری بوده که اینهمه دنبالم گشته و فرصت نشد بپرسم که آسمان به زمین افتاد و قلبم از جا کنده شد.
💠 بیاختیار سرم به سمت خروجی #حرم چرخید و دیدم حجم خاک و خاکستر آسمان را سیاه کرده و ستون دود از انتهای خیابان بالا میرود.
دلم تا انتهای خیابان تپید، جایی که با مصطفی از ماشین پیاده شدیم و اختیارم دست خودم نبود که به سمت خیابان دویدم.
💠 هیاهوی جمعیت همه به سمت نقطه #انفجار میرفت، ابوالفضل نگران جانم فریاد میکشید تا به آنسو نروم و من مصطفی را گم کرده بودم که با بیقراری تا انتهای خیابان دویدم و دیدم سر چهارراه غوغا شده است.
بوی دود و حرارت آتش، خیابان را مثل میدان #جنگ کرده و همهمه جیغ و گریه همه جا را پُر کرده بود. اسکلت ماشینی در کوهی از آتش مانده و کف خیابان همه رنگ #خون شده بود که دیگر از نفس افتادم.
💠 دختربچهای دستش قطع شده و به گمانم درجا جان داده بود که صورتش زیر رگههایی از خون به زردی میزد و مادرش طوری ضجه میزد که دلم از هم پاره شد.
قدمهایم به زمین قفل شده و تازه پسر جوانی را دیدم که از کمر به پایینش نبود و پیکرهایی که دیگر چیزی از آنها باقی نمانده و اگر دست ابوالفضل نبود همانجا از حال میرفتم.
💠 تمام تنم میان دستانش از وحشت میلرزید و نگاهم هر گوشه دنبال مصطفی میچرخید و میترسیدم پیکره پارهاش را ببینم که میان خیابان رو به حرم چرخیدم بلکه #حضرت_زینب (علیهاالسلام) کاری کند.
ابوالفضل مرا میان جمعیت هراسان میکشید، میخواست از صحنه انفجار دورم کند و من با گریه التماسش میکردم تا مصطفی را پیدا کند که پیکر غرق خونش را کنار خیابان دیدم و قلبم از تپش افتاد.
💠 به پهلو روی زمین افتاده بود، انگار با خون #غسلش داده بودند و او فقط از درد روی زمین پا میکشید، با یک دستش به زمین چنگ میزد تا برخیزد و توانی به تن زخمیاش نمانده بود که دوباره زمین میخورد.
با اشکهایم به #حضرت_زینب (علیهاالسلام) و با دستهایم به ابوالفضل التماس میکردم نجاتش دهند و او برابر چشمانم دوباره در خون دست و پا میزد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_چهل_و_پنجم 💠 در تنهایی از درد دلتنگی به خودم میپیچیدم، ثانیهها را میشمر
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_ششم
💠 گوشی را روی زمین پرت کرد و فقط #دعا میکردم خاموش کرده باشد تا دیگر مصطفی نالههایم را نشنود.
نمیدانستم باز صورتم را شناختند یا همین صدای مصطفی برای مدرک جرممان کافی بود که بیامان سرم عربده میکشید و بین هر عربده با لگد یا دسته اسلحه به سر و شانه من و این پیرزن میکوبید.
💠 دندانهایم را روی هم فشار میدادم، لبهایم را قفل هم کرده بودم تا دیگر نالهام از گلو بالا نیاید و #عشقم بیش از این عذاب نکشد، ولی لگد آخر را طوری به قفسه سینهام کوبید که دلم از حال رفت، از ضرب لگدش کمرم در دیوار خرد شد و نالهام در همان سینه شکست.
با نگاه بیحالم دنبال مادر مصطفی میگشتم و دیدم یکی بازویش را گرفته و دنبال خودش میکشد. پیرزن دیگر نالهای هم برایش نمانده بود که با نفس ضعیفی فقط #خدا را صدا میزد.
💠 کنج این خانه در گردابی از درد دست و پا میزدم که با دستان کثیفش ساعدم را کشید و بیرحمانه از جا بلندم کرد.
بدنم طوری سِر شده بود که فقط دنبالش کشیده میشدم و خدا را به همه #ائمه (علیهم-السلام) قسم میدادم پای مصطفی و ابوالفضل را به این مسلخ نکشاند.
💠 از فشار انگشتان درشتش دستم بیحس شده بود، دعا میکردم زودتر خلاصم کند و پیش از آنکه ابوالفضل به خانه برسد، از اینجا بروند تا دیگر حنجر برادرم زیر خنجرشان نیفتد.
خیال میکردم میخواهند ما را از خانه بیرون ببرند و نمیدانستم برای زجرکش کردن زنان #زینبیه وحشیگری را به نهایت رساندهاند که از راهپله باریک خانه ما را مثل جنازهای بالا میکشیدند.
💠 مادر مصطفی مقابلم روی پله زمین خورد و همچنان او را میکشیدند که با صورت و تمام بدنش روی هر پله کوبیده میشد و به گمانم دیگر جانی به تنش نبود که نفسی هم نمیزد.
ردّ #خون از گوشه دهانم تا روی شال سپیدم جاری بود، هنوز عطر دستان مصطفی روی صورتم مانده بود و نمیتوانستم تصور کنم از دیدن جنازهام چه زجری میکشد که این قطره اشک نه از درد و ترس که به #عشق همسرم از گوشه چشمم چکید.
💠 به بام خانه رسیده بودیم و تازه از آنجا دیدم #زینبیه محشر شده است. دود انفجار انتحاریِ دقایقی پیش هنوز در آسمان بالا میرفت و صدای تیراندازی و جیغ زنان از خانههای اطراف شنیده میشد.
چشمم روی آشوب کوچههای اطراف میچرخید و میدیدم حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) بین دود و آتش گرفتار شده که فریاد حیوان #تکفیری گوشم را کر کرد.
💠 مادر مصطفی را تا لب بام برده بود، پیرزن تمام تنش میلرزید و او نعره میکشید تا بگوید مردان این خانه کجا هستند و میشنیدم او به جای جواب، #اشهدش را میخواند که قلبم از هم پاره شد.
میدانستم نباید لب از لب باز کنم تا نفهمند #ایرانیام و تنها با ضجههایم التماس میکردم او را رها کنند.
💠 مقابل پایشان به زمین افتاده بودم، با هر دو دستم به تن سنگ زمین چنگ انداخته و طوری جیغ میزدم که گلویم خراش افتاد و طعم #خون را در دهانم حس میکردم.
از شدت گریه پلکهایم در هم فرو رفته بود و با همین چشمان کورم دیدم دو نفرشان شانههای مادر مصطفی را گرفتند و از لبه بام پرتش کردند که دیگر اختیار زبانم از دستم رفت و با همان نایی که به گلویم نمانده بوده، رو به گنبد ضجه زدم :«#یا_زینب!»
💠 با دستانم خودم را روی زمین تا لب بام کشاندم، به دیوار چنگ انداختم تا کف کوچه را ببینم و پیش از آنکه پیکر غرق به خون مادر مصطفی را ببینم چند نفری طوری از پشت شانهام را کشیدند که حس کردم کتفم از جا کنده شد.
با همین یک کلمه، ایرانی و #شیعه بودنم را با هم فهمیده بودند و نمیدانستند با این غنیمت قیمتی چه کنند که دورم له له میزدند.
💠 بین پاها و پوتینهایشان در خودم مچاله شده و همچنان #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را با ناله صدا میزدم، دلم میخواست زودتر جانم را بگیرند و آنها تازه طعمه ابوجعده را پیدا کرده بودند که دوباره عکسی را در موبایل به هم نشان میدادند و یکی خرناس کشید :«ابوجعده چقدر براش میده؟»
و دیگری اعتراض کرد :«برا چی بدیمش دست ابوجعده؟ میدونی میشه باهاش چندتا #اسیر مبادله کرد؟» و او برای تحویل من به ابوجعده کیسه دوخته بود که اعتراض رفیقش را به تمسخر گرفت :«بابام اسیره یا برادرم که فکر مبادله باشم؟ #ارتش_آزاد خودش میدونه با اون ۴۸ تا ایرانی چجوری آدماشو مبادله کنه!»
💠 به سمت صورتم خم شد، چانهام خیسِ اشک و خون شده بود و از ترس و غصه میلرزید که نیشخندی نشانم داد و تحقیرم کرد :«فکر نمیکردم #سپاه_پاسداران جاسوس زن داشته باشه!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Modafeaneharaam
#فوری
#سپاه_پاسدار_انقلاب_است
#کانال_سپاه_ایران
🔴باتوجه به تروریستی خواندن سپاه؛ کانال خبری سپاه پاسداران با بیش از ۱۳۷ هزارعضو از طریق تلگرام و دشمنان تحریم شده است لطفا جهت حمایت از سپاه پاسداران کانال را در پیام رسان ایتا دنبال کنید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3440967682C45eab9919a
💠اخبار رسمی #سپاه_پاسداران،بسیج، تحولات روز منطقه و دستاوردهای سپاه
#سپاه_ایران
#آمریکا_رو_به_شکست_است
♦️بیانیه سپاه در پی حمله رژیم صهیونیستی به دمشق
🔹روابط عمومی کل سپاه: بار دیگر رژیم ددمنش و جنایتکار صهیونیستی اقدام به تجاوز به شهر دمشق پایتخت کشور سوریه نمود و طی حمله هوایی جنگندههای رژیم متجاوز و غاصب تعدادی از نیروهای سوری و ۴ تن از مستشاران نظامی جمهوری اسلامی ایران به درجه رفیع شهادت نائل آمدند./تسنیم
#طوفان_الاقصی #سپاه_پاسداران
@Modafeaneharaam
✊#دختران_انقلاب برگزار میکند:
تجمعِ بزرگ و خانوادگی دخترانِ مقاومت
🇱🇧با سخنرانی خواهر دبیر کل حزب اللّه لبنان
🌷با حضور دختران شهیدان:
حاج قاسم سلیمانی
نیل فروشان
و #پدر_موشکی ایران شهید تهرانی مقدم
🚀 با حضور فرماندهان ارشد
#سپاه_پاسداران و حمایت پرشور مردمی از #حمله_موشکی به اسرائیل
✊همراه با رجـز خوانی حماسی توسط سردار حاج صادق آهنگران و حاج امیــر عباسی
👊و ثبت نام جهت اعزام
به جنگ با اسرائیل
✅ جزئیات بیشتر👇
https://eitaa.com/joinchat/3435003923C863f1fbcfc