eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.8هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
11.9هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان پسرک فلافل فروش🌹 هادي يك انسان بسيار عادي بود. مثل بقيه تنها تفاوت او عمل دقيق به دستورات دين بود.👌 براي همين در مسير خودسازي و عرفان قرار گرفت. اما مسير عرفاني زندگي او در نجف به چند بخش تقسيم ميشود. مانند آنچه كه بزرگان فلسفه و عرفان گفتهاند، مسير من الخلق الي الحق و ... به خوبي طي نمود. هادي زماني كه در نجف در محضر بزرگان تحصيل ميكرد، نيمي از روز را مشغول تحصيل و بقيه را مشغول كار بود👌. در ابتدا براي انجام كار حقوق ميگرفت، اما بعدها كارش را فقط براي رضاي خدا انجام ميداد.☺️ شهريه نميگرفت براي كاري كه انجام ميداد مزد نميگرفت. حتي اگر كسي ميخواست به او مزد بدهد ناراحت ميشد. منزل بسياري از طلبه‌ها و برخي مساجد نجف را لوله‌كشي كرد اما مزد نگرفت!😳 توكل و اعتماد عجيبي به خدا داشت. ☺️ يك بار به هادي گفتم: تو كه شهريه نميگيري براي كار هم پول نميگيري پس هزينه‌هاي خودت را چطور تأمين ميكني؟🤔 هادي گفت: بايد براي خدا كار كرد، خدا خودش هواي ما را دارد. گفتم: اين درست، اما ... يادم هست آن روز منزل يكي از دوستانش بوديم. هادي بعد از صحبت من، مبلغ بسيار زيادي را از جيب خودش بيرون آورد و به دوستش داد و گفت: هر طور صلاح ميداني مصرف كن! به نوعي غير مستقيم به من فهماند كه مشكل مالي ندارد.
🎀 دوست نداشت بچه ها دیر به کلاس برسند و نکات گفته شده از دستشان برود. 🐝 بچه های کوچک که شلوغ می کردند، کافی بود محسن سکوت کند. آن وقت شصت شان خبردار می شد و از فرط دوست داشتن، سکوت می کردند. نمی خواستند از چشم آقا معلم بیفتند. 🐛 آنقدر جاذبه داشتند که نیازی به سخت گیری با شاگردهایش نداشت. همین دوست داشتن بود که تمرین های سخت را برای بچه ها آسان می کرد. گاه می شد که محسن با سماجت، روی یک جمله چهارکلمه ای می ایستاد و می دیدند ساعت هاست که دارند همان را تکرار و اصلاح می کنند. 🍁🍂 همیشه به بچه ها تاکید می کرد از مدرسه و دانشگاه شان غافل نشوند محفلش جمع باسوادها بود. خیلی از شاگردهایش دانشجوی گرایش های مختلف مهندسی بود. 🔶🔸بین شاگردهایش یک جور حس رقابت سالم ایجاد کرده بودند. اگر رتبه نمی آوردند ناراحت نمی شد. نمیگذاشت خودشان هم غصه بخورند. 🔻🔺اما اگر کسی رتبه ای می آورد، محسن خوشحال می شد و طالب شیرینی. تکیه کلامش آنها وقت ها این بود : ✓ _ هوالباقی و انت الفانی! ☺️ ادامه دارد... @Modafeaneharaam