مدافعان حرم 🇮🇷
به مناسبت سالروز شهادت #شهید_محمدحسین_محمدخانی
دلـداده ی اربـاب بـود
درِ تابـوت را بـاز ڪردند
ایـن آخـرین فرصـت بـود ...
بـدن را برداشتنـد تا بگـذارند داخـل قبـر؛ بدنـم بیحـس شـده بـود ، زانـو زدم ڪنار قبـر دو سـه تا ڪار دیگر مانـده بـود . بایـد وصیـتهای محمـدحسیـن را مـو بہ مـو انجـام میدادم.
پیـراهـن مشڪی اش را از تـوی ڪیـف درآوردم. همـان که محـرم ها می پوشیـد. یڪ چفیـه مشـکی هم بـود ، صـدایـم میلرزیـد . بہ آن آقـا گـفتـم ڪہ ایـن لبـاس و ایـن چـفیـه را قشنـگ بڪشد روی بدنـش ، خـدا خیـرش بـدهد توی آن قیـامت ؛ پیراهـن را با وسـواس ڪشیـد روی تنـش و چـفیـه را انـداخـت دور گردنـش ...
جـز زیبـایی چیـزی نبـود بـرای دیـدن و خـواستـن ! بہ آن آقـا گفتـم:« میخواسـت بـراش سینـه بزنـم ؛ شـما میتونید؟ یا بیـاید بالا ، خـودم بـرم بـراش سینـه بـزنم » بغضـش ترڪید. دسـت و پایـش را گـم کـرد . نمیتوانست حـرف بـزند
چـند دفعـه زد رو سینـه محـمـدحسـیـن. بهـش گفتـم:« نوحـه هـم بخونیـد.» برگـشت نگاهـم کـرد. صورتـش خیـس خیـس بـود. نمیدانم اشـک بـود یـاآب باران. پرسیـد:« چی بخونـم؟» گفتـم :« هرچـی به زبونتـون اومد. » گفـت:«خودت بگـو » نفسـم بالا نمیآمد ....
انگار یڪی چنـگ انداختـه بود و گلـویم را فـشار میداد ، خیلی زور زدم تا نفـس عمیـق بکـشم
گفتــم :
از حـرم تـا قـتلگـاه
زینـب صـدا میزد حسـیـن
دسـت و پـا میزد حسـیـن ؛
زینـب صـدا میزد حسـیـن ...
سینـه میزد برای محمـدحسیـن
شانـه هایـش تکـان میخورد ...
برگـشت با اشـاره بہ مـن فهمـاند
همـه را انجـام دادم ؛ خـیالـم راحـت شـد ...
پیـشِ پـای اربـاب تـازه سینـه زده بـود ...
#عمار_حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#قصه_دلبری
#سالروز_شهادت🕊
@modafeaneharaam
🌹 هدیه ویژه #روز_زن
🎁 بسته هدیه کتاب #قصه_دلبری 😌
خاطرات و زندگینامهی #شهید_مدافع_حرم
محمدحسین محمدخانی🌹
(فوق زیبا و عاشقانه)
💰 قیمت بسته 38500 تومان
💰 با تخفیف 32000 تومان
🖌 ثبت سفارش: مراجعه به این ایدی👇
@abai1376
#کادو
#کتاب_پیچ
#سفارش_کتاب_خوب
@Modafeaneharaam
ؤسط دفتر بسیج جیـــغ ڪشیڋم،شانس اوردم ڪسی اون دور و بر نبوڋ .نه ڪه آدم جیغ جیغویی باشم،ناخودآگاهـ از تہ دلم بیرون زد.
بیشتر شبیہ جوڪ و شوخے بود.
خانم ابویی(مسئول بسیج)ڪہ به زور جلوے خنده اش رو گرفٺہ بوڋ گفٺ :آقاے محمد خانے🧔🏻 من رو واسطه قرار داده براۍ خواستگاری ازتو...💐)
بہ خانوم ابویی گفتم:بهش بگو این فڪر رو از مغزش بریزه بیرون
شاکے هم شڋم ڪہ چطور به خودش اجازه داده ازمن خواستگارے ڪنہ
...وصلہ نچسبے بوڋ براے دخترے ڪہ لاے پنبه بزرگ شدهـ😌☺️
برشے از ڪتاب #قصه_دلبری 📚
#حاج_عمار🌸✨
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@Modafeaneharaam