داستان پسرک فلافل فروش🌹
#قسمت_هجدهم
#ويژگي_ها
اين سخنان را از خيلي ها شنيدم. اينکه هادي ويژگي هاي خاصي داشت.
هميشه دائم الوضو بود.
مداحي ميکرد. اکثر اوقات ذکر سينه زني هيئت را ميگفت.
اهل ذکر بود. گاهي به شوخي ميگفت: من دو هزار تا يا حسين(ع)
حفظ هستم. يا ميگفت: امروز هزار بار ذکر يا حسين(ع) گفتم، عاشق امام
حسين(ع)و گريه براي ايشان بود. واقعاً براي ارباب با سوز اشک ميريخت.
اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسي از او تعريف ميکرد، خيلي بدش
ميآمد. وقتي که شخصي از زحمات او تشکر ميکرد، ميگفت: خرمشهر
را خدا آزاد کرد!
يعني ما کاري نکردهايم. همه کاره خداست و همه ي کارها براي خداست.
حال و هوا و خواسته هايش مثل جوانان همسن و سالش نبود. دغدغه مندتر
و جهادي تر از ديگر جوانان بود.
انرژي اش را وقف بسيج و کار فرهنگي و هيئت کرده بود. در آخر راهي
جز طلبگي در نجف پاسخگوي غوغاي درونش نشد.
من شنيدم که دوستانش ميگفتند: هادي اين سال هاي آخر وقتي ايران
ميآمد، بارها روي صورتش چفيه مي انداخت و ميگفت: اگر به نامحرم نگاه
کنيم راه شهادت بسته ميشود.
خيلي دوست داشت به سوريه برود و از حرم حضرت زينب (س)دفاع
کند. يک طرف ديوار خانه را از بنري پوشانده بود که رويش اسم حضرت
زينب(س) نوشته شده بود. ميگفت نبايد بگذاريم حرم عمه ی سادات،
دست تروريست ها بيفتد.
وقتي ميخواست براي نبرد با داعش برود، پرسيديم درس و بحث را
ميخواهي چه کني؟ گفت: اگر شهيد نشدم، درسم را ادامه ميدهم. اگر
شهيد شوم، که چه بهتر خدا ميخواهد اينگونه باشد.
در ميان فيلم ها به خداحافظ رفيق خيلي علاقه داشت. سيدي فيلم را تهيه
کرد و براي خانواده پخش نمود.
خواهرش ميگفت: من مدت ها فکر ميکردم هادي هم مثل آدمهاي
درون فيلم، هر شب با موتور و با دوستانش به بهشت زهرا (س) ميرود.
صحنه هاي اين فيلم همه اش جلوي چشم هاي من است.
همه اش نگران بودم ميگفتم نکند شباهت هاي هادي با محتواي فيلم اتفاقي
نباشد!
هادي مثل ما نبود که تا يک اتفاقي ميافتد بيايد براي همه تعريف کند.
هيچ وقت از اتفاقات نگران کننده حرف نميزد. آرامش در کلامش جاري
بود.
برادرش ميگفت: »نميگذاشت کسي از دستش ناراحت شود اگر
دلخوري پيش ميآمد، سريعاً از دل طرف درميآورد. هادي به ما ميگفت
يکي از خاله هايمان را در کودکي ناراحت کرده، اما نه ما چيزي به خاطر
داشتيم نه خاله مان.
ولي همه اش ميگفت بايد بروم حلاليت بطلبم. هيچ وقت دوست نداشت
کسي با دلخوري از او جدا شود.«
داستان شهيد هادي ذولفقاري🌹
مدافعان حرم 🇮🇷
✨📿✨📿✨📿✨📿✨ #داستان_عارفانه 🌹 قسمت ۲۴ تابستان ۶۴ تهدیدش کرده بودند😱گفته بودند:توراترورمی کنیم.حتی به
✨📿✨📿✨📿✨📿✨
#داستان_عارفانه 🌹
قسمت ۲۵
#ویژگی_ها
کلیدشخصیت احمدآقابعدازگذشت سه دهه که اززندگی اومی گذردقابل تحلیل است💯بسیاری ازدوستان بعدازشنیدن خاطرات ایشان علاقمندشنیدن ویژگی های شخصیتی این بنده ی مخلص خدای متعال شدند.به آن هابایدعرض کنیم که:اولاًاحمدآقابسیارانسان کتومی بود,یعنی ازحالات درونی خودنمی گفت❌اوکه دردرجات بالای عرفانی ومعرفت قرارداشت مانندساده ترین مردم رفتارمی کردتاهیچ کس ازدرون اومطلع نشود.
#راز_مطلب
دراینجاست ,انسانی که شور😍خدای متعال رادرسرداردتمام حالات ودریافت های درونی خودرامی پوشاند.ولی خداوندمتعال مهراوراوعظمت اورادردل ها💚قرارمی دهد.خیلی هاازاحمدآقاچیزی خاصی نمی دیدند.همان نمازواخلاق خوب وتواضع و...بودامّاعاشقش💞 بودند.ایشان قلب هارافتح کرده بود.اوبه دیگران یادداده بودکه می توان درجریان عادی زندگی قرارداشت ومال دیگران ودرمیان مردم زندگی کردامّاباخداوندمتعال بود👌احمدآقابرخی ازداشته های درونی خودراروی کاغذ📄می آوردتایادگاربماندوبه تعدادی ازدوستان رازدارخودبیان می کردتاشایدآن هاهم حرکتی کنند.گاهی اوقات که پاره ای ازعنایات الهی رابرای دوستان خاص خودمی گفت:بلافاصله تاکیدمی کرد:تازنده هستم برای کسی نگویید❌یعنی معلوم است که این احمدآقاازگفته های خودچیزی نمی خواهدجزرشددیگران.می خواست راه سفربه سوی خدای متعال برای دوستان ناممکن جلوه نکندودیگران به خاطرسختی های راه وزمانه ناامیدنشوند.وبدانندکه راه رسیدن به محبوب همیشه بازاست💯ویژگی دیگراوهمت بالاوپشتکاردرمسیرخدای متعال بود.اویک باربه ندای توحیدلبیک گفت وتاآخرعمردراین راه استقامت کرد.خداوندمتعال درآیه ی ۱۳سوره احقاف می فرماید:
۱۰۴ص《به درستی که کسانی که بگویندبه پروردگارایمان آورده ایم واستقامت داشته باشندپس برای آن ها هیچ ترس واندوهی نیست💯》ایمان احمدآقامقطعی نبود.وقتی تصمیم گرفت مردانه همت💪 می کردوکاررابه سرانجام می رساند.نمونه ی این فعالیت هادرنمازجمعه بچه هاوبرگزاری دعای ندبه و....قابل مشاهده است.اودرکارهای مسجد🕌خالصانه برای خداوندمتعال زحمت کشیدوباهمتی وصف نشدنی تلاش کرد.ازدیگرویژگی های ایشان سیرمطالعات ایشان بود.احمدآقابانظم خاصی مشغول مطالعه می شدوهیچ گاه ازمطالعه غافل نشد.به یکی ازدوستان گفته بودمن حداقل روزی یک ساعت⌚️ برنامه ی مطالعه ی جایی دارم.احمدآقامخاطب شناسی راسرلوحه ی کارهای خودش درمسجدقرارداده بود.اودرکناربچه های کوچک ترمانندخودآن هامی شددرمواجه بابچه های شلوغ ومشکل سازبسیارصبوربودو....بیشترین وبارزترین صفت ایشان ادب ومهربانی وتواضع بود✅هیچ کس ازاحمدآقابی ادبی ندیده بود
احترام وتواضع ومهربانی ایشان زبانزد بچه های مسجدبود.ایشان همه ی بچه هارامودبانه صدامی کرد.هیچ کس درحضوراوکوچک نبود.ممکن نبودباکسی به خصوص نوجوانان باخشونت😖 برخوردکند.بزرگ ترین عامل جذب ایشان ادب ومهربانی ایشان بود👌
ایشان درمقابل همه ی تازه واردهاازجابلندمی شدواحترام می کردبرای تشویق بچه هابه آن هاهدیه 🎁می دادکه بیشترهدایای ایشان کتاب📓 بود.هرگزندیدیم که درامورمعنوی ودینی کسی رامجبورکند,بلکه آن قدرعاشقانه 😍اززیبایی های اعمال دینی می گفت تاهمه به آن گفته هارفتارکنند.اگرموضوع خنده داری گفته می شد,مانندهمه می خندید😊و...امادرمقابل معصیت وگناه واکنش نشان می داد.همه می دانستندکه اگردرمقابل احمدآقاغیبت کسی راانجام دهند,باآن هابرخوردخواهدکرد📛درکناراین مواردبایدادب درمقابل قرآن واهل بیت(علیه السلام)رااضافه کرد.احمدآقابسیاراهل توسل بود.درباره قرآن هم هرروزخواندن بادقت قرآن رافراموش نمی کرد.ایشان دروصیت نامه ی خودنیزبه قرآن بسیارسفارش کرده است👌این صفات وقتی درکنارهم قرارمی گیردچهره ی زیباومعصوم احمدآقارابه نمایش می گذارد;جوانی 👱مطیع حضرت حق بودودرکنارمابه سادگی زندگی کرد.
👈 ادامه دارد... 🔜👉
✨📿✨📿✨📿✨📿✨